2️⃣⬇️
به تردید معتبری، تیمارستان قصه هم عنصریست ذهنی، وجود فیزیکی ندارد! هیچ "دور هم جمع میشویم" و "میان این مردمان" وجود ندارد! "من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم" یعنی این من آن من واقعی و اولین من نیست... و حال سوال اینکه چرا باید دلالتها و فکتهای مورد ادعای راوی که در تیمارستان ( وجود خود تیمارستان مدعای همین آدم است) بستریست را باورکرد؟! برای آزمون وجود، باید از بیرون و به جامعیت یک پدیده یا هویت نگریست واین در قصه هدایت ناشدنی است چرا که مخاطب هرگز درطول داستان امکان خروج ازروایت احمد رانمی یابد ودر پنجه باورها ونگاره های ذهنی او وبه عبارت بهتردرحریم داستان گرفتارمی ماند وشاید نقطه قوت صادق هدایت درتمهید همین گرفتارکردن وبه بندکشیدن تدریجی خواننده داستانش باشد.
درباب سایرشخصیتها: حسن /محمدعلی/دکتر/بیمار(ی که قبلا قصاب بوده) /بیمار(دیگری که چشمش را ترکانده بود) /ناظم /صغراسلطان/تقی/قفس/گربه گل باقالی/مرغ حق و نیز کنایات و ایهاماتی که ناظربر مفهوم "شلیک کردن" و ارجاع روانشناختی و جنسیتی به قطرات خون نکات قابل اعتنا وعمیقی را میتوان تذکر داد که دراین نوشته مجالی برآن نیست واطاله کلام خواهد بود.
2. مصورسازی متون سوررئالیستی:
آیا داستانی با سبک و سیاق "سه قطره خون" قابل تبدیل به فیلم یا انیمیشن بی کلام است؟ در ساخت آثارتصویری وتجسمی ازمکتوبات ادبی گزینه های پیش رو ازحیث وفاداری محدود به دو رویکرد است:
- اقتباس مستقیم و ترجمه اثر ادبی به تصویر - گرته برداری گزینشی و بازتالیف مجدد، که حذف کلام بویژه گفتارمتعلق به راوی داستان ازمتن ادبی ضروریات وپیش نیازهای خاص خود را می طلبدوچه بسا امری ناشدنی باشد، وحتی در بازتالیف نیزبرای جایگزینی محتوای کلام حذف شده نیازبه افزودن المانهای بصری جدید است (که در انیمیشن عنصری مضاعف برآنچه در متن است دیده نمیشود).
حال اگر به سراغ آثارصادق هدایت بویژه "سه قطره خون" که مجسمه ای از سوررئالیزم روانشناختی با درونمایه ای شدیدا نمادپردازانه است برویم باید یکی از این دو را برگزیده باشیم. تبدیل چنین نوشته ای به یک اثر سینمائی اگرچه ناممکن نیست اما مضاف بر حفظ بدیهی دیالوگها نیازمند تمهیداتی دقیق و هوشمندانه برای همراه کردن مخاطب درپروسه رویکردهای سوررئالیستی نظیر "نفی زمان و مکان" است، چرا که اساسا "زمان" در این گونه داستانها یا ابزار معرفی شخصیتها هستند یا ارجاعات استدلالی برای وقایع و برخلاف درامهای عرفی وداستان نویسی کلاسیک که تقدم و تاخر زمانی درخدمت قصه گوئی و به عنوان پیشران روایت مورد استفاده قرار میگیرد، کارکرد دیگری ندارد، و "مکان" درمختصاتی مابین فیزیک صلب وتخیل ممتد خالق اثر سرگردان است. حال تصوراینکه تبدیل مستقیم اثربه انیمیشن چه مقدارپیچیده است وچگونه به حد ناممکن میل میکند سخت نیست.
نکته دیگرکه شعاعی فراخ تر دارد مقوله سواد بصری وبه بیان ساده رابطه مخاطب با تصاویر بی کلام است.چه در انیمیشن و سینما و چه سایراشکال هنرهای تجسمی، حذف کلام و نوشته مستلزم اطمینان ازتوانائی واستغنای مخاطب در مشارکت با فضای تصویروبازتولید وبازنویسی ذهنی کلام حذف شده از تصویر است تا بتواند اثر را "بخواند" وبفهمد وچون درتعداد کثیری از مخاطبان عام این قابلیت بازآفرینی کلام به روایت خویش، مجال باروری نمی یابد با اثر ارتباط برقرار نمی کنند ولذا به نقل معتبری " آدمها چیزهائی را که نمی فهمند دوست ندارند وشاید بدشان هم بیاید، چون آنها را میترساند"، نظیر همان رفتاری که با هنرمفهومی-انتزاعی می شود.
