نقد انیمیشن پیل بان


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


?دبیر کانال محمدرضا روحانی
نظرات خود را راجع به مباحث طرح شده در کانال فقط به این آیدی:
@imana_art ارسال بفرمایید.

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


http://goo.gl/PCJQcD
☝🏻📣
دعوت کانال نقد پیلبان به دیدن انیمیشن #فهرست_مقدس در سینماها

🔴از دوستان دست به قلم و علاقه مند دعوت میشود نظرات خود را برای پرونده بعدی نقد به آیدی زیر ارسال کنند. @ima_art


🔴📢 🌺 از دوستانی که بتازگی عضو کانال "نقد انیمیشن پیلبان" شده اند
دعوت میکنیم با سرچ هشتک( # )+اسم اثر
در کانال نقد پیلبان

پرونده های نقد پیشین را مطالعه فرمایند که عبارتند از:
🔹دیرین دیرین
🔹سام اتش نشان(شبکه پویا)
🔹انیمیشن کوتاه "قفس ازاد"
🔹مطالب ترجمه شده ی "هنر نقد انیمیشن" (در هفت بخش)نوشته: مارتین گودمن
🔹رهایی از بهشت(سینمایی)
🔹یادداشت های روزانه دهمین دوسالانه پویانمایی
🔹سینمایی"زوتوپیا"
🔹عمو نوروز(اثر خانم فرخنده ترابی)
🔹رنگ دیگر(انیمیشن کوتاه)
🔹یادداشت"حاشیه متن زیرمتن"
🔹"لابیرنت" اثر امید خوش نظر
🔹"صفر درجه" اثر امید خوش نظر
🔹"پارازیت"اثر امید خوش نظر
🔹"سه قطره خون" اثر وحید نصیریان


📣پرونده ی بعدی: انیمیشن سینمایی فهرست مقدس بعد از اکران در سینماهای کشور

@pilbancriticism


☝🏻️♦️"سه نکته بر سه قطره خون" نوشته کامبیز باوفا


☝🏻️♦️"فراز بوف" نوشته محمد رضا روحانی


☝🏻️♦️"نقد سوم بر سه قطره خون" نوشته عادل قلی زاده


3️⃣⬇️⬇️

وحید می گوید:" سبک جریان سیال ذهن داستان مرا به خود جلب کرد...داستانهای شاخص هدایت در زمان مشخص جریان ندارند. در سه قطره خون تیمارستان تنها تیمارستان نیست بلکه تمام شبکه های زندگی افراد را در بر می گیرد. شیوه ی نگارش هدایت شباهت بسیاری به نقاشی کلی گرا دارد. کلی گرایی برای بازگو کردن مضمونی گسترده تر. هدایت هیچگاه قلم ریز به دست نمی گرفت. درآغاز تمام آثارش واژه ها چون لکه هایی کوچک اند و در عین حال انتهای کلمات را بسیار با ظرافت نمایان می سازد.( دلاکروا می گفت: " اگر لازم باشد طراحی را باید با جارو شروع کرد و با سوزن پایان برد" کلیدهای طراحی، ص ۴۲). این است که رویه ی سطحی اثر که ابتدا با آن مواجه می شویم شاید به گونه ای وهم آلود به نظر برسد...فکر کردم بهترین ابزار برای تصویر کردن جریان سیال ذهن داستان، خود دوربین است. دوربین در هیچ جای فیلم متوقف نمی شود. و حکم روح را دارد در ابتدای فیلم بلافاصله پس از عنوانبندی، دوربین از کنار جغدی رد می شود و جغد مثل اینکه از حضور چیزی هراسیده باشد پرواز می کند. در بسیاری از قسمتهای فیلم هم اشخاص به دوربین نگاه و حتا به سوی آن دست دراز می کنند."( جلسه گفتگو در دانشکده شریعتی). شاید جغد ابتدای فیلم اشاره به جغد بوف کور باشد. هر چند اشارتی بسیار کوتاه و موجز در حد یادآوری. در واقع جغد بوف کور واقعی نیست بلکه سایه ی افتاده بر دیوار است که شبیه جغدشده است( بوف کور هدایت، کاتوزیان، ص۹۲). میشل بوتور نویسنده ی سوررآل نیز می گوید:" وقتی کسی نتواند با معاصران خود گفتگو کند به سایه ی خود پناه می برد".( تاویل بوف کور، محمد تقی غیاثی، ص ۵۷). "... شعری که در متن داستان است هم ریتم را می شکند و هم به آن بها می دهد و ما توانستیم آن را در شکل موسیقی آوایی بگنجانیم. موسیقی فیلم همان قدر برایم اهمیت داشت که رنگ آمیزی در نقاشی. معتقدم موسیقی فیلم می بایست بدون آن که مخاطب در موردش بیاندیشد بر او تاثیر بگذارد. موسیقی آوایی سه قطره خون در واقع الهامی بود از شعر موجود در داستان و مویه ای بود که در کل داستان وجود داشت."( جلسه گفتگو در دانشکده ی شریعتی).
♣️تقدیم به روانشاد وحید عزیز که چنین سریع تنهایمان گذاشت و چنین پر بار بود. روحش شاد. پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ شمسی.

