پدرش داشت می رفت سر کار. اول خم شد داخل گهواره و بچه را بوسید. بعد از مادر پرسید "چیزی واسه خونه نمیخوای؟" از جلوی لینی که رد میشد دست انداخت لای موهای لینی و سرش را سه بار تکان داد. همین! نه بوسی، نه بغلی! در را که می بست بلند گفت "ولی خیییلییی خوابم میاد."
6/
6/