میرمانا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


"We'll be Ok." Probably.
اگه گیومه نداره خودم نوشتم.

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


" The book of love has music in it
In fact that's where music comes form.
Some of it is just transcendental,
Some of it is just really dumb."


که فعلا تا وقتی برای عوض کردن پوشک آن حلزون خبیث به کمک او نیاز هست، صبر می‌کند. فردا صبح اما قاطعانه به همه اعلام خواهد کرد که دیگر نفس نخواهد کشید. بلند شد و گفت "اومدم خاله."
9
/\


اما اگر هیچکس حرفهایش را نمی شنید چه؟ اگر مجبور میشد واقعا دیگر نفس نکشد؟ از خودش پرسید یعنی یک آدم چند دقیقه می تواند جلوی هوا را بگیرد؟ صدای خاله ناگهان آمد: "لینی! این بچه رو میخوام عوض کنم- مامان میخواد بخوابه یکم. بیا بهم کمک کن. اون پوشک‌ها رو هم از توی کمد بیار." لینی داشت آخرین لقمه اش را گاز می‌زد. اول کمی فکر کرد. بعد یک تصمیم گرفت.
8/


لینی مشغول خوردن صبحانه اش شد. اما حواسش به لقمه ها نبود. داشت برای خودش فکر می کرد. رفت وسط هال. بلند داد زد "من دیگه نمیخوام که این کرم زشت.." با دستش گهواره را نشان داد، ".. توی این خونه باشه. اگه همین الان پسش ندین.." کمی فکر کرد تا یادش بیاید، ".. به همون بیمارستانی که مامان گفت خدا از اونجا بهتون هدیه داده، من.." مکث کرد، ".. دیگه نفس نِ-میییی-کِ-شَم." بعد هم با دستش محکم جلوی دهان و دماغش را گرفت تا همه بفهمند شوخی ندارد.
7/


پدرش داشت می رفت سر کار. اول خم شد داخل گهواره و بچه را بوسید. بعد از مادر پرسید "چیزی واسه خونه نمیخوای؟" از جلوی لینی که رد میشد دست انداخت لای موهای لینی و سرش را سه بار تکان داد. همین! نه بوسی، نه بغلی! در را که می بست بلند گفت "ولی خیییلییی خوابم میاد."
6/


اوه، معلوم بود که می خواست! لینی از ته قلب دلش میخواست چنان آن نوزاد پلید را گاز بگیرد که چیز زیادی برای نازکشیدن بقیه باقی نماند. و همه چیز دوباره مثل دو ماه قبل بشود. اما چیزی نگفت. چرخید و رفت به آشپزخانه.
5/


ولی باید بلند میشد. گرسنه‌اش بود و باید می رفت صبحانه بخورد. مستقیم رفت بالای گهواره. خاله خم شده بود و داشت صداهای مسخره‌ی بچگانه در می آورد. او رفت و جوری کنار گهواره ایستاد که حتما جلوی چشم خاله باشد. اما او از آن بچه چشم برنداشت. گفت "هی، لینی! ببین: تو هم مث من دلت میخواد این گولّه شوکولات رو گااااازززز بزنی؟"
4/


اما امروز خاله از در که وارد شد بلند داد زد "نی نی کوچولوی خوشگل من کجاست؟"، "اونی که من فداش بشم؟ اونی که دلم براش یه ذره شده؟" و خب مستقیم رفت بالای سر خواهر لینی. دیگر از هدیه خبری نبود. از بازی و قلقلک خبری نبود. لعنت به این خواهر جدید!
3/


می دانست که امروز هم خاله به خانه آنها می‌آید. خاله همیشه با خودش یک هدیه کوچک برای لینی می آورد. یعنی قبلا. قبل از آمدن "این". گاهی یک گل می آورد. گاهی یک کاغذ که رویش نقاشی کشیده بود. نقاشی خاله خنده دار و ساده بود. حتی چند بار برایش کتاب آورده بود.
2/


لینی نونفکت آن روز صبح اصلا دلش نمی خواست از خواب بیدار شود. صدای خواهر کوچولوئش می‌آمد که دو ماه پیش به دنیا آمده بود. حتما بابا و مامان داشتند مثل پروانه دورش می چرخیدند!
1/


پیچ بعدی رو که رد کردی، دو تا پیچ بعدش رو هم که رفتی، کنار شونه جاده، موهای ریخته ی منو دیدی بهم زنگ بزن. بیام جمعشون کنم.


اگه بخوام کسی که واقعا هستم، باشم
بدون نقاب، بدون خنده دروغی
پیش تو میام.
وقتی شیشه رویاها شکسته باشن، وقتی زمین داره می لرزه،
وقتی دیگه مساله ی مرگ و زندگیه
پیش تو میام.
وقتی شادی به پایان رسیدنِ یه کار رو دارم،
و باید اون حجم از احساس رو با یکی قسمت بکنم
پیش تو میام.
اگه هیچی نداشته باشم، حتی یه سکه خالی،
دنبال جایی برای آرام شدن
پیش تو میام.

بهم بگو میشه بیام کنارت؟
توی بهترین اوقات،
و وقتی که همه چیز دیگه تموم شده
و وقتی که گند زدم به همه چی
و وقتی که دیگه هیچ کس رو ندارم
بهم بگو میشه بیام کنارت؟
پیش تو، کنار تو
میشه بیام پیشت؟
پیش تو، کنار تو

اگه شرمسار از اشتباهاتم باشم
و راه حل روشنی پیش روم نبینم
پیش تو میام.
اگه بخوام وقتی سرشار از زندگی و انرژی هستم
جشن بگیرم و برقصم
پیش تو میام.
و وقتی مجبور باشم تا آخر راه برم
پیش تو میام.
و وقتی آخرین ساعت برام نزدیک میشه
و باید تصمیم بگیرم کجا میشه رفت
پیش تو میام.

بهم بگو میشه بیام کنارت؟
توی بهترین اوقات،
و وقتی که همه چیز دیگه تموم شده
و وقتی که گند زدم به همه چی
و وقتی که دیگه هیچ کس رو ندارم
بهم بگو میشه بیام کنارت؟
پیش تو، کنار تو
میشه بیام پیشت؟
پیش تو، کنار تو


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Zu dir
پیش تو


for World Suicide Prevention Day
By Norwegian Illustrator, Lisa Aisato


«اگر می‌خواهید سریع بروید، تنها بروید. اگر می‌خواهید تا دوردست بروید، با هم بروید.»




یکی از نشونه های شجاعت-شاید شجاعانه ترین عمل، کمک‌خواستنه.
و بیست شهریور/دهم سپتامبر روز جهانی پیشگیری از خودکشی.

نقاشی از چارلی مکیزی، تصویرگر کتاب «پسرک،موش کور، روباه، و اسب»


" 'After Corona' is the new Inshallah!"


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
با اینکه مدار گردش هر سیاره ای حول خورشید در یک صفحه قرار داره، اما کل منظومه شمسی ثابت نیست و در کیهان حرکت میکنه. یعنی حرکت ما در فضا در اصل شبیه نوعی مارپیچه.

با اینکه مدل دقیقی نیست اما ازش میشه برداشت شاعرانه قشنگی کرد:
«ما هیچوقت محکوم به تکرار یک چرخه نیستیم. سرنوشت ما هی درجا زدن نیست. گردش سیارات که از اساسی ترین دلالت‌های ما از زمان هستن، در حقیقت حرکتی رو به جلوئه.»


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
.

Показано 20 последних публикаций.

38

подписчиков
Статистика канала