✏️عادل قلی زاده
🚩تهیه شده در کانال نقد پیلبان
https://t.me/pilbancriticism
منابع:
تاویل بوف کور، محمد تقی غیاثی، نشر نیلوفر، چ دوم، ۱۳۸۱.
بوف کور هدایت، دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، نشر مرکز، چ دوم، ۱۳۷۷
سیمیا، ش ۱، زمستان ۱۳۷۹
فرهنگ نمادها، ج ۴، ژان شوالیه، ...، ترجمه سودابه فضایلی، نشر جیحون، چ اول، ۱۳۸۵
نیچه، ستاره هومن، دفتر پژوهشهاس فرهنگی، چ اول، ۱۳۸۴
فرهنگ آثار، به سرپرستی رضا سید حسینی، سروش، ۱۳۸۳
آفرینش و آزادی، بابک احمدی، نشر مرکز
رمانتیسم( ارغنون)
سیمیا، کتاب دوم و سوم، دانشگاه هنر، ۱۳۸۵
کلید های طراحی، برت دادسون، عربعلی شروه، نشر یساولی، چ چهارم، ۱۳۷۸
فصلنامه هنر، ش ۲۹، ۱۳۷۴
فیلم جلسه گفتگو با وحید نصیریان، دانشکده دکتر شریعتی، ۲۰ خرداد ۱۳۸۳


2️⃣⬇️⬇️

در باره ی گربه وحید می گوید:" گربه ی داستان مساله ای است که من شکل خاصی به آن داده ام. طراحی آن هم چندان به گربه شباهت ندارد و در عین حال به سگ یا روباه هم شبیه نیست ولی همچنان دارای صدای گربه است. این صدا در داستان بسیار اهمیت دارد و همواره دیوانه کنندگی این صدا مطرح می شود و همین تکرار است که راوی داستان را تحت فشار قرار می دهد. در فیلم مانند داستان، گربه ی نر زیاد پرداخت نشده و آن را در حالت ابهام باقی گذارده است. در مورد گربه ی ماده، موضوعی که ذهنم را به خود مشغول می داشت این بود که آن را به موجودی حیوانی و مصنوعی تبدیل نکنم زیرا به دلیل برخی خصوصیات خاصش گربه ی ماده در داستان وجهه ای انسان وار یافته بود.(سیمیا، ش۱، برگ ۱۲ و ۱۳).


...یا " من گربه را در بخشهای مختلف فیلم به صورت های مختلفی طراحی کردم حتا در جاهایی آن قدر در شیوه ی راه رفتن گربه مبالغه کردم که به راه رفتن انسان شباهت پیدا کرده است. بدین صورت این مساله در ذهن بیننده شکل می گیرد که آیا با یک حیوان سروکار دارد که مثلا مجموعه ای از حیوانات مختلف را در بر می گیرد. یا انسانی که می تواند خصوصیات حیوانات را در خود متبلور کند(همان)...و" ... کاراکتر گربه در اثر من خیلی شبیه به یک گربه ی عادی نیست چون در خود داستان هم گربه(عادی) نیست. در بعضی جاها طوری نشان داده ام که وقتی تیر می خورد ناله اش شبیه به یک آدم است و در جاهای دیگر یک گرگ می شود. بنابر این من دکوپاژ یا نگاه خاص خود را داشتم( جلسه گفتگو با وحید نصیریان، دانشکده دکتر شریعتی، ۲۰ خرداد ۱۳۸۳).

وحید انیماتوری با دانش هنری و تجسمی پر باری بود و بنابراین به طراحی و طراحی خاص ذهنی تاکید داشت. می گوید:" همه ی جریان های هنری دنیا به نوعی به طراحی ختم می شوند یعنی اینکه در هر کار به طراحی خاص ذهنی خودتان برسید. منظور من ...طراحی چهره یا اندام نیست بلکه ایجاد یک چارچوب ذهنی دقیق و ایجاد یک اتفاق ذهنی است...انیمیشن می تواند ...کمک کند تمام رویاهای ما دوباره زنده شوند. هنر نوعی جان دادن(جان بخشی) است. میلی است که نمی توان از بشر گرفت. میل به جاودانگی، میل به زنده بودن...، میل به نمردن باعث می شود انسان بیشتر به هنر چنگ بیاندازد.( به قول فریدریش شلگل:" تنها این هنر است که نامتناهی است، ...که آزاد است. قانون نخستش اراده ی شخصی آفریننده است...". نیچه، ستاره هومن، ص۲۰۴؛ و به قول نوالیس:" هنر جست وجوی گل آبی blue flower است. یعنی تلاش برای یکی شدن با نامتناهی". فرهنگ آثار، به سرپرستی رضا سید حسینی، ص ۴۵۱۹). در ادامه می افزاید:" سه قطره خون... من با کار هدایت تفاوت فاحشی دارد. در واقع در اینجا مترجم ام. فشرده اش کردم آنالیزش کردم و بالاخره تبدیل به انیمیشن کردم و اگر خدا بخواهد در آینده بوف کور را کار می کنم...( همان)...سینما رعالیته ی خود را دارد ولی در انیمیشن از اولین لحظه میتوانید بادکنک تخیل را به دست بگیرید( فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی می گوید که از آنجا که تخیل تابع قوانین ماده نیست ممکن است به دلخواه خود آنچه طبیعت گسسته است پیوند دهد و آنچه را طبیعت پیوند داده است بگسلد و بدین سان پیوندها و تفاوت هایی به وجود آورد که با قانونمندی های طبیعت بیگانه است. (رمانتیسم- ارغنون- ص ۵۹) و همانگونه که هنری جیمز henry james نویسنده آمریکایی پافشاری می کند که هنر به طور کامل تمایز است و گزینش و زندگی همه تداخل است و در هم ریختگی و آشوب( آفرینش و آزادی، بابک احمدی، ص ۲۸۸) وحید در همانجا ادامه می دهد:" در مرحله ی فیلمنامه شما یک دکوپاژ ذهنی دارید و ترتیب چیده شدن تصاویر در کنار هم قابل مقایسه است با مرحله ی طراحی یک اثرنقاشی"( جلسه گفتگو با وحید..، دانشکده شریعتی، ...)


