نامه را با دو دستش گرفت و آن را ریز ریز کرد و کف اتاق ریخت. دیو های جنونپراکنی اطرافش را با پوزخند های شریری احاطه کرده بودند. نقاشی هایی انتزاعی که در نگاه اول بی معنی به نظر میرسیدند دور و برش بود. نقاشی هایی که معنایی جز جنون، دیوانگی، شورش و درد را نداشتند. یکی از تابلو ها که پر از رنگ های قرمز و زرد بود را برداشت و با فریادی به سمت دیوار پرتابش کرد. بعد از دقیقه ای زل زدن به تکههای شکستهی تابلو با عجله رفت و داخل کشوی اول را گشت؛ پر از کاغذ و قلم و مداد و دفتر. در کشو را محکم بست، طوری که صدای کوبیدنش تا طبقهی پایین هم رفت. در کشوی دوم جعبه ها و بستههای قرص از هر رنگی بود؛ آبی، زرد، قرمز، سفید، سبز و ... . با دستش آن ها را زیر و رو کرد؛ یک بستهی قرمز رنگ بیرون آورد و چند تا قرص برداشت و در دهانش ریخت. چهرهاش در هم رفت؛ آب از یادش رفته بود. همان طور که گلویش را میمالید، روی میز چیزی توجهش را جلب کرد؛ یک دقیقه در سکوت به آن خیره شد، سپس برداشتاش و رفت داخل حمام. موهای سیاهش که رنگشان سیاه تر از بختش نبود را گرفت و مانند دیوانه ها بنا کرد به چیدنشان با قیچیِ نارنجی که از روی میز برداشته بود. مو های شبرنگ کف کاشی های آبیِ و سرد حمام میریخت اما اشک های چشم های سبز لجنیاش کمانه میکرد و روی شیشهی پر از لکِ آینه فرود میآمد. ناگهانی آب از پنجره ها داخل شد و حمام را پر کرد. آب تا زانویش بود و آن دختر نگون بخت هنوز موهایش را میچید و اشک میریخت. موها روی آب شناور و دورش پراکنده شده بودند. ماهی های قرمز به پاهای سپید و سرخش آرام بوسه میزدند و اشک هایش را گویی که آب مقدس باشد مینوشیدند. دختر قیچی را گرفت و با چشم های خون گرفته به آن خیره شد. میخواست آن را در گلویش فرو کند، اما ترس و تردیدی داشت. ترسش از مردن نبود، ترس از این بود که نکند که بعد از مرگ هم زندگی دیگری باشد؟ تنش از حتی فکر کردن به یک زندگی جدید لرزید. این همه شوربختی در این زندگی بس نبود؟ یک دانهی نو از پیچک سمی را باز میکاشت؟ از حمام بیرون رفت و درش را محکم بست. لباس هایش را در آورد و برهنه شد. به خودش در آینه زل زد، پر از زخم و کبودی های ناتمام. نفس نفس زد و تن برهنهش را در آغوش گرفت. کف اتاق نشست و در سکوت به هیچ زل زد. دیگر نمیدانم که دختر تا کی آنجا نشسته بود ، اما میدانم دیگر هیچ کسی سراغی از دیوانگیهای همیشگیاش نگرفت.
#گرتههاییازدرد
@parichio
#گرتههاییازدرد
@parichio