Reasonable Mind


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


محفلی برای جان‌های آزاده‌، که می‌کوشند برای پایداری در هستیِ خویش، شناختِ ناقصِ اَمیال را با گذر از شاهراهِ عقل درنوردند و آزادیِ خود را تا اَعلیٰ‌ترین حدّ، توسعه بخشند.🌱
عضویت:
https://t.me/Reasonable_Mind_Support

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ما برایِ مرگ زنده‌ایم؛ مرگ هدفِ واقعیِ هستی است؛ شاید بگویید این حقیقتی است پیشِ پا افتاده؛ اما در پاره‌ای اوقات، به وساطتِ زبانِ فرسوده، مفاهیمِ مبتذل محو می‌شوند و دیگرباره حقیقتِ احیاشده سر بر می‌آورد. من اکنون در یکی از آن لحظاتی‌ام که به نظرم می‌آید زندگی مقصودی ندارد مگر مرگ. کاری از ما ساخته نیست. کاری از ما ساخته نیست. کاری از ما ساخته نیست. کاری از ما ساخته نیست. چگونه می‌توان عروسکِ خیمه‌شب‌بازی بود، آویخته به ریسمان؟ به چه حقی چنین به سخره گرفته می‌شویم...

👤 #اوژن_یونسکو


هرجا ملّت می‌خورد و می‌آشامد و حتّی آن‌جا که امری را گرامی می‌دارد، همیشه بوی گند می‌آید. پس اگر می‌خواهید هوای پاک تنفّس کنید، به کلیسا نروید...

#فراسوی_نیک_و_بد
#فریدریش_نیچه



ابداعِ واژگانِ تازه، در جایی که زبان از تعابیرِ لازم برای بیانِ مفاهیمِ مورد نظر بی‌بهره نیست، تلاشی کودکانه برای ممتاز ساختنِ خویش از تودهٔ مردم، اگر نه با افکارِ نوین و راستین، بلکه با وصله‌های نو بر جامه‌ای کهنه است.

#نقد_عقل_عملی
#ایمانوئل_کانت



نقد کردن یعنی دشوار کردنِ کارهایی بیش از حد آسان.

#فوکو


آن‌چه در روشنایی رخ می‌دهد، در تاریکی نیز ادامه می‌یابد، یا شاید هم برعکس. هر آن‌چه در رؤیا می‌بینیم، به شرط آن‌که بارها تکرار شود، در نهایت بخشی از اقتصادِ کُلی روانِ ما و به سانِ تجربه‌ای «واقعی» خواهد شد؛ یعنی ما به برکتِ آن ثروتمندتر یا فقیرتر، بیشتر یا کمتر نیازمند می‌شویم و سرآخر در روزِ روشن و حتّی در شادمانه‌ترین لحظه‌های عقلِ بیدارِ خویش، کمی از عادت‌های رؤیاییِ خود پیروی می‌کنیم.

#فراسوی_نیک_و_بد
#فریدریش_نیچه



ازدواج کنی، پشیمان می‌شوی؛ ازدواج نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ خواه ازدواج کنی خواه نکنی، در هر دو حال پشیمان خواهی شد؛ یا ازدواج می‌کنی یا ازدواج نمی‌کنی، به هر حال پشیمان خواهی شد. به حماقت‌های جهان بخندی، پشیمان می‌شوی؛ بر آن‌ها بگریی هم پشیمان می‌شوی؛ خواه به حماقت‌های جهان بخندی و خواه بر آن‌ها بگریی، در هر دو حال پشیمان خواهی شد؛ یا به حماقت‌های جهان می‌خندی یا بر آنها می‌گریی، به هر حال پشیمان خواهی شد. به زنِ جوانی اعتماد کنی پشیمان می‌شوی، به او اعتماد نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ خواه به زنِ جوانی اعتماد کنی و خواه به او اعتماد نکنی در هر دو حال پشیمان خواهی شد؛ یا به زنِ جوانی اعتماد می‌کنی یا به او اعتماد نمی‌کنی، به هر حال پشیمان خواهی شد. خودت را حلق‌آویز کنی پشیمان می‌شوی؛ خودت را حلق‌آویز نکنی هم پشیمان می‌شوی؛ خواه خودت را حلق‌آویز کنی و خواه خودت را حلق‌آویز نکنی، در هر دو حال پشیمان خواهی شد؛ یا خودت را حلق‌آویز می‌کنی یا خودت را حلق‌آویز نمی‌کنی، به هر حال پشیمان خواهی شد.