در یک انیمیشن یا فیلم کوتاه، بیان کوتاه بیان خیلی سختی است و باید موجز و اصیل و کوتاه باشد عین نقاشی که از سخت ترین هنرهاست و باید در یک فریم خیلی چیزها را بیان کرد...( همانجا). اگر نگاه پیوتر دیومالا piotr dumala انیماتور لهستانی را بپذیریم که انیمیشن بهترین شیوه برای نمایش جهان درونی و شخصی است... و انیمیشن وابسته به طراحی است(سیمیا، کتاب دوم و سوم، ص ۱۴۸ و ۱۴۹). در مورد وحید هم این سخن صدق می کند. و مانند این لهستانی زبانش زبان غافلگیری و بدیهه سازی است( همانجا ص ۱۵۰). چیزی که سوررآلیستها بدان باور داشتند و غافلگیری را بزرگترین منبع خود می دانستند.( فصلنامه هنر، ش۲۹، ص ۸۵). بدین ترتیب انیمیشن پلی است مابین واقعیت و خیال.

⏸ادامه دارد...👇🏼
@pilbancriticism


🔴"انسان صدای دیگران را با گوشش ولی صدای خود را با گلویش می شنود."🔴

✏️نوشته:عادل قلی زاده
#سه_قطره_خون

سه قطره خون هدایت داستانی با مایه های سمبولیستی و سوررآلیستی است که مانند بوف کور در آن از تکنیک عکس برگردانی mirror imagery استفاده زیادی شده است و مانند بوف کور دارای دو قصه ی مرتبط با یکدیگر است. زندگی در زمان حال، زندگی در گذشته. با این تفاوت که در سه قطره خون بر خلاف بوف کور، زندگی در گذشته نیز ملموس و معاصر است نه انتزاعی و باستانی. در قصه ی اول( احمد در تیمارستان) احمد راوی داستان در دارالمجانین است که شبها تا صبح از ناله های ترسناک یک گربه خوابش نمی برد. ناظم دارالمجانین که تا اندازه ای عکس برگردان احمد است، به نظر احمد دیوانه است، چون دایما در انتهای باغ بالا و پایین می رود و زیر درخت کاجی را نگاه می کند. احمد می گوید: " من می دانم آنجا زیر درخت سه قطره خون روی زمین چکیده. دیروز بود دنبال یک گربه ی گل باقالی کرد. همین که حیوان از درخت کاج جلوی پنجره اش بالا رفت به قراول دم در گفت حیوان را با تیر بزند. این سه قطره خون مال گربه است". عباس یک بیمار دیگر و نیز عکس برگردان دیگری از احمد است. در قصه ی دوم یا قصه احمد و سیاوش، احمد در باره ی گذشته گفتگو می کند. او و بهترین دوستش سیاوش، نامزد دو خواهر بودند که دختر عموی سیاوش اند. سیاوش عکس برگردان احمد است و آن دو دختر نیز عکس برگردان یکدیگرند. سیاوش سرانجام از کوره در می رود و جفت نازی را با تیر می زند... نازی نعش جفتش را با خود می برد...سیاوش از آن زمان تاکنون صدای گربه ی نر را می شنود. هر بار که صدای گربه در می آید او به سوی صدا تیراندازی می کند، و هر بار سه قطره خون تازه در پای کاج می چکد... احمد/ عباس در دارالمجانین عکس برگردان احمد/ سیاوش در قصه ی دوم داستان است و گربه ی ماده و نیز نامزد/ دخترعمو هم در هر دو پاره ی داستان به شکلی حضور دارند. گربه ی نر قابل قیاس با رجاله های بوف کور است و کشته شدن اسرارآمیز او نیز با سرنوشت زن اثیری و لکاته قابل قیاس است.(بوف کور هدایت/ کاتوزیان، صص ۱۳۰_ ۱۳۳)

در سینمای جهان این تکنیک را می توان در آثار لینچ به خصوص جاده ی مالهالند به وضوح دید. در آثار هدایت باید از ابزار ادبی literary devices ی " ناآشنا کردن" defamiliarisation نام برد. یعنی متجلی ساختن جهان عادی در اثر هنری به نحوی که عادی بودن خود را از دست می دهد و ناآشنا به نظر می رسد...( همان، صص ۸۱، ۸۳، ۱۴۶)

اکنون بپردازیم به انیمیشن وحید نصیریان از این داستان کوتاه. در ابتدا به نظر می رسد وحید به دلیل فشردگی که لازمه ی یک کار کوتاه انیمیشن است و نگاه شخصی خود که حاصل پشتوانه ی هنری اش بوده است، و با توجه به تفسیرهای شخصی در برگردان یک اثر هنری، همانند این کار وحید، و ملزومات ویژه ی هر مدیوم یا رسانه ی هنری که لازم نیست یک مدیوم هنری مطابق عین به عین یک مدیوم دیگر هنری باشد؛ لذا تغییراتی را، همانطوری که بااستفاده و کمک از نظریات و باورهای خود وحید، در ادامه خواهم آورد و خواهیم دید، به کارش داده است.

انیمیشن سه قطره خون وحید نصیریان به شیوه ی پیپیر، با زمانی حدود چهارونیم دقیقه اولین کار شخصی اش پس از ۴ سال تجربه اندوزی و ساخت کارهای سفارشی(حدود ۸۰ دقیقه) است. می گوید:" حس من و نقاشی های من گرایش بیشتری به نقاشی مدرن دارد". ...و نمی تواند سبک خاصی برای فیلم قایل شود،..( به بداهه ی ذهنی خودم بر می گردد" و" ... اصولا به هنر بداهه اعتقاد بیشتر دارم و هنر بداهه هنری نیست که در ثانیه و دقیقه به وجود بیاید. انسان طی سالیان خمیرمایه ای درون خود ایجاد می کند که ... درجایی تبلور می یابد. اصلا دلیل انتخاب این بود که آن را به بداهه ی ذهنی خودم نزدیک می دیدم. اگر نویسنده هم بودم باز به سراغ چنین موضوعی می رفتم. (سیمیا، ش۱، برگ ۱۲ و ۱۳) یکی از پایه های اصلی داستان و انیمیشن بر دوش گربه ی گل باقالی داستان قرار دارد که شباهتهایی با گربه ی داستان گربه سیاه آلن پو دارد. در واقع نمادگرایی گربه بسیار ناهمگون است و میان گرایش به سعد و نحس نوسان دارد که ... می توان از طرز رفتار شیرین و نیز ریاکارانه ی حیوان نتیجه گرفت...در سنت اسلامی گربه برکت دارد اما گربه ی سیاه دارای قدرت جادویی است و از خونش در نوشتن طلسمات استفاده می شود. اجنه به صورت گربه دیده می شوند. در این سنت گربه ی سیاه نماد ظلمت و مرگ است. (مدخل گربه، فرهنگ نمادها، ج ۴، چ اول، ص۶۹۷)
⏸ادامه دارد...👇🏼
@pilbancriticism


