فيلوسُفيا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


مقالات و مطالب فلسفي و علوم اجتماعى
توسط: شايان طالع ماسوله

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


آنکه برای ابلهان می نویسد همواره مخاطب بسیار می یابد.

📚 جهان و تاملات فیلسوف / شوپنهاور / رضا ولی یاری ☘

@philosophia


Репост из: @AxNegarBot
برگمان، معصومیت و فلسفه
کودک و کودکی مضمونی مهم و محوری در آثار برگمان است که مورد توجه بسیاری از صاحب نظران سینما مانند رابین وود، کامینسکی و یا فلسفه مانند ایروینگ سینگر هم قرار گرفته است. از نظر ما، کودک و کودکی در برگمان همان معصومیت نسبی است که انسان باید از درون خود آن را به یاد آورد و به آن فراخوان دهد. این امر خیلی هم سمبولیک نیست و از خود فیلمها قابل برداشت است.
رنج یکی از حالتهای وجودی ماست که ما را از وضع عادی خود بیرون می آورد. هنگامی که از حالت عادی خود بیرون آمدیم، می توان پرسش کنیم. بپرسیم که چرا امور این گونه اند. رنج بحران انسان، ابتدا باید اهل تفکر را درگیر کند. به همین دلیل است که در کارهای برگمان، اندیشمند و روشنفکر است که درمی یابد که نمی تواند راهی باز کند، همچنان که خاله کودک در فیلم سکوت، یا الیزابت در پرسونا یا بورگ در توت فرنگیهای وحشی، در وضع خوبی به سر نمی برد و دچار رنج است. در این هنگام است که کودکی خود را فرامی خواند. کودک ناظر همه ی وقایع است و باید راه حلی پیدا کند. البته برگمان آدم رمانتیکی نیست که قائل باشد معصومیت در جایی قرار دارد و ما می توانیم آن را دریابیم. راه فراخوانی کودکی، رویا است.
یکی دیگر از موضوعاتی که برگمان در ارتباط با کودکی پی می گیرد، مسئله ی عشق است که در فراخوان معصومیت آن را بدست می آورد. برگمان عشق را محدود به عشق جنسی نمی داند هرچند آن را معتبر می شمارد. او به انواع عشق از جمله عشق مادر به فرزند (برای مثال در فیلم پرسونا) و دیگر انواع عشق که در زمانه ی ما فراموش شده اند می پردازد.
در فیلم های برگمان، همه جا فقدان و هجران وجود دارد. این فقدان، نشانگر این است که شالوده ی بشر از هم پاشیده شده است. معضل جایی به سرانجام می رسدکه عشق به سرانجام برسد و زایشی نیز رخ دهد. البته گاهی نیز ترس از تولد و فرزند در فیلمها به چشم می خورد. همانند آنچه در فیلم پرسونا به چشم می خورد که مادری عکس فرزند خود را پاره می کند. این ترس از تولد، ترس از آینده است. چون نمی توانیم آن را بفهمیم از آن می ترسیم. ما باید آن را بفهمیم و به استقبال آن برویم و دشمن را به دوست تبدیل کنیم. چون زایش زمانی رخ می دهد که وضع اکنون ما به تلاشی رسیده باشد، معمولا اهل تفکر به استقبال آینده می روند. مقاومت متعلق به غیر از اهل متفکر است. به همین دلیل دیده می شود که اکنون اکثر افراد محافظه کار هستند.
کودک را اگر عادت ندهیم، از آسیب دیدن همه رنج می برد چرا که نمی توان با شعار با او برخورد کرد. او به صورت مستقیم چیزها را تجربه می کند. معصومیت چیزی است که در تعامل کودکی با بزرگسالی رخ می دهد. یعنی همانگونه که بزرگسال کودک می شود، کودکی هم از کودکی در می آید، همچون باکره در فیلم چشمه ی باکرگی. زمانی که دختر از باکرگی درآمد، در آن زمان ما شاهد زایش هستیم. در دیالکتیک کودکی و بزرگسالی است که می توان رنج را حس کرد و درباره ی آن فکر کرد و آن مقدار که می توان انتظار داشت، از ساحت رویا به واقعیت منتقل کرد. اینجا رابطه ی دیالکتیکی را عشق به پیش می برد و نه عقل. این رابطه، ارتباط مستقیم و انضمامی ما با چیزهاست و در این ارتباط مستقیم، زایشی برای ما رخ می دهد و می توانیم راهی باز کنیم. البته همه ی این اتفاقات در خود واقعیت روی نمی دهد. اگر اصرار بر این کار کنیم، ممکن است حتی به عکس نتیجه گیریم و به نابودی کمک کنیم.
دنیای امروز بنا داشت شرارت را از بین ببرد و بهشت را در زمین محقق کند، اما ما آن را از یاد برده ایم، چرا که همان طور که متفکرین نشان دادند این امر شدنی نبود. پس به شرایط موجود تن داده ایم. ولی به نظر می رسد با تداوم وضع موجود نیز به بن بست رسیده ایم. آنجا که مسئله می ماند و کهنه می شود و به تروما تبدیل می شود، از مسئله بودن می افتد و چاره ای برای آن اندیشیده نمی شود. در نتیجه باعث مرگ ما می شود. وضع ما نیز چنین است. 100 سال پیش مسئله نهلیسم را افراد مختلف در وجوه مختلف بررسی کرده اند، اما آنچنان که باید و شاید، گوش شنوایی وجود نداشته است. شاید ما هم اگر کودکی خود را در یابیم، مسئله برایمان زنده شود و بتوانیم دوباره آن را مورد اندیشه قرار دهیم.
گروه در راه فلسفه
https://t.me/joinchat/Bp1hgT_w1zwfKEcZRMXm5A