3- مختصات انیمیشن ساخته شده نسبت به متن ادبی:
اثری تصویری چه در قالب سینمای رئال و چه انیمیشن برگرفته از نوشته هدایت درصورتی موفق ارزیابی خواهد شد که بتواند بر اساس آنچه در بخش نخست گفته شد تماشاگر را به خوانشی درست (با هر روایتی)و معنادار از قصه رهنمون کند. خالق چنین اثری باید قبل از هرچیزتعهد وتوافق با یکی یا خوشه ای همگون از تاویلات منتسب به متن را انتخاب کرده ویا خود تعبیر و تفسیر شخصی اش را وصول ومنسجم کرده باشد، به زبان ساده تکلیفش با اجزای سازنده داستان مشخص باشد که عبارتنداز:
زمان، مکان، روابط (مشتمل بر شخصیتها)، انگاشته ها و ارجاعات معنائی-مفهومی
ادامه دارد⬇️⬇️
@pilbancriticism
به تردید معتبری، تیمارستان قصه هم عنصریست ذهنی، وجود فیزیکی ندارد! هیچ "دور هم جمع میشویم" و "میان این مردمان" وجود ندارد! "من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم" یعنی این من آن من واقعی و اولین من نیست... و حال سوال اینکه چرا باید دلالتها و فکتهای مورد ادعای راوی که در تیمارستان ( وجود خود تیمارستان مدعای همین آدم است) بستریست را باورکرد؟! برای آزمون وجود، باید از بیرون و به جامعیت یک پدیده یا هویت نگریست واین در قصه هدایت ناشدنی است چرا که مخاطب هرگز درطول داستان امکان خروج ازروایت احمد رانمی یابد ودر پنجه باورها ونگاره های ذهنی او وبه عبارت بهتردرحریم داستان گرفتارمی ماند وشاید نقطه قوت صادق هدایت درتمهید همین گرفتارکردن وبه بندکشیدن تدریجی خواننده داستانش باشد.
درباب سایرشخصیتها: حسن /محمدعلی/دکتر/بیمار(ی که قبلا قصاب بوده) /بیمار(دیگری که چشمش را ترکانده بود) /ناظم /صغراسلطان/تقی/قفس/گربه گل باقالی/مرغ حق و نیز کنایات و ایهاماتی که ناظربر مفهوم "شلیک کردن" و ارجاع روانشناختی و جنسیتی به قطرات خون نکات قابل اعتنا وعمیقی را میتوان تذکر داد که دراین نوشته مجالی برآن نیست واطاله کلام خواهد بود.
2. مصورسازی متون سوررئالیستی:
آیا داستانی با سبک و سیاق "سه قطره خون" قابل تبدیل به فیلم یا انیمیشن بی کلام است؟ در ساخت آثارتصویری وتجسمی ازمکتوبات ادبی گزینه های پیش رو ازحیث وفاداری محدود به دو رویکرد است:
- اقتباس مستقیم و ترجمه اثر ادبی به تصویر - گرته برداری گزینشی و بازتالیف مجدد، که حذف کلام بویژه گفتارمتعلق به راوی داستان ازمتن ادبی ضروریات وپیش نیازهای خاص خود را می طلبدوچه بسا امری ناشدنی باشد، وحتی در بازتالیف نیزبرای جایگزینی محتوای کلام حذف شده نیازبه افزودن المانهای بصری جدید است (که در انیمیشن عنصری مضاعف برآنچه در متن است دیده نمیشود).
حال اگر به سراغ آثارصادق هدایت بویژه "سه قطره خون" که مجسمه ای از سوررئالیزم روانشناختی با درونمایه ای شدیدا نمادپردازانه است برویم باید یکی از این دو را برگزیده باشیم. تبدیل چنین نوشته ای به یک اثر سینمائی اگرچه ناممکن نیست اما مضاف بر حفظ بدیهی دیالوگها نیازمند تمهیداتی دقیق و هوشمندانه برای همراه کردن مخاطب درپروسه رویکردهای سوررئالیستی نظیر "نفی زمان و مکان" است، چرا که اساسا "زمان" در این گونه داستانها یا ابزار معرفی شخصیتها هستند یا ارجاعات استدلالی برای وقایع و برخلاف درامهای عرفی وداستان نویسی کلاسیک که تقدم و تاخر زمانی درخدمت قصه گوئی و به عنوان پیشران روایت مورد استفاده قرار میگیرد، کارکرد دیگری ندارد، و "مکان" درمختصاتی مابین فیزیک صلب وتخیل ممتد خالق اثر سرگردان است. حال تصوراینکه تبدیل مستقیم اثربه انیمیشن چه مقدارپیچیده است وچگونه به حد ناممکن میل میکند سخت نیست.
نکته دیگرکه شعاعی فراخ تر دارد مقوله سواد بصری وبه بیان ساده رابطه مخاطب با تصاویر بی کلام است.چه در انیمیشن و سینما و چه سایراشکال هنرهای تجسمی، حذف کلام و نوشته مستلزم اطمینان ازتوانائی واستغنای مخاطب در مشارکت با فضای تصویروبازتولید وبازنویسی ذهنی کلام حذف شده از تصویر است تا بتواند اثر را "بخواند" وبفهمد وچون درتعداد کثیری از مخاطبان عام این قابلیت بازآفرینی کلام به روایت خویش، مجال باروری نمی یابد با اثر ارتباط برقرار نمی کنند ولذا به نقل معتبری " آدمها چیزهائی را که نمی فهمند دوست ندارند وشاید بدشان هم بیاید، چون آنها را میترساند"، نظیر همان رفتاری که با هنرمفهومی-انتزاعی می شود.
3- مختصات انیمیشن ساخته شده نسبت به متن ادبی:
اثری تصویری چه در قالب سینمای رئال و چه انیمیشن برگرفته از نوشته هدایت درصورتی موفق ارزیابی خواهد شد که بتواند بر اساس آنچه در بخش نخست گفته شد تماشاگر را به خوانشی درست (با هر روایتی)و معنادار از قصه رهنمون کند. خالق چنین اثری باید قبل از هرچیزتعهد وتوافق با یکی یا خوشه ای همگون از تاویلات منتسب به متن را انتخاب کرده ویا خود تعبیر و تفسیر شخصی اش را وصول ومنسجم کرده باشد، به زبان ساده تکلیفش با اجزای سازنده داستان مشخص باشد که عبارتنداز:
زمان، مکان، روابط (مشتمل بر شخصیتها)، انگاشته ها و ارجاعات معنائی-مفهومی
ادامه دارد⬇️⬇️
@pilbancriticism