تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


NDE – near death experience تجربه ایست که طی آن شخص به علت بیماری و حوادث مرگبار به‌طورموقت علائم حیات را از دست میدهد اما دوباره احیاء شده وبه زندگی برمیگردد، بسیاری ازاین افراد ازدیدن یک دنیای متفاوت واحساسی معنوی سخن میگویند ADMIN: @Alirezanos

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چگونه مشکلات کوچک، زندگیمان را به هم می ریزند؟
چگونه شادیهای کوچک می توانند غمها و مشکلات را در خود حل کرده و دوباره به زندگیمان سروسامان ببخشند؟

@NDEchanel


📝📝📝

طی تحقیقات دکتر سام پرنیا، در کمای عمیق مغز از کار می افتد و شروع به کار آن ساعت ها زمان لازم دارد. برای نشان دادن این امر، از نمایشگرهایی ئی ئی جی استفاده کرده اند تا این حقیقت را روشن نمایند که در این کماها، خط فعالیت های مغزی صاف و بدون تحرک است. اما سوای این مطالب، ما اصل را بر فرض محال بر این بگذاریم که مغز در این گمانها کاملا سرزنده است و همه این تجاربه منشا مغزی دارند! اگر بر فرض محال چنین باشد.

📍چطور شخص تجربه کننده(ممتحن) ذهن پزشک را می خواند و از اندیشه های مخفی حضار اتاق آگاهی پیدا می کند و پس از به هوش آمدن آنها را به همان اشخاص اطلاع می دهد و آنها نیز تایید می کنند؟! مغز متوهم (دچار توهم) چطور از درون افراد آگاهی می یابد؟!

📍شخص ممتحن (کسی که دچار تجربه نزدیک به مرگ شده است) چگونه قادر است واقعیت های بیرون از اتاق عمل را هم ببینید هم بشنود هم يو بكشد و پس از آگاهی از اتفاقات خارج از اتاق، به افراد زنده بگوید و آن ها تایید کنند! چطور ممکن است؟! مثلا تجربه گر در شهر تبریز دچار مرگ مغزی می شود و پس از خروج روح، وقايع حال حاضر را در شهر مشهد که کیلومتر ها از هم فاصله دارد هم می بیند هم می شنود و هم بو می کشد. در مواردی متنی لمس می کند و به اتمهای شی مورد نظر زوم می کند؟! مثلا اقای الف در ساعت ۱۱ صبح در بیمارستان شهدا شهر تبریز دچار مرگ مغزی شده و به کما رفته است و در همان ساعت روحش به بازار رضا شهر مشهد رفته و عموی خود را می بیند که فلان انگشتر عقیق را به قیمت ۲۰۰ هزار تومان می خرد. به انگشتر نگاه می کند و جزئیات آن را هم به خاطر می سپارد: رنگ نگینش قرمز تند و سوار انگشتر طرح پرنده دارد! حتی وزن انگشتر را حین توزین آن توسط فروشنده دیده و به خاطر می سپارد! این وقایع را پس از به هوش آمدن به عمویش گزارش می دهد، عمو هم با کمال تعجب و ترس تاییدش می کند! آیا مغز متوهم بر این امور قادر است؟!

📍علاوه بر این اسناد کدامین عقل سلیم قبول می کند که یک مغز معیوب دچار توهم این چنین تجارب پر احساس و خالصی را درک و تجربه کند؟
چرا خودمان را با جهالت گول بزنیم؟! چرا نمی خواهیم عشق و محبت را قبول کنیم؟! بدون سند و دلیل سخن گفتن آسان است. با احساسات قشر عموم مردم بازی کردن به سهولت ممكن است، خداوند دکتر ایین الکساندر را مخصوصا برای قشر به ظاهر تجربه گرا و علم گرا قرار داد تا نشان دهد حق چیست؟
افلا تعقلون (آیا پس اندیشه نمی کنید؟!)