سرمایه‌داری فرهنگی چیست؟ (بخش سوم)

امروزه آنچه می‌خریم، محصولات موردنیازمان نیست؛ بلکه تجربیات زندگی است

این مسئله یکی از مصادیق پندآموز «سرمایه‌داری فرهنگی» است. کمپین تبلیغاتی استارباکس را به یادآورید: «چیزی که می‌خرید، مهم نیست؛ مهم چیزی است که به آن باور دارید.» این تبلیغ، بعد از تعریف از کیفیت قهوه‌های استارباکس، چنین ادامه می‌یابد: «وقتی استارباکس می‌خرید، چه متوجهِ این مطلب بشوید چه نشوید، درواقع به چیزی بزرگ‌تر از یک فنجان قهوه باور پیدا کرده‌اید. شما پایبندی‌تان را به اخلاق قهوه۱۲ نشان داده‌اید.  استارباکس از طریق برنامۀ 'سیارۀ همۀ ما' قهوه را با چنان قیمتی می‌خرد که از قیمت تمامی دیگر شرکت‌های جهان منصفانه‌تر است. استارباکس از این طریق مطمئن می‌شود که کشاورزان قهوه دستمزد منصفانه‌ای در قبال کار سختشان دریافت می‌کنند. ما در صنعت قهوه سرمایه‌گذاری می‌کنیم و در سرتاسر جهان به فعالیت‌ها و انجمن‌هایی با هدف گسترش قهوه کمک می‌کنیم. این طعم خوب کارمای قهوه ۱۳ است. استارباکس، با تخصیص بخش کمی از قیمت  قهوه، مکان‌هایی مهیا کرده است با نشیمن‌هایی راحت و موسیقی‌ای ‌دل‌نشین و جوّی دلپذیر؛ مکان‌هایی برای رؤیاپردازی، کارکردن و گپ زدن. این روزها ما بیش از هر زمان دیگری به چنین فضاهایی نیاز داریم. وقتی استارباکس را انتخاب می‌کنید، درواقع، از شرکتی قهوه می‌خرید که به این امور اهمیت می‌دهد. پس تعجبی ندارد که قهوه‌های استارباکس تا به این اندازه خوش‌طعم‌اند.»