☝🏻️♦️"سه نکته بر سه قطره خون" نوشته کامبیز باوفا


☝🏻️♦️"فراز بوف" نوشته محمد رضا روحانی


4️⃣⬇️⬇️
برای القای هم هویتی های راوی از رنگ زرد بهره برده شده، گوئی "پیراهن و شلوار زرد" را نه بیماران، بلکه زمان ومکان داستان به تن کرده اند. در عین حال تلاشی کم رمق نیزدرهمرنگی چشم گربه باچشم سیاوش/عباس (که قابل تشخیص نبوده و ضرورتی هم ندارد) صورت گرفته لیکن نه تنها پیوستگی مستمری در همین جهد بصری صورت نمی پذیردبلکه در انقطاع از متن، این اشارات فاقد کارکرد برای فهم تماشاگراست.

ازنظرتکنیکی، نماهای نزدیک دوربین (دیدناظر) وعمق اندک درفاصله گذاریها با سوژه های پلان و همگامی نفس گیرش درلابیرنت تیمارستان ونهایتا بهره گیریش ازصداهای وهم آلودکه قراراست تمام باردیالوگهای حذف شده رابردوش کشد سعی درستی برخاسته ازنگاه تصویرمحورانیماتور است. زوایای دید گرچه درفضای درونی تیمارستان وتا حدی درنسبت با درخت کاج منطقی و پاسخگو به نظرمیرسد اما میتوانست درصورت خروج ازاین محیط وبه عنوان مثال در به تصویر کشیدن اتاق سیاوش کارکردش را از دست بدهد ودچار تقطیع شود چرا که در پلان دیالوگ سیاوش با احمد دوربین می بایست به ایستائی تن در میدادو سرکشی دیدناظر به داستان پردازی سیاوش تخفیف داده می شد.

و کلام آخر: دراینکه اثر، مخاطب عام ندارد تردیدی نیست، که البته این گفته به هیچ وجه به معنای تنازل اثر نیست چرا که به احتمال زیاد صاحب اثر به ترجمه ناپذیری متن هدایت به تصویری تام وتمام ومستقل آنهم بی کلام واقف بوده ودلایل و اشتیاق شخصی در خلق انیمیشن بی تاثیر نبوده است. باید تصریح کردآنچه هدایت را به خلق اثری "درست" هدایت کرده است درک درست اوست که راه سوررئالیسم ازرئالیسم می گذرد وآن را جانمی گذارد، لذاحذف عناصرضروری خلق سازه ای رئال، نظیرکلام در انیمیشن ساخته شده تحسین را به تامل تبدیل می کند وشاید رویکرد سازنده ای نبوده باشد. نهایتا، اثر "متصل به متن" باقی می ماند و این "سه نکته " برپای "سه قطره خون". "ایشان شهادت میدهند که سه قطره خون را بچشم خودشان درپای درخت کاج دیده اند. –بله من دیده ام"



✏️کامبیز باوفا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: نوشتن درباره اثر مرحوم وحید نصیریان باتوجه به اینکه زمان چندانی ازدرگذشت وی نمیگذرد کارآسانی نبود. اثررابیشتر سیرابگر اشتیاق انیماتوری یافتم که متنی به خوبی درهم تنیده و بافته شده از هدایت رامیل به تصویرگری داشته، تلاشی صبورانه صورت پذیرفته ونقشی ماندگار برجا گذاشته، انیمیشن "سه قطره خون" را واجد ارزش و قابل اعتنا دانسته و برای هنرش نوشتم. روحش قرین شادی.
پ.ن.دوم: مراد ازآنچه دراین نوشته تعبیربه "درست خوانی" شد ازجنس یگانگی تشخیص وحقانیت خوانش ارائه شده نیست وبه همسانی همه نقدهای ناظر برهنر-ساخته ها نظرو تاویل نویسنده لزوما منطبق بر خواستگاه صاحب اثرنیست.


🚩تهیه شده در مجموعه انیمیشن پیلبان

https://t.me/pilbancriticism


3️⃣⬇️⬇️
الف- زمان: داستان در بازه زمانی حال حاضرتا "خوب یادم است مشتمل بر"پارسال بهار" و "دیروز"های مکرر روایت میشود. زمان پردازی داستان گرچه برداری معکوس –فلش بک- بدون بازگشت در انتهای روایت است اما عنصرزمان هویت قصه پردازانه ندارد بلکه در خدمت جهانبینی احمد هم به عنوان بیمارو هم راوی است. گوئی زمان صرفا ارضاگر روایت و درخدمت جهاندید اوست تا "چرا-شده ها" را به خواننده اثر بباوراند. کارکرد زمان شماره گذاری اتفاقات نیست بلکه سیاله ایست که چرائی فهم راوی از پیرامونش را توصیف اثباتی وتائید میکند، اینجاست که تمایزی آشکار از مشخصه (property) زمان سوررئالیستی در ادبیات وتصویرگری خودنمائی می کند. نحوه "زمان گوئی" و عرضه "زمان" به مخاطب در ادبیات و تصویرگری متفاوت و درگونه های سورئالیستی این اختلاف وتمایز مضاعف است. تسلسل "دیروز"ها در داستان قابل توجه هستند.