جلال الدین قطبی
منبع:
www.irande.ir/author/irande

@NDEchanel


📝📝📝

📌 برای ما علاقمندان ایرانیِ تجربیات نزدیک به مرگ، باعث مسرت است که دکتر علی قاسمیان از ایران، یکی از سخنرانان کنفرانس تجربیات نزدیک به مرگ در واشنگتن هستند. دکتر قاسمیان سالهای زیادی است که در ایران در این حوزه در حال تحقیق و پژوهش بوده و با تجربه کنندگان بسیاری مصاحبه کرده اند. موضوع سخنرانی ایشان "تاثیرات گزارش های تجربه نزدیک روی افراد داغدیده" می باشد. دکتر قاسمیان درباره موضوع سخنرانی، مطلب زیر را در کانالشان منتشر کرده اند:

📌 تجارب نزدیک به مرگ نه تنها حامل پیامدهای عمیقی روی افراد تجربه کننده است بلکه این قابلیت را نیز دارد که باورها و نگرش های افرادی که این تجربه را پشت سر نگذاشته اند تحت تاثیر قرار دهد. برخی از افراد داغدیده که از فقدان عزیز خویش رنج می برند اظهار داشته اند که بعد از آشنایی با تجارب نزدیک به مرگ و مطالعه گزارش های تجربه کنندگان به آرامش دست یافته و بهتر توانسته اند با این رنج و فقدان کنار بیایند.
علاوه بر این، درمانگران و مشاوران نیز از این گونه گزارش ها در فرایند روان درمانی برای افراد داغدیده و بیماران مبتلا به بیماری های خاصی نظیر سرطان استفاده کرده و می کنند.
در این سخنرانی به شرح اثرات آشنایی و مطالعه تجارب نزدیک به مرگ روی دوازده فرد داغدیده ایرانی پرداخته می شود. این سخنرانی بخشی از پژوهش درحال انجام روی این موضوع می باشد. نتایج ابتدایی نشان می دهد که افراد داغدیده از طریق مطالعه تجارب نزدیک به مرگ و مشاهده فیلم ها و کلیپ های مرتبط با این حوزه، به نگرش متفاوت و سازنده تری درباره «مرگ» و «مردن» دست یافته اند که این باعث شده به آن ها در کنارآمدن با فرایند سوگ و رنج حاصل از فقدان عزیزانشان کمک نماید.

علاقمندان ان دی ای، می توانند مطالب و نوشته های دکتر قاسمیان را در کانال تلگرامشان دنبال کنند:
@irannde

@NDEchanel


Репост из: Near Death Studies
کنفرانس تجارب نزدیک به مرگ. 2018. واشنگتن.
سخنران: دکتر علی قاسمیان
موضوع سخنرانی: تاثیرات گزارش های تجربه نزدیک روی افراد داغدیده

