🔷 دربارۀ آنکه ناموس او «علم» است
🔹به بهانۀ آیین نکوداشت استاد فلسفۀ روزگار ما،
حکیم و فقیه ربانی آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی
آیت الله مصطفوی از بازماندگان انگشت شمار نسلی از علمای ایران است که راسخانه علوم عقلی و نقلی و حکمت و فلسفه و فقه و عرفان و کلام را به جد و جهد و با ژرف بینی و به دور از سهل انگاری خواندند و در این ساحات به افق اجتهاد رسیده و به واقع «صاحب نظر» شدند.
ایشان همچنین در مقام «تدریس» هم جامع کمالات است. نه هر عالمی معلم خوبی است. معلمی ایشان بر هر کس که چندی محضرشان را درک کرده باشدهویداست.
🔸در اینجا باید نکته ای در روش تدریس حکمت توسط ایشان بیان شود: چنانچه میدانیم شیوۀ تدریس علوم در سنت حکمی ما عمدتاً به روش «متن خوانی» است. اما مدرسان بزرگ حکمت نسبتهای گوناگونی با متن برقرار می کنند. برخی از اساتید به نحو «جزءنگرانه» و ملانقطی، تک تک کلمات راتقریر و شرح داده و متن را بدین سان شرحه شرحه می نمایند. شیوۀ تدرس استاد، روی مقابل این اسلوب است. ایشان بر جزئیات متون تسلط کامل دارند و آنها را بارها تدریس فرموده اند؛ لیکن در مقام بحث با بینشی «کل گرا» و جامع نگر، متن را در ظرف سخن مولف و در منظومۀ آراء او و در میدان کلان فلسفه به مثابۀ نحوی از دانش نهاده و چندان در چندوچون عبارات محو نمی گردند. این شیوۀ تدریس، عمیقا اجتهادی و نیز مجتهدپرور است و محصل را در خم و چم عبارات گم وگور نمی کند.
🔸استاد برخلاف انبوهی از اهل بحث، معارف حکمت را به جان آزموده و با آن عمری زیسته است. او به رغم بسیاری از متظاهران به علوم حوزوی و غیرحوزوی که بیش از بازارگرمی و بازآرایی مشهورات چیزی در بساط ندارند، بسی بیش از آنچه می نماید اندوخته دارد. چرا که اهل خلوت است، «خلوت علم». بدین رو همواره از پذیرش مناصب متعدد استنکاف داشته و آنجا ایستاده که باید.
او به علم و نهاد علم متعهد است و سراسر زندگی پاکیزه و والایش گواه این تعهد است. در این مورد جمله ای از ایشان نقل می کنم که اوج حمیت و تعهد او را به علم آشکار میکند. ایشان میفرمود: «فلسفه، ناموس من است»
مساله تعهد به علم، ضمنا در مکتب فکری ایشان نمود بارزی دارد و آن اینکه ایشان نسبت به اختلاط بی مبالات علوم حساس و معترض اند و معتقداند نباید سهل انگارانه با «مرز»های دانش و حدود علوم رویارو شد. در این باب ایشان در عین آنکه علوم باطنی و عرفان نظری را به غایت تحقیق کرده و بارها تدریس فرمودند، اختلاط عرفان با فلسفه را برای هر دو دانش مضر میدانند. همچنین با وجود اهمیتی که برای فلسفه قایل اند، از فلسفه زدگی در علوم نقلی و مشخصا فقه و اصول انتقاد میکنند و معتقداند فقه و اصول فعلی ما از مدار اصلی خود دور افتاده و دچار فلسفه زدگی است. ایشان همچنین رد این فلسفه زدگی را در علم کلام نیز می یابند. در تبیین آنچه گفته شد، گزین گویه ای از ایشان به یاد دارم که امیدوارم نقل آن مورد پسند استاد باشد:«سه عالم بزرگ در تاریخ ما سه دانش را دچار بحران کردند: خواجه نصیر کلام را به سبب آمیزش آن با فلسفه، ملاصدرا فلسفه را به موجب اختلاط آن با عرفان و آخوندخراسانی اصول فقه را به جهت التقاط آن با فلسفه»!