ب- مکان: هدایت قصه را از زبان شخصیت سایکوتیک احمد روایت می کند، کسی که از جنبه بسیار مهم مکان-بودگی اش، اتاقش را جداکرده اند آنهم درون تیمارستانی که یکبار بیشتر و پیشتر از جامعه جدا شده است! پس عنصر مکان در قصه ابتدائا دارای نقش "چرائی" است، و به سان "زمان" که گفته شد مکان همدست قصه گوئی فیزیکی برای جادهی شخصیتها در پلانها واخذ میزانسن موردنظرقصه پردازنیست بلکه چرائی های روانکاوانه را برای مخاطب تحصیل میکند. دو مکان-فضای اصلی درون تیمارستان و بیرون (خانه سیاوش) هم در داستان نقش موازنه بین "حقانیت و عقوبت" را البته از منظررواندید احمد که همیشه قربانیست(؟) برعهده دارند، "حقانیت" و "عقوبت"!

ج- شخصیتها و روابط: اگرچه دستکم نیمی از شخصیتهای محوری داستان برگردانها و پارینه هائی از روانگاه راوی هستند (و آن نیم دیگر برای مخاطب دربرزخ واقعیت و توهم معلق!) اما در عین حال به جهت جابجائی معانی و منظورات نظر داستان نویس، هریک مستقلا ردای تمایز به تن می کنند و ردائی ازخصائص مختص به خود برتن کرده اند. شخصیت های قصه تکرارهمدیگر در پی رنگهای متصل هستند با منشائی مشترک برآمده از ذهن راوی. قوت نوشته هدایت هم همین تسلسل بیرونی-درونی هویتها در قالب شخصیتهاست، توصیف گران روان راوی و مبین چرائی مختصات کنونی اش، چه شد که چنین شده وبه اینجا ختم شده است.

د- انگاشته ها وارجاعات معنائی-مفهومی:
به عنوان نمونه ای از این صناعات در داستان داریم:" یک سال است، در تمام این مدّت هرچه التماس می‌کردم کاغذ و قلم می‌خواستم به من نمی‌دادند.همیشه پیش خودم گمان می‌کردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد، چقدرچیزها که خواهم نوشت … ولی دیروز بدون این‌که خواسته باشم، کاغذ و قلم را برایم آوردند… اما چه فایده ــ از دیروز تا حالا هر چه فکرمی‌کنم چیزی ندارم که بنویسم..."
درباب این تقلا برای خودبیانی وسپس امتنا ومقاومت درگفتن، به تفصیل اززوایای روانکاوانه مستندبه یافته هاوروشهای فرویدو بروئرپرداخته شده ومقالات علمی وارجاعات اساسی داده شده، حال آیا باحذف کلام میشود خطوطی ولو گذرا وسطحی از این مفاهیم رادرگوش تماشاگر نجوا کرد؟! وهمچنین درباره "سکوت"، چرا که سکوت (فاصله گذاریها) درنوشته های هدایت جایگاه خاصی دارد واولین قربانی حذف کلام خود سکوت است. صحبتی که نباشد سکوتهایش هم قابل شنیدن نخواهدبود.
داستان هدایت اگرچه کم دیالوگ است لیکن روایت شفاهی سیاوش از نازی نقشی محوری و تام درتصویری دارد که هدایت سعی در دلالت مخاطب به دنیای درون-روان شخصیت اصلی قصه داشته است. درانیمیشن صامت راوی داستان محوشده وبجایش مخاطب باید مکاشفه کند وسلسله ای ازتصاویررا "قصه نویسی" کند.
- ومثالی دیگر، ازبخشهای کلیدی قصه ارتباط نمادین "نازی"( ماده گربه محبوبش) با سیاوش است که ازاستدلالی ترین عناصرفهم شلیک به گربه است و به کل در انیمیشن نادیده گرفته شده! تعلقی عاطفی بین این دو به تصویر کشیده نمیشود درحالیکه دست برقضا بدون کلام نیز قابل تصویرسازی بود.مگرنه که نازی نماد فریبندگی و وفاگریزی است، عنصر اصلی در "بازنده" سازی از "احمد ها" بوده و مگر نه اینکه مخاطب با این پایه استدلالی باید به فهمی رووانشناختی از زخم ناشی ازخیانت راوی هدایت شود.

ادامه دارد...⬇️⬇️ @pilbancriticism


2️⃣⬇️

به تردید معتبری، تیمارستان قصه هم عنصریست ذهنی، وجود فیزیکی ندارد! هیچ "دور هم جمع میشویم" و "میان این مردمان" وجود ندارد! "من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم" یعنی این من آن من واقعی و اولین من نیست... و حال سوال اینکه چرا باید دلالتها و فکتهای مورد ادعای راوی که در تیمارستان ( وجود خود تیمارستان مدعای همین آدم است) بستریست را باورکرد؟! برای آزمون وجود، باید از بیرون و به جامعیت یک پدیده یا هویت نگریست واین در قصه هدایت ناشدنی است چرا که مخاطب هرگز درطول داستان امکان خروج ازروایت احمد رانمی یابد ودر پنجه باورها ونگاره های ذهنی او وبه عبارت بهتردرحریم داستان گرفتارمی ماند وشاید نقطه قوت صادق هدایت درتمهید همین گرفتارکردن وبه بندکشیدن تدریجی خواننده داستانش باشد.
درباب سایرشخصیتها: حسن /محمدعلی/دکتر/بیمار(ی که قبلا قصاب بوده) /بیمار(دیگری که چشمش را ترکانده بود) /ناظم /صغراسلطان/تقی/قفس/گربه گل باقالی/مرغ حق و نیز کنایات و ایهاماتی که ناظربر مفهوم "شلیک کردن" و ارجاع روانشناختی و جنسیتی به قطرات خون نکات قابل اعتنا وعمیقی را میتوان تذکر داد که دراین نوشته مجالی برآن نیست واطاله کلام خواهد بود.