🦋واکاوی تجارب نزدیک به مرگ🦋

@irannde


📝📝📝

ادراک سلول اولیه چیست؟

📍 در فوریه ی ۱۹۹۶ ، کلیو باکستر توی لابراتوار خودش در شهر نیویورک، نشسته بود که به طور اتفاقی نگاهش به گیاه بزرگ سبز رنگش افتاد که گوشه ی آزمایشگاه قرار داشت.اون به نظرش رسید که گیاهش اندکی بی حال و افتاده است و تصمیم گرفت به اون آب بده. بعد ناگهان به فکرش رسید که چقدر وقت می گیره تا آب از ریشه ها به سمت برگهای گیاه برسه.بنابراین اون یک جفت الکترود با نمودارهای مختلف به یکی از برگها وصل کرد. به قول خودش اون یه کمی هم احساس بلاهت از این کارش پیدا کرد چون هیچ آدم تحصیل کرده و درس خونده ای در امور علمی چنین کاری نمی کنه، اون صبر کرد تا ببینه که آیا امکان داره رطوبت وارده به گیاه به کندی و به تدریج باعث تغییر دادن سطح مقاومت گیاه بشه و آن قدر ملموس باشه تا بر روی نقشه ی نمودار ظاهر بشه یا نه؟ اینجا معجزه اتفاق افتاد، اون دید که روی نمودار واکنشی آنی ظاهر شد، به نظر باکستر رسید که واکنش گیاه مزبور که در این هنگام وضعیتی بهتر داشت، به واکنش انسانی که تحت تاثیر محرکی عاطفی و احساسی قرار گرفته باشه، شبیه بود، اون با هیجان از خودش پرسید آیا گیاه مزبور می تونه همانگونه هم واکنشی انسانی در برابر تهدید به سلامت و امنیتش، بر روی نمودار ظاهر کنه؟! و تصمیم گرفت یکی از برگهای گیاه رو بسوزونه و این رو امتحان کنه. بهتره اینجای داستان رو از زبون خود باکستر بشنوید :” …درست در لحظه ای که تصویر آتش در ذهنم نقش بست، مداد دستگاه با شدتی وحشیانه به حرکت در اومد و از روی صفحه ی نمودار بیرون افتاد، این اتفاق به شدت من رو منقلب کرد. یعنی گیاه بدون اینکه برگش سوزانده بشه به محض اینکه باکستر در ذهنش تصویر سوزوندن اون رو مجسم کرد، واکنش ترس نشون داده بود. یعنی گیاه به وسیله ی نوعی ارتباط سلول اولیه، مورد تهدید قرار گرفتن سلامت و امنیش را حدس زده بود.

📍 از آن روز به بعد، باکستر صدها آزمایش گوناگون در این ارتباط انجام داد و با کوشش زیاد سعی کرد شواهد بیشتری از نیروی ادراک سلول اولیه، نه تنها در حیات نباتی و گیاهی، بلکه در میوه ها و سبزیجات و تخم مرغ تازه و ماست و سلولهای خونی انسان و بافتهای پوستی و حتی اسپرماتوزوئید هم به دست آورد. اون ثابت کرد که گیاهان به هر نوع نشانه ای از ناراحتی و ناامیدی که بر اثر مورد تهدید قرار گرفتن زندگی سلولهای هر عضوی از جامعه‌ی زنده، ارسال شده باشه، واکنش نشون می‌دن. گیاهان حتی از سلولهای مرده‌ی موجود در خون خشک شده‌ای که از انگشتان اتفاقاً مجروح شده‌ی فردی چکیده میشه، هم علایمی دریافت میکردند و واکنش نشون می دادند. کلیو کشف کرد که گیاهان قادرند علایمی از ارتباطات ذهنی انسان را از فواصل بسیار دور دریافت کنند، اون به گیاهانش الکترود وصل میکرد و وقتی از فاصله ی بیست کیلومتری به آب دادن به اونها فکر میکرد، گیاهان علایم شادی و لذت رو بروز می دادند

📍 تصاویر و احساسی که از دیگر موجودات ارسال میشه و گیاهان اون رو دریافت می کنند، کلمات بر زبان رانده شده رو شامل نمیشه ، این خیلی طبیعیه چون گیاهان دوره ی آموزشی فراگیری زبان ما رو سپری نکرده اند، و کلماتی مثل آتش و آب و یا جملاتی مثل دوستت دارم گیاه من، یا الان بهت آب می دم یا شاخه هات رو می کنم، رو متوجه نمی شوند و به اون واکنش نشون نمی دهند اما هنگامی که چنین نیاتی را به جای راندن بر زبان، در ذهن مجسم کنید، انها متوجه منظور شما می شوند.