این مازاد قیمتْ امری «فرهنگی» است: قیمت قهوۀ استارباکس بیشتر از جاهای دیگر است، چون آنچه شما حقیقتاً می‌خرید «اخلاق قهوه» است: احترام به محیط‌زیست، مسئولیت اجتماعی در قبال تولیدکنندگان، به‌اضافۀ مکانی که در آن می‌توانید با سایر انسان‌ها ارتباط برقرار کنید.

این‌گونه است که سرمایه‌داری در مسئلۀ مصرف، میراثِ ۱۹۶۸ یعنی نقد مصرفِ ازخودبیگانه را در خود جذب کرده است: آنچه می‌ماند، تجربۀ اصالت است. در یکی از تبلیغ‌های اخیر هتل‌های هیلتن این ادعای ساده مطرح می‌شود: «سفر صرفاً ما را از نقطۀ الف به نقطۀ ب نمی‌رساند. سفر ما را به انسان بهتری بدل می‌کند.» آیا یک دهه قبل به ذهن کسی خطور می‌کرد که چنین تبلیغ‌هایی بسازد؟ جدیدترین اصطلاح علمی برای بیان این «روح تازه» خود را در رشته‌ای نوظهور نشان می‌دهد: «مطالعات شادی»۱۴؛‌ یعنی رشته‌ای که همّ‌اش پاسخ به این پرسش است: «چگونه در زمانۀ ما، زمانۀ لذت‌گرایی روحی و دورانی که غایت زندگی بشر آشکارا شادی معرفی می‌شود، می‌توان به جنگ اضطراب و یأس رفت؟»

پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۲۱ می ۲۰۱۴ با عنوان Fat-free chocolate and absolutely no smoking: why our guilt about consumption is all-consuming در وبسایت گاردین منتشر شده است.
[۱] soft drugs
مواد مخدری مانند ماری‌جوانا. [مترجم]
[۲] pleasure
[۳] Enjoyment
باتوجه‌به اینکه هنوز معادل مناسب و رسایی برای این اصطلاح لکان در فارسی متداول نشده است، چاره‌ای جز استفاده از معادل مضاعف ندیدم. [مترجم]
[۴] jouissance
[۵] jouisseurpropre
[۶] نویسنده در اینجا با شباهت میان دو واژۀ countable  (محاسبه‌پذیر) و accountable  (تبیین‌پذیر) بازی کرده است که در فارسی قابل‌انعکاس نیست. [مترجم]
[۷] cultural capitalism
[۸] commodification of experiences
[۹] virtualisation
[۱۰] sustainability
[۱۱] self-enclosed circulation
[۱۲] coffee ethic
[۱۳] coffee karma
[۱۴]  happiness studies

منبع: سایت ترجمان

@philosophia




سرمایه‌داری فرهنگی چیست؟ (بخش دوم)

امروزه آنچه می‌خریم، محصولات موردنیازمان نیست؛ بلکه تجربیات زندگی است

آنچه امروزه شاهدش هستیم، کالایی‌شدن مستقیم خود تجربیاتمان است. چیزی که امروزه از فروشگاه‌ها می‌خریم، محصولات موردنیازمان نیست؛ بلکه تجربیات زندگی است: سکس، خوردن، ارتباط برقرارکردن، مصرف فرهنگی و مشارکت در نوعی سبک زندگیِ بخصوص. میشل فوکو به ما آموخته است که فرد می‌تواند خویشتن خویش را بدل به اثری هنری کند و این گفته تطابق تام و نامنتظره‌ای دارد با وضعیتی که امروزه در آن زندگی می‌کنیم. ما با رفتن به کلاس تناسب اندام، درواقع تناسب بدنی‌مان را می‌خریم و با ثبت‌نام در کلاس مدیتیشن آرامش روحی‌مان را. ما به رستوران بخصوصی می‌رویم تا خود را هم‌شأن و مرتبۀ گروه خاصی از مردم جا بزنیم و با این کار شخصیت اجتماعی خودمان را می‌خریم.