🔸متاسفانه تاریخ نهاد علم در دوره معاصر ایران و از جمله پس از انقلاب گویای تورمی بیحاصل و گسترش کمی و انباشته از دعوی بی معنی است و اینهمه موجب شده تا روحیۀ «تعهد علمی» و حمیت نسبت به سازمان دانش به محاق رود. حلقۀ درس استاد، برای ما پناهی است در گریز از بطالت نهاد علم در ایران. در حلقۀ درس ایشان نه پروای مدرکی است و نه سودای ریاست و قدرتی. محض علم است و خلوت حکمت و انبساط و گشایشی که از آن به بار می نشیند.
🔸نهایتا باید به وجه دیگری از شخصیت استاد اشاره کرد و آن مردم داری و حضور مسئولانه اجتماعی در متن شهر و در بافت «محله» است. این مرد به درستی نقش اصیل خود را به عنوان عالم شهر و رکن قوام محله ایفا کرده و مشغولیت علمی و فلسفی او را از این مهم باز نداشته و چون اجداد طاهرینش همنشین پرحوصله عامیان است. بنده گاه از درگیری این شخصیت بزرگ علمی با مسایل بعضا آزاردهنده و پیش پاافتادۀ اهالی (آنهم در وضع پریشان کنونی محلات و شهرهای ما) متاسف شده و برای ایشان اندوه میخورم. اما این مرد خدا صبورانه مسئولیت خود در ادارۀ مسجد و حفظ محله را به دوش کشیده و شان علمی او مانع از ایفاء این نقش سنتی روحانیت نشده است. در حالیکه میدانیم این نقش کلیدی روحانیت که تنها با استقرار مستمرانه در محلات ممکن است، بعد از انقلاب تا چه حد تضعیف شده و بسیاری از روحانیون به چه امور بی حاصل یا نااصیلی مشغول اند.
از خدای منان سلامت این بزرگمرد فرزانه را خواستارم
🔻مراسم نکوداشت پنجشنبه 30 فروردین پس از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع نیاوران» برگزار می شود.
http://varesoon.ir/pictures-of-shiite-clerics/image.raw?view=image&type=orig&id=21964
🔹به بهانۀ آیین نکوداشت استاد فلسفۀ روزگار ما،
حکیم و فقیه ربانی آیت الله سیدحسن سعادت مصطفوی
آیت الله مصطفوی از بازماندگان انگشت شمار نسلی از علمای ایران است که راسخانه علوم عقلی و نقلی و حکمت و فلسفه و فقه و عرفان و کلام را به جد و جهد و با ژرف بینی و به دور از سهل انگاری خواندند و در این ساحات به افق اجتهاد رسیده و به واقع «صاحب نظر» شدند.
ایشان همچنین در مقام «تدریس» هم جامع کمالات است. نه هر عالمی معلم خوبی است. معلمی ایشان بر هر کس که چندی محضرشان را درک کرده باشدهویداست.
🔸در اینجا باید نکته ای در روش تدریس حکمت توسط ایشان بیان شود: چنانچه میدانیم شیوۀ تدریس علوم در سنت حکمی ما عمدتاً به روش «متن خوانی» است. اما مدرسان بزرگ حکمت نسبتهای گوناگونی با متن برقرار می کنند. برخی از اساتید به نحو «جزءنگرانه» و ملانقطی، تک تک کلمات راتقریر و شرح داده و متن را بدین سان شرحه شرحه می نمایند. شیوۀ تدرس استاد، روی مقابل این اسلوب است. ایشان بر جزئیات متون تسلط کامل دارند و آنها را بارها تدریس فرموده اند؛ لیکن در مقام بحث با بینشی «کل گرا» و جامع نگر، متن را در ظرف سخن مولف و در منظومۀ آراء او و در میدان کلان فلسفه به مثابۀ نحوی از دانش نهاده و چندان در چندوچون عبارات محو نمی گردند. این شیوۀ تدریس، عمیقا اجتهادی و نیز مجتهدپرور است و محصل را در خم و چم عبارات گم وگور نمی کند.