📍 چرا باکستر این پدیده را ادراک سلول اولیه نامید؟
به این دلیل که این نیروی ادراک بدون توجه به عملکرد بیولوژیکی در نظر گرفته شده‌ی فردی اونها، تمام سلولهایی را که او نحوه‌ی کارشان را مورد آزمایش قرار داد، شامل میشه، اون این آزمایشها رو روی جانوری تک سلولی به نام پارامسیوم انجام داد و دید حتی یه جانور که فقط یک سلول داره می‌تونه از فواصل دور تصاویر ذهنی آدمها رو درک کنه و بهش واکنش نشون بده، ‍اون دور و بر جانور رو پر از مخزنهای قفل‌دار و قفس‌های پرده‌ای کرد اما هیچ مانع فیزیکی نتونست مانع بشه که سلولهای مورد آزمایش اون به تصویرهای ذهنی آدمها واکنش نشون ندهند.
باکستر نتیجه گرفت: «با آن که امکان دارد بسیار تعجب آور به نظر برسد، چنین می نماید که یک علامت نیروی حیاتی وجود داد که تمامی مخلوقات را به هم وصل می کند»

📍اگر مایلید در مورد نتایج شگفت انگیزی که کلیو و همکارانش به دست آوردند، بیشتر بدانید می تونید به کتاب ” زندگی مرموز گیاهان” نوشته ی پیتر تامکینز و کریستوفر برد مراجعه کنید یا کتاب ارتباطات بیولوژیکی و قابلیتهای آن نوشته‌ی کلیو باکستر به همراهی استیفن وایت را مطالعه کنید.

منبع: اینترنت

@NDEchanel


کلیو باکستر، پژوهشگری که نشان داد گیاهان میتوانند احساسات بشری مثل خشم، ترس، درد و ... را درک کرده ونسبت به آن واکنش نشان دهند، به همین دلیل به او لقب "پدر نیروی ادراک سلول اولیه" داده اند

@NDEchanel


تن چو مادر طفل جان را حامله
مرگ درد زادنست و زلزله

جمله جانهای گذشته منتظر
تا چگونه زاید آن جان بطر

زنگیان گویند خود از ماست او
رومیان گویند بس زیباست او

چون بزاید در جهان جان و جود
پس نماند اختلاف بیض و سود

گر بود زنگی برندش زنگیان
روم را رومی برد هم از میان

تا نزاد او مشکلات عالمست
آنک نازاده شناسد او کمست

او مگر ینظر بنور الله بود
کاندرون پوست او را ره بود

حضرت مولانا

@NDEchanel


داداشی! تو به جهان بعد از تولد اعتقاد داری؟

@NDEchanel


احساسات ارواح نسبت به مراسم تشیع جنازه شان چیست؟
از گفتگوهای دکتر آلن کارک با ارواح در جلسات احضار روح

آلن کاردک / کتاب ارواح
منبع: کانال کتابخانه جلال‌الدین قطبی

@NDEchanel
@spiritualization


احساسات ارواح نسبت به مراسم تشیع جنازه شان چیست؟
از گفتگوهای دکتر آلن کارک با ارواح در جلسات احضار روح

آلن کاردک / کتاب ارواح
منبع: کانال کتابخانه جلال‌الدین قطبی

@NDEchanel
@spiritualization


Репост из: تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ای
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این فیلم رو با دقت ببینید، جزییات مهمی توش به زبان ساده توضیح داده شده.
جهان یک تخم مرغ بزرگ است!؟

@NDEchanel




انسانهای محترم
مراقب آنچه انجام می دهید باشید، این جهان مجهز به دوربین مداربسته است.

@NDEchanel


اگر بدانید یک گل شمعدانی، یک شاخه گندم و یا یک گل رز، احساساتتان را درک میکنند، چگونه با آنها رفتار میکنید؟

این کلمات را در اینترنت جستجو کنید
ادراک سلول اولیه

@NDEchanel


وقتی زمان مرگم فرا برسد، کسی که می میرد من هستم، پس بگذارید آنجور که دوست دارم زندگی کنم.