طرف‌داران محیط‌زیست که مخالف مصرف هستند نیز دارند تجربۀ اصالت را می‌خرند. ما خودمان را در قبال تهدیدهای زیست‌محیطی گناهکار می‌دانیم و همین حس عذاب وجدان است که به‌نحو فریبنده‌ای به ما احساس آرامش می‌دهد. این احساس گناه را دوست داریم؛ چون اگر گناهکار باشیم، همه چیز به خودمان بستگی دارد. سررشتۀ فاجعه در دست خودمان است؛ بنابراین می‌توانیم خودمان را به‌آسانی و با تغییردادن زندگی‌مان نجات دهیم.

آنچه پذیرفتن آن برای ما یا دست‌کم برای ما در غرب بسیار دشوار است، این است که ما به ناظران بی‌مایه و منفعلی فروکاسته شده‌ایم که فقط می‌توانند بنشینند و ببینند سرنوشت چه بر سرشان خواهد آورد. برای اجتناب از این وضعیت، مستعدیم که خودمان را با فعالیت‌های وسواس‌گون و پرجوش‌وخروشی مثل بازیافت کاغذهای کهنه یا خریدن غذاهای ارگانیک درگیر کنیم. ما هر کاری می‌کنیم تا احساس کنیم که می‌توانیم در برابر این فاجعه نقشی داشته باشیم؛ مثل طرف‌دار فوتبالی که جلوی تلویزیون تیمش را تشویق می‌کند، دادوهوار به راه می‌اندازد و به این خرافه باور دارد که به طریقی می‌تواند نقشی در پیروزی تیمش داشته باشد.

آیا به همین دلیل نیست که غذاهای ارگانیک می‌خریم؟ وگرنه چه کسی واقعاً باور دارد که سیب‌های گران، نیمه‌گندیده و «ارگانیک» سالم‌ترند؟ مسئله اینجاست که با خریدن این محصولات، صرفاً محصولی را مصرف نمی‌کنیم؛ بلکه هم‌زمان دو کارِ معنادار می‌کنیم: خودِ مهربان و دلسوزمان و نیز آگاهی جهانی‌مان را به رخ می‌کشیم و علاوه‌برآن در پروژۀ جمعی و عظیمی نیز شرکت می‌جوییم.

باید بی‌هیچ هراسی این مطلب را یادآور شد که پایندگی۱۰، ذکر مقدس هواداران محیط‌زیست در کشورهای پیشرفته، چیزی نیست مگر اسطوره‌ای ایدئولوژیک که بر ایدۀ چرخۀ خودبسته‌ای۱۱ مبتنی است که در آن هیچ چیز به  هدر نمی‌رود. با نگاهی دقیق‌تر، می‌توانیم دریابیم که ایدۀ پایندگی همواره به فراروندی محدود اشاره دارد که به‌قیمتِ ازمیان‌بردن محیطی بزرگ‌تر که درون آن قرار دارد، تعادل خود را حفظ می‌کند. لحظه‌ای خانۀ انسان ثروتمندی را به ذهن بیاورید که بر اساس ایدۀ پایندگی زیست‌محیطی ساخته شده است. این خانه در گوشه‌ای دورافتاده و در میان درۀ سرسبزی ساخته شده و دوروبرش دریاچه و جنگلی انبوه است، در آن از انرژی خورشیدی استفاده می‌شود، از ضایعات به‌عنوان کود استفاده می‌شود، پنجره‌ها رو به نور طبیعی باز است و... . هزینۀ ساختن چنین خانه‌ای از نظر زیست‌محیطی و نه فقط از نظر اقتصادی، چنان است که اکثر مردم حتی فکر داشتن چنین خانه‌ای به ذهنشان خطور نمی‌کند. برای طرف‌داران صادق محیط‌زیست بهترین زیستگاه برای انسان، شهری بزرگ است که میلیون‌ها نفر در آن کنار هم زندگی می‌کنند؛ گرچه چنین شهری آلودگی و ضایعات زیادی ایجاد می‌کند، اما سرانۀ آلودگی در آن بسیار کمتر از آلودگی‌ای است که زندگی یک خانوادۀ مدرن در حومۀ شهر ایجاد می‌کند. حالا باید پرسید که طرف‌دار محیط‌زیستِ قصۀ ما چطور می‌خواهد از خانه‌اش به محل کارش برود؟ حتماً با هلی‌کوپتر تا چمن‌های اطراف خانه‌اش خراب نشوند... .