2. مصورسازی متون سوررئالیستی:
آیا داستانی با سبک و سیاق "سه قطره خون" قابل تبدیل به فیلم یا انیمیشن بی کلام است؟ در ساخت آثارتصویری وتجسمی ازمکتوبات ادبی گزینه های پیش رو ازحیث وفاداری محدود به دو رویکرد است:
- اقتباس مستقیم و ترجمه اثر ادبی به تصویر - گرته برداری گزینشی و بازتالیف مجدد، که حذف کلام بویژه گفتارمتعلق به راوی داستان ازمتن ادبی ضروریات وپیش نیازهای خاص خود را می طلبدوچه بسا امری ناشدنی باشد، وحتی در بازتالیف نیزبرای جایگزینی محتوای کلام حذف شده نیازبه افزودن المانهای بصری جدید است (که در انیمیشن عنصری مضاعف برآنچه در متن است دیده نمیشود).
حال اگر به سراغ آثارصادق هدایت بویژه "سه قطره خون" که مجسمه ای از سوررئالیزم روانشناختی با درونمایه ای شدیدا نمادپردازانه است برویم باید یکی از این دو را برگزیده باشیم. تبدیل چنین نوشته ای به یک اثر سینمائی اگرچه ناممکن نیست اما مضاف بر حفظ بدیهی دیالوگها نیازمند تمهیداتی دقیق و هوشمندانه برای همراه کردن مخاطب درپروسه رویکردهای سوررئالیستی نظیر "نفی زمان و مکان" است، چرا که اساسا "زمان" در این گونه داستانها یا ابزار معرفی شخصیتها هستند یا ارجاعات استدلالی برای وقایع و برخلاف درامهای عرفی وداستان نویسی کلاسیک که تقدم و تاخر زمانی درخدمت قصه گوئی و به عنوان پیشران روایت مورد استفاده قرار میگیرد، کارکرد دیگری ندارد، و "مکان" درمختصاتی مابین فیزیک صلب وتخیل ممتد خالق اثر سرگردان است. حال تصوراینکه تبدیل مستقیم اثربه انیمیشن چه مقدارپیچیده است وچگونه به حد ناممکن میل میکند سخت نیست.

نکته دیگرکه شعاعی فراخ تر دارد مقوله سواد بصری وبه بیان ساده رابطه مخاطب با تصاویر بی کلام است.چه در انیمیشن و سینما و چه سایراشکال هنرهای تجسمی، حذف کلام و نوشته مستلزم اطمینان ازتوانائی واستغنای مخاطب در مشارکت با فضای تصویروبازتولید وبازنویسی ذهنی کلام حذف شده از تصویر است تا بتواند اثر را "بخواند" وبفهمد وچون درتعداد کثیری از مخاطبان عام این قابلیت بازآفرینی کلام به روایت خویش، مجال باروری نمی یابد با اثر ارتباط برقرار نمی کنند ولذا به نقل معتبری " آدمها چیزهائی را که نمی فهمند دوست ندارند وشاید بدشان هم بیاید، چون آنها را میترساند"، نظیر همان رفتاری که با هنرمفهومی-انتزاعی می شود.

3- مختصات انیمیشن ساخته شده نسبت به متن ادبی:
اثری تصویری چه در قالب سینمای رئال و چه انیمیشن برگرفته از نوشته هدایت درصورتی موفق ارزیابی خواهد شد که بتواند بر اساس آنچه در بخش نخست گفته شد تماشاگر را به خوانشی درست (با هر روایتی)و معنادار از قصه رهنمون کند. خالق چنین اثری باید قبل از هرچیزتعهد وتوافق با یکی یا خوشه ای همگون از تاویلات منتسب به متن را انتخاب کرده ویا خود تعبیر و تفسیر شخصی اش را وصول ومنسجم کرده باشد، به زبان ساده تکلیفش با اجزای سازنده داستان مشخص باشد که عبارتنداز:
زمان، مکان، روابط (مشتمل بر شخصیتها)، انگاشته ها و ارجاعات معنائی-مفهومی

ادامه دارد⬇️⬇️
@pilbancriticism


🔴سه نکته بر "سه قطره خون"🔴

#سه_قطره_خون
✏️به قلم: کامبیز باوفا


این نوشته نه صرفا درباره انیمیشن ساخته شده که تلاشی هنرورزانه وتصویرجویانه از صاحب اثر ممتد ازمتن "سه قطره خون" است، بلکه تاملی مضاعف و رویکردی ساختاری به فهم درست از مجسمه ایست که صادق هدایت به ساخت وپرداختی ازجهانبینی مختص خود درقالب داستان سرائی بدان همت گماشته است. تامل بیشتروبازخوانی متن قصه نهایتا امکان تطبیق انیمیشن با نوشته هدایت برای ارزیابی میزان توفیق دراقتباس رافراهم خواهد کرد.سه نکته پیش رو در این مقال ومجال:

- درست خوانی "سه قطره خون"
- مصورسازی متون سوررئالیستی
- مختصات انیمیشن ساخته شده نسبت به متن ادبی

1. درست خوانی "سه قطره خون":
داستانهای صادق هدایت درمداری ازسوادعمومی به حد کافی مجادله انگیزوتاویل پذیر بوده اند که بشود بارها وبارها شیفتگان ادبیات را درشطرنج مکاشفه به کیش ایهام ومات استفهام سرگرم وسیراب کرد. در این فرصت مختصر بدون غوردرخصائص خاص هدایت وبرای خوانشی مفیدازچیستی داستان، مفیدترین کار "گزاره نویسی" داستان است. لذا داستان را که خودچکیده ای است محاط دربرگردانهای شخصیتی (mirror imagery) از راوی(احمد) و محیط برفضای سیال درون-روائی (intradiegetic) از وی که نهایتا منتج به هم-دید سازی (هم هویت پنداری نویسنده-راوی داستان با شخصیت اصلی ) نیزمیشود، دوباره استخراج رئوس و گزاره نویسی می کنیم:

حلقه های موثرداستان با قاعده ترتیبی زیر:
زمان - مکان / کاراکترها یا رئوس مثلث که رابطه ها را تعریف ووقایع را تبیین میکنند / ماوقع - خروجی
• حلقه اول:
"خوب یادم است" - اطاق سیاوش (" آبی رنگ وتا کمرکش دیوارکبود" یا همان اطاق احمد درتیمارستان "همان اطاق آبی که تاکمرکش آن کبوداست")
مثلث: سیاوش / گربه نر (جفت نازی) / نازی (گربه ماده)
معاشقه نازی و گربه نر – سیاوش بازنده
• حلقه دوم :
"دیروز" - خانه سیاوش
مثلث: احمد (راوی: تاریادده - شاعر) / سیاوش / رخساره ( نامزد احمد)
معاشقه رخساره و سیاوش – احمد بازنده
• حلقه سوم:
"دیروز بود" - باغ تیمارستان
مثلث: عباس ( پیغمبرپندار- تارنواز - شاعر) / دخترجوان (با یکدسته گل - منظورنظراحمد)
مغازله دخترجوان و عباس – احمد بازنده
• حلقه چهارم:
"دیروزبود" – " جلو پنجره اش" (تیمارستان)
مثلث: ناظم / گربه ها / قناری
شکار قناری توسط گربه ها – ناظم بازنده

آنچه ازمرورچیدمان سه ضلعی های نامنتظم (که شاید کاربرد عدد"سه" در سه قطره خون را به این تثلیثها بشوددلالت کرد و اهمیتی هم ندارد) واز تناظر شخصیتها و مشخصات و رفتارهایشان بدست می آید اینکه داستان هدایت به مثابه نگاه راوی بازنده درآینه شکسته ایست که هر کنج از آن پاره ای از درون نهاد زخم خورده اش را باز می تاباند، این استنتاج حاصل تجمیع وتفریق خصائص ومشخصات ورفتارهای بازیگران (رئوس مثلثات) است که بازنویسی کردیم وبا تشخیص درست واتصال رئوس متناظر، اشتراکات به وضوح خودنمائی می کنند وپرده از راز به ظاهر"پریشان گوئی"های یک "روان پریش"(راوی) در "پریشان خانه" برمی افکنند:
شلیک گلوله به جفت نازی توسط سیاوش و به گربه گل باقالی توسط ناظم، تبحر در تارنوازی عباس و راوی و سیاوش، درخت کاج خانه سیاوش و درخت کاج درحیاط تیمارستان، سه قطره خون پای درخت کاج خانه سیاوش و تیمارستان، همسانی تصنیف عباس با شعر احمد، تناظر رخساره و نازی ودخترجوان وقناری، تناظر رخساره که با دسته گلی به همراه مادرش وارد اتاق میشود و دخترجوان گل بدست که به عیادت عباس آمده اند،تناظر خانه سیاوش با قفس ناظم که گوئی هر دو دامهائی برای گربه ها و احمد با طعمه هائی از جنس رخساره بوده اند...و بسیار تناظرات دیگر.
با برقراری این اتصالات گاه موازی، گاه متقاطع و درمواردی متنافر، زنجیره ای از استنتاجهای نسبتا قابل قبول از داستان به روایت احمد راخواهیم داشت وتدریجا درکمند مدعیات باورپذیرانه اش خواهیم افتاد.

ادامه دارد⬇️⬇️ @pilbancriticism


🔴 "فراز بوف" 🔴


✏️محمدرضا روحانی


🏴نوشتن درباره کسی که تازه رخ در خاک کشیده سخت است. اما وقتی به ذات هنر و کار هنرمند نگریسته می شود که پیوسته در حال مقابله با نیستی است تلاش و برای ماندگاری، مرگ واژه حقیری است.

وحید نصیریان با باز آفرینی سه قطره خون صادق هدایت جانی تازه به اثری بخشید که سالها پیش در ادبیات ایران درخشیده بود و داستان کوتاه ایران را به جایگاه رفیعی رسانده بود. برای پرداختن به این اثر درست آن دیدم تا از منظر بینامتنیت که کشف قرن بیستم است به این دو اثر بنگرم. پیش از شروع لازم است تعریفی از بینامتنیت بدهم: "هیچ آغازی وجود ندارد؛ همواره یا تداوم است یا تکرار، دگرگونی و تقلید بر چیزی از پیش موجود استوار می شوند. بنابر این، هر نظریه و کنشی دارای گذشته ای است. اصول بینامتنیت نیز بر اساس همین گزاره ها شکل گرفته است. به عبارت دقیق تر، بر پایه اصل اساسی بینامتنیت، هیچ متنی بدون پیش متن نیست و متن ها همواره بر پایه متن های گذشته بنا می شوند."1 اما آنچه در این جا قصد دارم به آن بپردازم خوانش فیلمساز از یک متن ادبی است. چون متون مختلف در اینجا دو مدیوم جداگانه که با هم روابط بینامتنی دارند مورد مطالعه قرار می گیرد.

1. سه قطره خون صادق هدایت اثری است که با زمان بازی کرده و روایتی غیرخطی ارائه می دهد. راوی احمد است، و در جایی از دید سیاوش روایت می شود، مکان مشخص نیست. بین بیمارستان یا تیمارستان یا زندان در نوسان است. مدیر هر کدام از این مکان ها را ناظم خطاب می کند، و با این خطاب باز بیشتر سر در گم می شویم، وقتی می گوید همه چیز زیر سر ناظم است. بیشتر می مانیم که به چی اشاره دارد. می شود به تجزیه و تحلیل آن متن نیز پرداخت. اما ترجیح می دهم در خوانش فیلمساز از متن ادبی به آن متن راه یابیم. خوانش فیلمساز از متن ادبی بر دوگانه خوانش محاکاتی و خوانش نشانه ای دلالت دارد