جیمی هندریکس

@NDEchanel


📝📝📝

قسمت دوم

📍تملن-توماس بندیکت یکی دیگر از تجربه کنندگان میگوید:
من از خدا( همان موجود نورانی که در ابتدای مطلب توضیح دادم) پرسیدم بهترین دین روی زمین چه دینی است و کدام آنها درست است؟ خدا با عشقی فراوان به من گفت: «برای من فرقی نمی‌کند که چه دین و آیینی دارید». این خارق‌العاده بود و به این معنا بود که این ما هستیم که به آن اهمیت می‌دهیم، نه خدا. ادیان می‌آیند و می‌روند. آیین بودایی یا مسیحی همیشه بر روی زمین نبوده‌اند. همه آنها راجع به این هستند که بیدار شویم، بیداری معنوی (بر روی زمین) در شرف اتفاق افتادن است. بسیاری برای آن خواهند جنگید، با تصور اینکه تنها دین و روش آنها درست است. هرکسی فکر می‌کند که با آیین و فلسفه خود صاحب خدا شده است. به خصوص ادیان و مذاهب. ولی خدا اهمیتی نمی‌دهد و این ما هستیم که آن را مهم کرده‌ایم. آرزو داشتم که تمام مذاهب این را درمی‌یافتند و به یکدیگر اجازه بودن می‌دادند

📍 هوارد استرم یکی دیگر از تجربه کنندگان ان دی ای، در قسمتی از تجربۀ خود چنین می‌گوید: «در حالی که در پیش روی چند وجود نور بودم، پرسیدم که چه دینی بهترین دین است؟
من انتظار داشتم به عنوان مثال به من بگویند مسیحیت کاتولیک یا چیز دیگر. به من گفته شد بهترین دین برای تو دینی است که تو را به خدا نزدیکتر کند. سؤال کردم آیا انجیل حقیقت دارد؟ گفته شد بله. گفتم اگر این گونه است، چرا وقتی آن را می‌خوانم در آن عیب و اشتباه می‌یابم؟ آنها در جواب من را دوباره به باز بینی اعمالم بردند و به من نشان دادند که چگونه چند دفعۀ اولی که به سراغ انجیل رفتم، همواره به قصد پیدا کردن عیب و تناقض در آن بوده و همواره می‌خواستم به خود ثابت کنم که این کتاب ارزش خواندن ندارد. به آنها گفتم که گفته‌های انجیل برای من مبهم و غیر قابل فهم بودند. آنها گفتند که انجیل مانند کتابهای دیگر( کتابهای علمی، تاریخی، رمان، شعر و... ) نیست و شامل حقایق معنوی است و برای اینکه آنرا بفهمم باید آن را با دیدی روحانی بخوانم، مانند یک دعا و مناجات!!!

📍 دکتر لیز دِیل، پژوهشگر ان دی ای، در کتاب خود به نام «عبور کردن و بازگشت» نقل میکند که یکی از افرادی که برای او تجربۀ خود را تعریف کرده بود می‌گفت که آنچه واقعیت داشت با خدایی که او در مذهب خود آموخته بود‌‌ و تصور می کرد هیچ شباهتی نداشت. او در تجربۀ خود فهمیده بود که اهمیتی ندارد که او را خدا یا الله یا تائو یا برهمن یا یهوه بنامند، او همان و یکی است. به قول دکتر آتواتر خدا عضو هیچ مذهب و دین انحصاری نیست. این دینها و مذاهب مختلف هستند که هر کدام جزئی از نور و هدایت بی انتهای خدا هستند. هیچ دینی راه انحصاری برای رسیدن به خدا نیست، همانگونه که هیچ ملت و گروهی به طور انحصاری برگزیدگان خدا نیستند، ما همه بندگان خدا و از روح او هستیم ، بدون جنسیت، بدون شکل و فرم، و بدون ملیت.