خلاصه کنم: ما کالاها را در درجۀ اول، برای منفعتی که به ما می‌رسانند یا جایگاه نمادینشان نمی‌خریم؛ آن‌ها را می‌خریم تا تجربه‌ای را که از خلال آن‌ها میسور می‌شود، بچشیم. مصرف می‌کنیم تا زندگی‌مان را دلپذیر و معنادار کنیم.

@philosophia




سرمایه‌داری فرهنگی چیست؟ (بخش اول)

امروزه آنچه می‌خریم، محصولات موردنیازمان نیست؛ بلکه تجربیات زندگی است

امروزه شاهدیم که جنبش زیست‌محیطی در برابر بهره‌کشی‌های بی‌رحمانۀ سرمایه‌داری از منابع طبیعی، خود در دام کالایی‌شدن تجربیات افتاده است. هواداران جنبش محیط‌زیست تصور می‌کنند که در برابر مجازی‌انگاری زندگی روزانۀ ما ایستاده‌اند و خواهان بازگشت به تجربۀ بی‌واسطۀ واقعیت در صورت محسوسش هستند؛ بااین‌حال، امروزه هواداری از محیط‌زیست خود بدل به برندِ سبک زندگی جدید شده است. وقتی محصولاتِ ارگانیک می‌خریم، درواقع داریم تجربه‌ای فرهنگی را می‌خریم: تجربۀ «سبک زندگی سالم و زیست‌محیطی».

گاردین — همین چند وقت پیش به‌همراه یکی از دوستان اسلوونیایی‌ام که سیگارکش قهاری است، در کالیفرنیا به مهمانی یکی از استادان دانشگاه رفته بودم. سرِ شب دوستم که حسابی دمغ به نظر می‌رسید، مؤدبانه از میزبانمان خواست که به بالکن برود و سیگار بکشد. میزبان ما هم مؤدبانه درخواستش را رد کرد. دوستم پیشنهاد کرد که به خیابان برود و سیگار بکشد. صاحب‌خانه حتی این درخواست را هم نپذیرفت و گفت برایش وجهۀ خوبی ندارد که کسی جلوی خانه‌اش سیگار بکشد. طنز ماجرا اینجاست که میزبان بعد از شام به ما مواد مخدر سبک۱ پیشنهاد کرد؛ انگار استفاده از این دسته مواد مخدر هیچ اشکالی ندارد و مواد مخدر خطرناک‌تر از سیگار نیستند.

این اتفاق عجیب‌وغریب یکی از نشانه‌های بن‌بست مصرف‌گرایی امروزی است. برای اینکه منظورم را بهتر بفهمید، باید تمایزی را به کار گیریم که ژاک لکان پیش نهاده است: تمایز میان لذت۲ و التذاذ و تمتع.۳ آنچه لکان «ژوئیسانس۴» یا همان «التذاذ و تمتع» می‌نامد، کیفیتی فوق‌العاده شدیدتر از لذت است؛ چه لذت، بنا به تعریف، امری معتدل است. بنابراین ما با دو سر یک طیف مواجهیم: ازیک‌سو انسانی لذت‌طلب و آزاداندیش که به‌دقت لذت‌هایش را محاسبه می‌کند تا سرخوشی‌اش را تداوم بخشد و آسیب و ضررهای محتمل را از خودش دور کند و ازسوی‌دیگر «ژوئیسر پراپر»۵ که آماده  است وجودش را وقف تمتعات و التذاذات فوق‌العاده شدید کند. به عبارتی دیگر که در جامعۀ ما متداول است، ازیک‌سو فردِ مصرف‌گرایی داریم که لذت‌هایش را محاسبه می‌کند و خود را در مقابل هر آنچه ممکن است موجب اذیت و آزارش شود یا سلامتی‌اش را تهدید کند، محافظت و مراقبت می‌کند و ازسوی‌دیگر معتادان به مواد مخدر یا سیگاری‌هایی را داریم که مقهور خودتخریبی شده‌اند. التذاذ و تمتع در خدمت هیچ هدفی نیست و جامعۀ لذت‌طلبِ فایده‌گرا و متساهل امروزی تمام تلاش خود را معطوف این می‌کند که این لذت محاسبه‌ناپذیر و تبیین‌ناپذیر را رام کند، به خدمت خویش درآورَد و آن را به مجراهایی هدایت کند تا هم محاسبه‌پذیر باشند و هم قابل‌تبیین.۶