2. "خوانش محاکاتی خوانشی است که بر اساس مقایسه و شباهت های صور متنی با منابع واقعی و بیرونی صورت می گیرد. "2ساختار فیلم قطع ندارد و یک فضای سیال دارد که تنها در چند جا روی شخصیت ها مکث می کند. متن هدایت پیوسته نیست و چند جا با نقطه چین کردن یک سکوت طولانی را به رخ می کشد. برای روشن شدن شیوه برخورد او چند ثانیه از کار را توضیح می دهم.
الف: فیلم با پرواز جغدی شروع می شود، از پایین کادر وارد شده و از بالای کادر خارج می شود، بوفی که به جای پنجه دستی انسانی دارد. دوربین از بالای سرشاخه ادامه می یابد در کادر ظاهر شده به تنه می رسد و مردی که در پایین آن ایستاده است، توقع مکث داریم، اما بی وقفه می گذرد پای مرد بر جایی قرار ندارد، از همین نخست می گوید که گویی هیچ عنصر واقعی وجود ندارد، همه چیز از خیال او می گذرد. پاهای او از کادر خارج می شود، و تصویر زنی در یک دایره که سریع می گذرد. از فضای کوچه ای سر در می آوریم، پیچ در پیچ می گذریم، در کوچه به مردی می رسیم که نشسته، رنگ زرد و کمی آبی در کنار پنجره ها و مرد دیگری که سر کوچه ایستاده است. از آن نیز می گذریم مردی فریاد می کشد، دستی در پنجره دیگر، دستی آویزان از پنجره ای ، دستی در زنجیر و مرد نشسته در قاب دری که برای او کوچک است و حالت نشسته او قاب در را پر کرده است. از کوچه ای که دست مرد در زنجیر است می گذرد و ارد کوچه می شود.
شیوه روایت او پیوسته و سیال است. او به شکل کامل و روایی و منطبق با متن پیش نمی رود اما چینش خاص خود را پیش می برد. این شیوه برخورد او باعث می شود دریابیم که او به خوانش دیگری نیز نظر دارد، و آن خوانش نشانه ای است. "خوانش نشانه ای بر اساس پیوند متن با خود و متن های دیگر تعریف می شود."
3
ب. در متن اصلی هدایت لباس افراد بیمار یا زندانی را زرد توصیف می کند، فیلمساز این رنگ زرد را نخست در دیوارها بعد به چشمان گربه ها و بعدتر چشمان سیاوش که زیر درخت رخساره را می بوسد سرایت می دهد. یادر متن اصلی : "همان اتاق آبی که تا کمرکش آن کبود است."4 این اشاره به رنگ را در لابلای کار می آورد.

4. در مورد خوانش نشانه ای باز به این نکته می شود اشاره کرد که او در پیوند با خود مسیری خاص را پیش رو می گذارد و علاوه بر دوربین سیال و مسیر یکپارچه، خود خطوط نیز از حالت صاف خارج شده و به منحنی روی می آورد. در جایی در وسط کوچه به گودالی گرد می رسیم که چند نفر هم چون زندانی مسیری دایره وار را طی می کنند. و این رویکرد شیوه بیانی زنانه بدون تاکید بر جنسیت روی می آورد که خود بحث دیگری را می طلبد.
در پایان باید گفت که فیلمساز با خوانش خود از اثر ارزشمند هدایت، به اثری او جانی دیگر بخشیده است. ​
1. دکتر بهمن نامورمطلق.درآمدی بر بینامتنیت. تهران. انتشارات سخن. چاپ نخست1390.
4. صادق هدایت. سه قطره خون.

🚩تهیه شده در کانال نقد پیل بان
https://t.me/pilbancriticism


Репост из: نقد انیمیشن پیل بان
https://www.aparat.com/v/kIFjz

کانال نقد انیمیشن پیل بان
@pilbancriticism
سه قطره خون
انیمیشن کوتاه سه قطره خون ( برگرفته از داستان با همین نام از صادق هدایت ) ساخت و کارگردان انیمیشن وحید نصیریان


🔴📢
📝پرونده نقد انیمیشن کوتاه #سه_قطره_خون
۱۳۹۶/۸/۱۲ 📆

📍کارگردان: #وحید_نصیریان
🖊به قلم"محمدرضا روحانی"
و"کامبیز باوفا"و"عادل قلی زاده"

🔽اینجا ببینید و بخوانید

@pilbancriticism


🔴📢 🌺 از دوستانی که بتازگی عضو کانال "نقد انیمیشن پیلبان" شده اند
دعوت میکنیم با سرچ هشتک( # )+اسم اثر
در کانال نقد پیلبان

پرونده های نقد پیشین را مطالعه فرمایند که عبارتند از:
🔹دیرین دیرین
🔹سام اتش نشان(شبکه پویا)
🔹انیمیشن کوتاه "قفس ازاد"
🔹مطالب ترجمه شده ی "هنر نقد انیمیشن" (در هفت بخش)نوشته: مارتین گودمن
🔹رهایی از بهشت(سینمایی)
🔹یادداشت های روزانه دهمین دوسالانه پویانمایی
🔹سینمایی"زوتوپیا"
🔹عمو نوروز(اثر خانم فرخنده ترابی)
🔹رنگ دیگر(انیمیشن کوتاه)
🔹یادداشت"حاشیه متن زیرمتن"
🔹"لابیرنت" اثر امید خوش نظر
🔹"صفر درجه" اثر امید خوش نظر
🔹"پارازیت" اثر امید خوش نظر


se-ghatre-khoon.pdf
4.6Мб
مطالعه کتاب "سه قطره خون" صادق هدایت پیش نیاز مطالعه و نقد این انیمیشن است.🍀


https://www.aparat.com/v/kIFjz

کانال نقد انیمیشن پیل بان
@pilbancriticism
سه قطره خون
انیمیشن کوتاه سه قطره خون ( برگرفته از داستان با همین نام از صادق هدایت ) ساخت و کارگردان انیمیشن وحید نصیریان

Показано 20 последних публикаций.

330

подписчиков
Статистика канала