منابع:
www.neardeath.org
http://www.near-death.com/reincarnation/experiences/mellen-thomas-benedict.html


@NDEchanel


📝📝📝

قسمت اول

تحقیقات و مطالعات بر روی تجربه های نزدیک به مرگ نشان داده که محتوای کلی این تجربه ها ارتباطی به زمینه های دینی و مذهبی افراد ندارد. اما افراد ممکن است مشاهدات خود را بر اساس اعتقادات مذهبی و فرهنگی خود توضیح دهند. به عنوان مثال، در این تجربیات، همیشه موجودی نورانی، مهربان و لبریز از شفقت، حضور دارد و افراد را همراهی و راهنمایی میکند، یک مسیحی ممکن است او را مسیح و یک بودائی او را بودا و بعضی ها هم او را خود خدا بداند. ولی این در اصل تجربه تأثیری ندارد. پیام این تجربه ها به خوبی نشان می دهد که جایگاه ما در پیش خداوند به القاب، عناوین و دینی که به خود نسبت می دهیم، بستگی ندارد، بلکه به آنچه در قلب ما می گذرد و تأثیراتی که با رفتار خود روی دیگران و زندگی آنان گذاشته ایم بستگی دارد. به چند نمونه زیر دقت کنید:

📍بتی آیدی که تجربه نزدیک به مرگش را در کتابی با نام «در آغوش نور» بیان کرده است، مینویسد:
من می‌خواستم بدانم چرا بر روی زمین انواع پرستشگاه‌هایمتفاوت، وجود دارند. چرا خدا به ما تنها یک مذهب نداده است. جواب آمد که هر انسانی در درجۀ مختلفی از تکامل روحی است، بنابراین هر کسی برای درجه‌ای مختلف از آگاهی معنوی آمادگی دارد. تمام مذاهب باید در جای خود باشند، زیرا کسانی هستند که به آن چیزهائی که در آن مذاهب تعلیم داده می‌شود نیازمندند. در مذهبی ممکن است فهم کاملی از خدا حاصل نشود، ولی آن مذهب نیز پله‌ای برای رسیدن به درجه‌ای بالاتر است. هر پرستشگاهی نیازی معنوی را برآورده می کند که شاید بقیه نتوانند برآورده کنند.

📍هنگامی که یک نفر سطح فهم خود از خدا بالا می‌برد و روح او پیشرفت می‌کند، ممکن است تعالیم مذهب خود را ناکافی و خود را از آنها منفصل بیابد و به دنبال فلسفه‌ای دیگر رود تا خلأ خود را از آن جا پر کند. او به مرحلۀ جدیدی رسیده و تشنۀ حقیقت و دانشی بالاتر و فرصتی جدید برای رشد است. در هر قدم از راه به انسانها فرصتهای جدید برای یادگرفتن داده می‌شود.

@NDEchanel


📚📚📚

📍من بیماران زیادی با تجربهٔ نزدیک مرگ داشته ام. جالب ترین گزارش مربوط به یک بازرگان موفق اهل امریکای جنوبی بود که طی چندین جلسه روان درمانی متداول او را دیده بودم.

📍سال ۱۹۷۵، در اوایل سی سالگی اش، در هلند با یک موتورسیکلت تصادف کرده و بیهوش شده بود. او به یاد می آورد که در بالای جسدش شناور شده و به صحنهٔ تصادف نگاه کرده بود و متوجه آمبولانسها که به جراحات او می پرداخته و جمعیتی که جمع می شدند، شده است. او نوری طلایی را در فاصله مشاهده کرده و وقتی به او رسیده راهبی را دیده که ردایی قهوهای رنگ به تن دارد. راهب به جاکوب گفته که هنوز زمان عبورش نرسیده است. گفته که باید به جسمش برگردد. جاکوب خرد و قدرت راهب را که چندین رویداد در آیندهٔ زندگی او را هم پیشگویی کرده بود، احساس کرد، رویدادهایی که بعدها عینا اتفاق افتاد.
جاکوب مانند باد در جسمش که اکنون روی تخت بیمارستان ہود، دمیده شد، به هوش امد، و برای اولین بار دردی مشقت بار را احساس کرد.