امروزه التذاذ و تمتع مجاز شمرده می‌شود و حتی جلوۀ عمومی هم پیدا کرده است؛ اما مشروط به اینکه سالم باشد و ثبات فیزیکی و زیستی ما را در مخاطره قرار ندهد: شکلاتِ بدون چربی؛ نوشابۀ رژیمی، قهوۀ بدون کافئین، آب‌جوی بدون الکل؛ مایونز بدون کلسترول و سکس بی‌خطر.

خب، چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ در دهۀ گذشته، از حدود یک دهه قبل، زبانِ بازار عوض شده و مرحلۀ جدیدی در کالایی‌شدن پدیدار شده است. جرمی ریفکین، نظریه‌پرداز اقتصاد، این مرحله را «سرمایه‌داری فرهنگی»۷ می‌نامد. ما کالایی مثل سیب ارگانیک می‌خریم؛ چون این خرید نشان‌دهندۀ سبک زندگی بهداشتی و سالم است. چنانکه این مثال نشان می‌دهد، جنبش زیست‌محیطی در برابر بهره‌کشی‌های بی‌رحمانۀ سرمایه‌داری از منابع طبیعی، خود در دام کالایی‌شدن تجربیات۸ افتاده است. هواداران جنبش محیط‌زیست بر این تصورند که در برابر مجازی‌انگاری۹ زندگی روزانۀ ما ایستاده‌اند و خواهان  بازگشت به تجربۀ بی‌واسطۀ واقعیت در صورت محسوسش هستند؛ بااین‌حال، امروزه هواداری از محیط‌زیست خود بدل به برندِ سبک زندگی جدید شده است. وقتی محصولاتِ مثلاً، ارگانیک می‌خریم، درواقع داریم تجربه‌ای فرهنگی را می‌خریم: تجربۀ «سبک زندگی سالم و زیست‌محیطی».

همین مطلب، بعینه دربارۀ هر بازگشتی به «واقعیت» صادق است. مثلاً حدود یک دهه قبل، این تصویر بر صفحۀ رسانه‌ها نقش می‌بست که گروهی از مردم عادی دارند موسیقی محلی گوش می‌دهند، می‌رقصند و با لذت باربیکیو درست می‌کنند. تصویری که با این پیام همراه می‌شد، چنین بود: «گوشت گاو؛ غذای واقعی برای مردم واقعی.» در این تصویر گوشت گاو نماد نوعی سبک زندگی بخصوص بود: سبک زندگی امریکایی‌های «واقعی» طبقۀ کارگر. نکتۀ کنایه‌آمیز این است که این گوشت گاو از نظر شیمیایی و ژنتیکی بسی بیش از غذای ارگانیکی که طبقۀ «جعلی» نخبگان می‌خورند، دست‌کاری شده است.

@philosophia


انسان سرکوفته ی امروز که نظام سرمایه داری، نیروی شناخت او را در هم شکسته، ادراک زیبایی را بر پذیرش چیزهای رایج در این نظام پنداشته و از حقیقت آن بی خبر مانده است.

📚 مارکوزه 🔸️

@philosophia


Репост из: (Φ) IPA: اَنجُمَنِ فیلسوفانِ ایرانی (Φ)
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#شیرزادپیک
«در برابر مشکلات سر خم نکنید؛
یا راهی برایشان بیابید یا راهی برایشان بسازید. #بخوانید #بدانید و #بخواهید
که آینده حتما از آن شماست.»


همایش آسیب شناسی علوم انسانی

@IranianPhilosophers


Репост из: @AxNegarBot
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🎞🎥 «اینگمار برگمان، یکی از متفکرترین فیلمسازان تاریخ سینماست که کودک و کودکی، در مرکز کار هنری او قرار دارد. توجه به کودکی و معصومیت کودکی، امیدی است در هنر برگمان برای بازگشت انسان به سرچشمه های وجودی خودش.»