🔸استاد برخلاف انبوهی از اهل بحث، معارف حکمت را به جان آزموده و با آن عمری زیسته است. او به رغم بسیاری از متظاهران به علوم حوزوی و غیرحوزوی که بیش از بازارگرمی و بازآرایی مشهورات چیزی در بساط ندارند، بسی بیش از آنچه می نماید اندوخته دارد. چرا که اهل خلوت است، «خلوت علم». بدین رو همواره از پذیرش مناصب متعدد استنکاف داشته و آنجا ایستاده که باید.
او به علم و نهاد علم متعهد است و سراسر زندگی پاکیزه و والایش گواه این تعهد است. در این مورد جمله ای از ایشان نقل می کنم که اوج حمیت و تعهد او را به علم آشکار میکند. ایشان میفرمود: «فلسفه، ناموس من است»
مساله تعهد به علم، ضمنا در مکتب فکری ایشان نمود بارزی دارد و آن اینکه ایشان نسبت به اختلاط بی مبالات علوم حساس و معترض اند و معتقداند نباید سهل انگارانه با «مرز»های دانش و حدود علوم رویارو شد. در این باب ایشان در عین آنکه علوم باطنی و عرفان نظری را به غایت تحقیق کرده و بارها تدریس فرمودند، اختلاط عرفان با فلسفه را برای هر دو دانش مضر میدانند. همچنین با وجود اهمیتی که برای فلسفه قایل اند، از فلسفه زدگی در علوم نقلی و مشخصا فقه و اصول انتقاد میکنند و معتقداند فقه و اصول فعلی ما از مدار اصلی خود دور افتاده و دچار فلسفه زدگی است. ایشان همچنین رد این فلسفه زدگی را در علم کلام نیز می یابند. در تبیین آنچه گفته شد، گزین گویه ای از ایشان به یاد دارم که امیدوارم نقل آن مورد پسند استاد باشد:«سه عالم بزرگ در تاریخ ما سه دانش را دچار بحران کردند: خواجه نصیر کلام را به سبب آمیزش آن با فلسفه، ملاصدرا فلسفه را به موجب اختلاط آن با عرفان و آخوندخراسانی اصول فقه را به جهت التقاط آن با فلسفه»!
🔸متاسفانه تاریخ نهاد علم در دوره معاصر ایران و از جمله پس از انقلاب گویای تورمی بیحاصل و گسترش کمی و انباشته از دعوی بی معنی است و اینهمه موجب شده تا روحیۀ «تعهد علمی» و حمیت نسبت به سازمان دانش به محاق رود. حلقۀ درس استاد، برای ما پناهی است در گریز از بطالت نهاد علم در ایران. در حلقۀ درس ایشان نه پروای مدرکی است و نه سودای ریاست و قدرتی. محض علم است و خلوت حکمت و انبساط و گشایشی که از آن به بار می نشیند.
🔸نهایتا باید به وجه دیگری از شخصیت استاد اشاره کرد و آن مردم داری و حضور مسئولانه اجتماعی در متن شهر و در بافت «محله» است. این مرد به درستی نقش اصیل خود را به عنوان عالم شهر و رکن قوام محله ایفا کرده و مشغولیت علمی و فلسفی او را از این مهم باز نداشته و چون اجداد طاهرینش همنشین پرحوصله عامیان است. بنده گاه از درگیری این شخصیت بزرگ علمی با مسایل بعضا آزاردهنده و پیش پاافتادۀ اهالی (آنهم در وضع پریشان کنونی محلات و شهرهای ما) متاسف شده و برای ایشان اندوه میخورم. اما این مرد خدا صبورانه مسئولیت خود در ادارۀ مسجد و حفظ محله را به دوش کشیده و شان علمی او مانع از ایفاء این نقش سنتی روحانیت نشده است. در حالیکه میدانیم این نقش کلیدی روحانیت که تنها با استقرار مستمرانه در محلات ممکن است، بعد از انقلاب تا چه حد تضعیف شده و بسیاری از روحانیون به چه امور بی حاصل یا نااصیلی مشغول اند.
از خدای منان سلامت این بزرگمرد فرزانه را خواستارم
🔻مراسم نکوداشت پنجشنبه 30 فروردین پس از نماز مغرب و عشاء در «مسجد جامع نیاوران» برگزار می شود.
http://varesoon.ir/pictures-of-shiite-clerics/image.raw?view=image&type=orig&id=21964