📍در سال ۱۹۸۰، زمانی که به اسرائیل سفر کرده بود، او که یهودی بود، به زیارت غار شیخ بزرگ در عبران رفت که هم برای یهودیان و هم برای مسلمانان، مکان مقدسی است. بعد از تجربه ای که در هلند داشت، بیشتر مذهبی شده بود و بیشتر دعا و عبادت می کرد. او به مسجدی که در نزدیکی آن جا بود رفت و به همراه مسلمانان به دعا مشغول شد. بعد از مدتی برخاست که برود. پیرمرد مسلمانی نزدش آمد و به او گفت:
تو با بقیه فرق می کنی. آنها به ندرت با ما دعا کنند.
پیرمرد پیش از آن که به حرفهایش ادامه بدهد، لحظه ای مکث کرد، از نزدیک به جاکوب نگاه کرد و گفت:
تو راهب را دیده ای، آنچه را به تو گفت، فراموش نکن.

📍پنج سال پس از آن تصادف، هزاران کیلومتر آن طرفتر، پیرمردی از مواجهه جاکوب با آن راهب خبر داشت، مواجهه ای که در بیهوشی (تجربه نزدیک به مرگ) روی داده بود.

دکتر برایان ال وایس / کتاب استادان بسیار، زندگی های بسیار

@NDEchanel


📚📚📚

📍خدا ما را از جنس خود آفرید و از روح خود در ما دمید، این یک باور و اعتقاد دینیِ مشترک است. در تجربیات نزدیک به مرگ هم بارها روی این نکته مهم تاکید شده، حالا سوال این است که اگر ما از خدا هستیم، چرا خدا ما را از خود جدا کرد و به این جهان پر از درد و رنج فرستاد. دونالد والش در کتاب خود به نام گفتگو با خدا، این سوال را به زیبایی جواب داده است:

📍 روزی شمعی بود که در میان خورشید زندگی می کرد و از روز ازل جزئی از خورشید بود، ( مثل میلیاردها قطره ای که قسمتی از اقیانوسند و در اقیانوس زندگی می کنند)
روزی شمع از خورشید پرسید که من که هستم؟ خورشید جواب داد که تو قسمتی از من و از جنس نور من هستی.
شمع گفت که می دانم از شما و از جنس خورشید هستم، اما نمی توانم نور خود را در میان نور درخشان شما حس کنم، کاش می توانستم نور خود را ببینم و این واقعیت که خود از جنس خورشید هستم را تجربه کنم.
خورشید برای اینکه به شمع کمک کند، خواست تاریکی خلق کند تا شمع به میان آن رفته و بدرخشد و نور خود را ببیند، اما تاریکی نمی توانست وجود داشته باشد، زیرا نور خورشید همه جا را فرا گرفته بود. به همین خاطر خورشید به شمع این قدرت را داد تا حقیقت خود را فراموش کند و در توهم خود وجودش را از خورشید جدا ببیند و در تاریکی این توهم، نور خود را ببیند و خود را بشناسد. اما در حقیقت آن شمع هرگز از خورشید جدا نبوده و نمی تواند باشد زیرا برای همیشه، از روز ازل تا ابد، جزیی از خورشید بوده و خواهد بود

📍ما همان شمع کوچکیم، دنیا همان تاریکی و زندگی در دنیا یک توهم بزرگ است، تا نور خود را ببینیم و خود را بازشناسیم، اما در نهایت، زمانش که برسد، همه به سوی او بازخواهیم گشت.

@NDEchanel


ما ز آغاز و زانجام جهان بی خبریم
اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
روزگار اندر کمین بخت ماست
دزد، دائم در پی خوابیده است

(کلیم کاشانی)

@NDEchanel

Показано 20 последних публикаций.

1 150

подписчиков
Статистика канала