🔻 گروه 🔷 در راه فلسفه 🔷تقدیم می کند:

🎞 🎥 اینگمار برگمان، معصومیت و فلسفه 🎥
📚 با تدریس آقای دکتر سید مهدی ناظمی قره باغ، مدرس دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سینما

⏰ زمان پنجشنبه، ۱۳۹۶/۱۰/۱۴، ساعت ۱۷ - ۱۵
🏢 مکان میدان فردوسی، خیابان سپهبد قرنی، خیابان اراک، کوچه شهریور، بن بست دوم غربی، پلاک ۲، موسسه اشراق
این کارگاه نیاز به ثبت نام ندارد و به صورت رایگان برگزار می گردد.


برای سیاست، انسان بیرون از سازوکارهای سیاسی، یعنی بیرون از  فرایند تولید، انباشت، تمرکز و اعمال سلطه سیاسی، هیچ است.

📚آگامبن 🌿

@philosophia


یکی از اصولی که به انهدام هر نوع فرهنگ و سلیقه متعالی می انجامد آن است که انجام هر کاری بهتر از این است که هیچ کار نکنی. 📚 نیچه🍀
@philosophia


Репост из: آراد علم
سلام

گروه آراد حامي كسب و كار
جهت برقراري ارتباط و سهولت دستيابي به شغل مناسب ، استخدام كارمند مناسب ، افزايش مشتري و معرفي مشاغل شما عزيزان به هم تشكيل شده است


جهت يافتن شغل دلخواهتان
جهت يافتن كارمند مناسب
جهت يافتن مشتري براي. كسب و كار خود

در گروه
https://t.me/joinchat/BQC9IU11tV46Xas58EmN6w

عضو شويد و گروه را به ديگران معرفي نماييد



🌹كارفرمايان عزيز مشخصه كارمند مورد نظرتان را در گروه قرار دهيد

🌹دوستان جوياي كار، رزومه خود را در گروه قرار دهيد


🌹عزيزان ، آگهي كسب و كار خود را در گروه قرار دهيد


پیروزی های دانش و فن، توانسته نیازمندیهای واقعی انسان ها را از نظر فکری و اجتماعی سرکوب کند و سیستم اداری حاکم بر مقدرات مردم، به مجموعه نیازمندیهای تحمیلی موجود در جامعه، پاسخ گوید.

📚انسان تک ساحتی


Репост из: فلسفه
با بالغ‌تر شدن بدن دختران، جامعه روزافزون به طور خصمانه تر و تهدیدکننده تر به آن واکنش نشان می‌دهد. دو بووار از فرآیند «بدن شدن» صحبت می‌کند؛ فرآیندی که طی آن فرد خود را به طور جنسی دیده و بدنش را در معرض نگاه دیگری می‌بیند. این امر حتما بد نیست؛ اما متاسفانه دختران جوان علی ‌رغم میل خودشان تبدیل به بدن می‌شوند:

«دختر جوان احساس می‌کند که بدنش دارد از او دور می‌شود… در خیابان مردان او را با نگاهشان دنبال کرده و در مورد آناتومی او اظهار نظر می‌کنند. او دوست دارد نامرئی باشد؛ برایش ترسناک است که بدن شده و بدنش را نشان دهد.» (ص ۳۳۳)

چنین وقایعی در زندگی یک دختر در حال رشد چنان زیاد هستند که این باور او را تشدید می‌کنند که زن زاده شدن بدشانسی است. بدن زن دردسرزاست، دردناک و شرم آور است، کنار آمدن با آن دشوار است، زشت و بی‌قواره است و … . حتی اگر دختری بخواهد فراموش کند که بدن مونث ندارد جامعه به او یادآوری خواهد نمود. دو بووار به چند مورد اشاره می‌کند: مادری که همواره از بدن و طرز ایستادن یا نشستن دخترش انتقاد می‌کند و در نتیجه او را خودآگاه و خجالت زده می‌کند؛ مردی که در خیابان در مورد بدن یک دختر جوان اظهار نظر کرده و او را شرمگین می‌کند؛ و آشفتگی یک دختر هنگامی که بستگان مذکرش در مورد عادت ماهیانه او شوخی می‌کنند.

