محمد دشتستانی قلایی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


🌴💟 لطفاً براى بازنشر نوشته ها از هشتگ
#محمد_دشتستانی_قلایی استفاده كنيد🌴💟هشتگ
بزارید
آدرس پبج اینستاگرام
دنبال کنید با سپاس از مهرتان
👇👇👇👇
https://instagram.com/mohammad_dashtestani_ghalaei

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


...
درخت در پاییز شبیه دختری ست
که موهایش را بدست باد فراموشی سپرده
#محمد_دشتستانی_قلایی
#عاشقانه #پاییز #دختر
#یلدا

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️

@mohammad_dashtestani_ghalaei


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
...
درست است که یلدا طولانی است؛ ولی تنهاست.
چشم انتظاری ندارد؛ چون که خزان تمام برگهای پاییزی را با خود برده دیگر خاطره ای نمانده.
#محمد_دشتستانی_قلایی


دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei

#یلدا
#پاییز


...
به گمانم عشق واقعی مانند آتش است.
دیدن گرما و نور آن کافی نیست.
عشق واقعی آن است که در تو شعله بکشد
و تو را بسوزاند
#محمد_دشتستانی_قلایی
دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


چه غم انگیز است باران ببارد
و به چشمان خیسم نگاه کنی
و نگویی دوستت دارم
#محمد_دشتستانی_قلایی

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


...
عشق ابریست
که گاهی فقط باران غم میبارد
#محمد_دشتستانی_قلایی

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


...
نسیم بوی خوش تو را آورد
و گندمزاران چه سر مست می رقصند
#محمد_دشتستانی_قلایی

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


از پاییز
چیزی باقی نمانده ؛
از غرش دلتنگی ها
از ریزش آشفتگی ها
بیا، باخودت ببر
این باقی مانده را..
#محمد_دشتستانی_قلایی

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


چه غم انگیز شده قصه ی این نمایش عشق .؟!
تو کارگردان ومن بازیگر هنری و نقش اول آن ؟! برای اجرای این نقش بزرگ بخوبی آماده ام
هر چند که آخر این نمایش مرا خواهی کشت وقصه اش نا تمام میماند برای همیشه
#محمد_دشتستانی_قلایی
دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


تو ستاره ای در آسمان شبهای تنهایی من..
اما تو بی خبر از من پشت ابرهای دلتنگی
پنهان شده ای، کجایی؟بیرون بیا،
ای ستاره ی درخشان من
#محمد_دشتستانی_قلایی
دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


...
هر صبح طلوعی دوباره کن
که تو خورشید منی.
#محمد_دشتستانی_قلایی

@mohammad_dashtestani_ghalaei


محبوب دوست داشتنی من.
فاصله و جدایی که بین من و تو افتاده
بسیار سخت، و نفس گیر شده.
اما صبر من، برای گفتن آخرين
شب بخیر از تو،
به بلندای شب یلداس..
#محمد_دشتستانی_قلایی

دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


عشقی که در من پدیدار شده
از برکت خورشید ی چون تو ست. به همان گرمی و زیبایی به همان درخشش و روشنی.
از تو می پرسم ؟!
چرا دیگر به اسمان قلبم نگاه نمی کنی !؟نمی بینی چقدر تیره و تار و نومید گشته ام ؟!
نمی بینی چقدر لبریز از غم و نومیدی شده ام ؟!.
. بدون تودیگر قلمم هم توان نوشتن ندارد و تمام اشعارم سرشار از دلتنگی و تنهایی ست و نوشته هایم همه خیس اند وبارانی .
بیا دوباره با خورشید نگاهت سرزمین سرد و. خیس و تنهایی مرا ا ز این تاریکی و سکوت و مرگ تدریجی نجات بده و با گرمای وجودت. سرزمین مرا غرق در نور و گرمی ساز
#محمد_دشتستانی_قلایی


دنبال کنید

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
JOIN ⬇️


@mohammad_dashtestani_ghalaei


همه ی ما در زندگی چیزی را از دست داده
یا گم کرده ایم؟!
ولی شاید یک اتفاق تازه مثلا برگریزان پاییز ویا ترکهای اناری سرخ و یا نم نم بارون و خیسی خیابون، و چتری بسته ما را جانی دوباره و به یاد خاطره ای خوش بیاندازد
لبخندی تازه بر لب و....
تا بوده همین بوده
#محمد_دشتستانی_قلایی
@mohammad_dashtestani_ghalaei
عکاس
@zeinab.ramezanian