البته دو بووار مثال‌های مثبت هم در مورد داشتن بدن مونث می‌زند. او به ما نشان می‌دهد که برخی موقعیت‌ها هستند که زنان جوان می‌توانند در آنها احساس راحتی در جسمشان داشته باشند؛ در واقع نه تنها احساس راحتی بلکه احساس شادی و غرور هم بنمایند. دختری را در نظر بگیرید که از قدم زدن در دشت و جنگل لذت برده و ارتباطی عمیق با طبیعت احساس می‌کند. او در مورد جسمش احساس شادی و آزادی‌ای دارد که در محیط اجتماعی ندارد. در طبیعت هیچ مردی نیست که به او نگاه کند، هیچ مادری نیست که از او انتقاد کند. او خودش را در چشم دیگران ندیده و چنین سرانجام قادر است خودش بدنش را تعریف کند.

اما او نمی‌تواند برای همیشه به جهان طبیعی بگریزد. به عنوان بخشی از جامعه مردسالار او باید در نهایت تجربه آسیب‌زای دیگری را هم داشته باشد: با رابطه جنسی آشنا شود. رابطه جنسی برای دختران آسیب‌زاتر است زیرا همراه با دخول و معمولا دردناک است. از نظر فرهنگی هم آسیب‌زاتر است زیرا دختران معمولا در ناآگاهی بیشتری نسبت به پسرها نگاه داشته شده و اغلب برای آنچه در انتظار آنهاست چندان آمادگی ندارند. از نظر فرهنگی برخی تکنیک‌های رایج برای رابطه جنسی وجود دارند که شاید برای لذت و ارگاسم زن ایده آل نباشند (به طور مثال، مرد روی زن). دو بووار خاطرنشان می‌کند که آموزش جنسی دختران معمولا از نوع رمانتیک است که بر دوره مهرورزی و خواستگاری و نازو نوازش تاکید دارد ولی در مورد دخول سخنی به میان نمی‌آورد.

بنابراین، هنگامی که رابطه جنسی بالاخره اتفاق می‌افتد فوق العاده با تخیلات رمانتیکی که دختران با آن بزرگ شده‌اند فاصله دارد. دو بووار زیرکانه مشاهده می‌کند که برای زن جوان شوکه شده «عشق شکل عمل جراحی به خودش می‌گیرد.» (ص ۴۰۴)

در نهایت این دخول بیولوژیک است که به خودی خود موجب آزار می‌شود یا جهل فرهنگی زنان جوان؟ دو بووار فکر می‌کند که وقایع بیولوژیکی لازم نیست آسیب زا باشند؛ رنج و عذاب به خاطر عدم رفتار سخاومت‌مندانه جنسی مردان در ترکیب با ترس زنان از عینی شدگی در برابر نگاه تهاجمی جنسی مرد است. او توصیه می‌کند که راه رسیدن به تجربه جنسی مثبت‌تر برای هر دو جنس این است که با «سخاوت شهوانی» با هم رفتار کنند و از شهوت‌رانی خودخواهانه اجتناب نمایند.
@philosopherin

بخشی از نقد و بررسی کتاب «جنس دوم» نوشته سیمون دوبووار. متن کامل در لینک👇🏽👇🏽👇🏽

https://www.goodreads.com/review/show/2222446114?book_show_action=false


همه آرزویم اما؛
چه کنم که بسته پایم…
شفیعی کدکنی
عکس از #سيده_زهره_جوادی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
كل درآمد نفتى ايران متوسط سالى ٥٣ ميليارد دلار است، این در حالیست که درآمد بعضی از شرکت های خارجی چندین برابر این رقم است !

@philosophia


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
انيميشن كوتاه heavenly appeals 2009

@philosophia



Показано 20 последних публикаций.

1 384

подписчиков
Статистика канала