آیا تو هرگز گریه یک مرد را از نزدیک دیده ای ؟! زنان در هنگام ترس و غم خیلی راحت احساسات خودرا بروز می دهند و راحت گریه می کنند ولی مردان اینگونه نیستندالبته نه همه ی زنان و مردان
بعضی از مردان در گوشه دنج تنهایی خود چنان ناله سر می دهند وگریه می کنند که دیوارها نیز سکوت خودرا شکسته و همدرد و نالان میشوند
نمی دانی چقدر سخته در آن هنگام که قلب یک مرد به درد می آید و از شدت بغض و گریه به اتاق خویش پناه می آورد
گاهی می نشیند و گاهی قدم می زند بی دلیل
بی خواب می شود وبی صدا به سقف اتاق زل میزند
او بظاهر زنده ای است که در دقایق و ثانیه ها ولحظه ها ی تنهاییش غرق و مرده است
او درحسرت و رویای آرامش به خواب مرگ فرو میرود.
مرگ آرامش مرگ احساسات گاهی به رویایی شیرین و فردایی نه چندان دور به روزی که او خواهد آمد
و او را از سرزمین مرگ و تنهایی
و رنج رهایی می بخشد
تو رویای دست نیافتنی و رهایی بخش من از دنیای تاریک تنهاییم هستی
تو خورشید گرمی بخش فردای من هستی
با من قدم بزن و به سرزمین رویایی من بیا و دوباره ریشه های خفته در تاریکی مرا به نور خود بیدار و رها و امیدوار ساز
#محمد_دشتستانی_قلایی


...
دختر مرواریدی است
در اعماق صدف
که هر گاه دلتنگ شد
از دریای محبت بیکران پدر
صید می شود
#محمد_دشتستانی_قلایی


...
همهمه ی صدای دوستان که به دور حلقه ی آتش جمع شده اند به گوش میرسد.،شعله های آتش چه زیبا و گرمی بخش ان.
من هم در میان جمع نشسته و لبخند میزنم.
اما نه از ته دل نه از روی صداقت.درد دارم دردی بزرگ و درونی و غیر قابل انکار و بیان..
در نگاه اول ودر ظاهر آدمی شاد و مسرور به نظر میرسم.
ولی هیچ کسی از درون و راز درونی من خبر ندارد.
شاید این روش راهی برای کمک به خودم و راضی نگهداشتن بقیه دوستان باشد.
ولی یک صدا از درون قلبم به گوش می رسد.
که تو خوشحال نیستی و تظاهر به شاد بودن میکنی.
نفسم بالا نمی آید اشک در گوشه ی چشمهایم حلقه زده و بغضی که در گلویم پنهان شده است و بسیار نفس گیر است.
من در ظاهر لبخند میزنم ولی از درون خسته وبسیارغمگینم.
به وفاداری ونظم طلوع وغروب خورشید و فصول غبطه میخورم که هرگز تغییر و تاخیری در آمد و شد انها بوجود نیامده .
در عوض تو در امتحان صداقت و قول هایی که به من داده بودی وهرگز به انها پایبند نبودی وعمل نکردی مردود شده ای.
من به آنچه که به تو قول داده بودم وفادار بوده و خواهم بود، درست است که بی وفایی کردی و مرا ترک نمودی
ولی من همیشه امیدوار و بر عهد خود پایبند می مانم .
من امید دارم که،بالاخره روزی خورشید بر سرزمین
قلب سرد من خواهد تابید و آنرا گرم و روشن خواهد کرد
و من روزی لبخند واقعی خواهم زد برای همیشه

#محمد_دشتستانی_قلایی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


واپسین نفس های فصل برگ ریز است،به انتهای
جاده قشنگ فصل پاییز یعنی آذر ماه رسیده ایم.،
بالأخره این فصل هم با تمام رنگهای جادویی ونم نم بارون
و خیابونهای خیس و چتر ها و قدم زدن هایش رو به پایان است..
اذر ماهی ها ی عزیزمظهر نور وگرمی و عشق و صفاهستند.
آنها بسیار جذاب و وخاص و دوست داشتنی اند.
طوفانی از محبت و دریایی از صداقت و لطف و بی ریایی اند.، فرشتگانی از جنس نور و صبرو تحمل اند.،:
به گمانم آذر ماهی ها خورشید ی برگرفته از نور تمامی فصول اند.قدر این ستارگان پر فروغ وعاشقان بی ریا را بدانیم،
می توان آذر ماه را بصورت زنی دلتنگ تصور کرد،که به اجبار قلب عاشقش را رهاکرده و رفته ولی هرگز آنرا فراموش نخواهد کرد.
می‌توان تپش عشق را درقلبهای عاشقان این فصل بصورت بازی رنگها در طبیعت و یا بصورت برف و باران در چهره ی زمین و آسمان ازنزدیک ببینیم..
آذرماه یعنی خداحافظی برگها از درختان ،که هیچ حکمی
جز جدا شدن و افتادن و مرگ ندارند.اما این پایان قصه ی آنها نیست اینها همان.برگهای سبز بهاری اند که در راه عشق و در هوای دلتنگی رنگ باخته و خشکیده اند و از درخت جدا شده و بروی زمین افتاده اند به زیر پای عابری خسته وعاشق و یا در زیرپای برف و بارانی بی امان خفته اند..
تولدتان مبارک ای زیبا ترین فصل از دلتنگی قلبها تولدتان مبارک ای زیبا ترین فصل برگ ها.و رنگها و نقش های خدایی

#محمد_دشتستانی_قلایی
@mohammad_dashtestani_ghalaei


زندگی تصویری از گذشته ویا امید به فردایی دور است
که بالاخره روزی خواهد آمد در زندگی، گاهی روابطی پیش می آید که بظاهر عاشقانه است ولی در نهایت بدون کوچکترین حس عاشقانه ای به پایان می رسند نه اینکه از اول نبوده نه ؟! بخاطر یک سری مسائل پیش آمده کلا صورت نمی گیرد در این مواقع دلت می خواهد به دور از همه برای لحظه ای چشمانت را بروی همه چیز ببندی و دفتر خاطرات قلبت را یک بار دیگر مرور کنی.خواهی دید یک صدا، یک نگاه، حتی بوی عطری خاص از یک آشنای دور.برای یک لحظه، هم که شده باعث حسی ارامش بخش و لبخندی و تپش قلبی و امید به آینده می شود. در آخر، این که فراموش نکنید.قلب یک عاشق هرگز نمی میردو بخاطر عشق برای همیشه می تپد
#محمد_دشتستانی_قلایی


قلبم خیلی خوشحال بود
ودلشاد تو شده بود و برسرم گلوله‌های عشق می بارید.
انگار قلبم مثل ترک های انار ساوه شده بود، اشک هایم مثل غرور انگور های مشکین در شهر عشق شده بود، گرمای احساسم به گرمای دیارم شده بود،انگار که دوباره تابستان جنوبم از راه رسیده بود.چه روزهایی بود،وصل شدن به رابطه ای که فقط دوست داری برای دوست داشتنت..وقول هایی که داده بودی، تا برایت روشن وسبز باشد.هر شب تو گوشم زمزمه می کرد
با چشمانش بادی بود که هی صدا می کرد، پنجره ودریچه قلبم را..قرار زیبایی گذاشته بودیم، می خواست باهم چیدمان خانه ام را با قلبش بسازد، اما نمی‌دانم چی شد.، پاییز دلتنگی من دوباره شروع شد و من را صدا می کرد، چه صدایی داشت و
ابرها شروع کرده بودنددلتنگی را، که جا مونده بود.چقدر من تنگ تر ودلتگ تر از تنهایی می شدم. ای وای به حال باران در روزی، که پاییز بی صدای برای عشقش درگذشت، ومن هم در عشق می بی ابری از آسمانت باریدم..
#محمد_دشتستانی_قلایی

Показано 20 последних публикаций.

668

подписчиков
Статистика канала