آقایان، این، عصاره‌ی تمامیِ حکمتِ زندگی است. فقط در لحظه‌هایی منفرد نیست که من همه چیز را، به قولِ اسپینوزا، در هوای ابدیت می‌نگرم. من پیوسته و در همه‌حال در هوای ابدیت‌ام. خیلی‌ها گمان می‌کنند زمانی در هوای ابدیت قرار می‌گیرند که پس از انجام این یا آن کار، این ضدها را با هم متحد سازند یا حدِ وسطِ آن‌ها را بگیرند. ولی این نشانه‌ی بدفهمیِ ایشان است، زیرا ابدیتِ حقیقی نه پسِ پُشتِ "یا این/یا آن" بلکه پیشِ روی آن قرار دارد. بنابراین ابدیتِ ایشان نیز زنجيره‌ی دردآوری زمانمند است، زیرا ایشان در ادامه‌ی زندگی به پشیمانیِ مضاعفی دچار خواهند شد. فهمِ حکمتِ من آسان است زیرا من یک دستورعمل بیشتر ندارم و حتی آن نیز مبداءِ حركتِ من نیست. باید فرق گذاشت میان دیالکتیکِ "یا این/یا آن" و آن دیالکتیکِ ابدی که در این جا ذکرش رفت. پس وقتی می‌گویم دستورعملِ من مبداءِ حركتِ من نیست، ضدِ آن [نیز] مبداءِ عملِ من نخواهد بود، بلکه صرفاً بیانِ سلبیِ دستورعملِ من است و دستورعملِ من به یاریِ آن خود را در تضاد با مبداءِ حرکت بودن یا مبداءِ حرکت نبودن درک می‌کند. دستورعملِ من مبداءِ حرکتِ من نیست، زیرا اگر من آن را مبداءِ حرکت می‌ساختم پشیمان می‌شدم و اگر آن را مبداءِ حرکت نمی‌ساختم هم پشیمان می‌شدم. اگر کسی از میانِ شنوندگانِ محترمِ من گمان می‌کند در گفته‌های من چیزی نهفته است، با این کار فقط ثابت می‌کند که استعدادِ فلسفه ندارد. اگر گمان می‌کند در آنچه گفته شد حرکتی هست، این نیز همان حكمِ قبلی را به اثبات می‌رساند. لیکن برای آن شنوندگانی که قادر به پیگیریِ كلامِ من‌اند، اگرچه من حرکت نمی‌کنم، هم‌اینک آن حقیقتِ ابدی را توضیح خواهم داد که این فلسفه به لطفِ آن مستغنی از غیر است و هیچ چیزِ رفيع‌تری را تصدیق نمی‌کند. به عبارتِ دیگر، اگر من دستورعملِ خویش را مبداءِ حرکت می‌ساختم، آنگاه قادر به ایستادن نبودم، چراکه اگر توقف نمی‌کردم حتماً پشیمان می‌شدم و اگر توقف می‌کردم هم پشیمان می‌شدم، و قس على هذا. ولی اگر هرگز آغاز نکنم، آن‌گاه همیشه می‌توانم توقف کنم، زیرا شروع کردنِ ابدیِ من همان توقف کردنِ ابدیِ من است.

تجربه نشان می‌دهد که آغاز کردن برای فلسفه اصلاً دشوار نیست. اصلاً و ابداً. فلسفه به‌واقع از هیچ آغاز می‌کند و بنابراین همیشه می‌تواند آغاز کند. ولی توقف کردن همیشه برای فلسفه و فلاسفه دشوار است. من از این مشکل هم اجتناب کرده‌ام زیرا اگر کسی گمان می‌کند من، با هم‌اینک توقف کردن، عملاً توقف می‌کنم، ثابت می‌کند که قادر به فهمِ مطالبِ نظری نیست. نکته اینجاست که من هم‌اینک توقف نمی‌کنم، بلکه زمانی توقف کردم که آغاز کردم. بنابراین فلسفه‌ی من این ویژگیِ ممتاز را دارد که هم مختصر است و هم ابطال نکردنی، زیرا اگر کسی در قولِ من مناقشه کند، به جرئت می‌گویم که حق دارم او را مجنون بخوانم. بدین‌قرار، فیلسوف على‌الدوام در هوای ابدیت است و فقط در لحظه‌ها یا ساعت‌هایی مشخص در هوای ابدیت دم نمی‌زند.

👤 #سورن_کیرکگور
📘 #یا_این_یا_آن
💡 ترجمه‌ی #صالح_نجفی


به حماقت‌های جهان بخندی، پشیمان می‌شوی؛ بر آن‌ها بگریی هم پشیمان می‌شوی؛ خواه به حماقت‌های جهان بخندی و خواه بر آن‌ها بگریی، در هر دو حال پشیمان خواهی شد؛ یا به حماقت‌های جهان می‌خندی یا بر آنها می‌گریی، به هر حال پشیمان خواهی شد.

#سورن_کی‌یرکگور




امشب (یا شایدم امصبح) کتاب کوتاهی که دربارهٔ صدرا-شناسی میخوندم به اتمام رسید؛ امّا چیزی که برام جالب بود پنج-شش صفحهٔ پایانیِ مطالبی بود که نویسنده از قول خودش نوشته بود. در پایانِ کتاب نویسنده همه‌ی تلاشِ خودش رو کرد تا جامعه‌ی دانشگاهیِ علوم انسانیِ ایران رو تشویق به تشکیلِ کُرسی‌های صدرا-شناسی، ابن‌سینا-شناسی و سهروردی و امثالهم حتی با اختصاص دادنِ بودجه‌های کلان کنه. این به خودیِ خود خوبه، و من هم به این متفکرینِ ایرانی و مسلمان افتخار می‌کنم امّا، ایرادِ کار این‌جاست که وقتی رساله‌ی هیوم رو می‌خونم می‌بینم آقای جلال پیکانی رو همون اولِ کتاب مجبور کردند در مقدمه قبل از این‌که خواننده به کتاب ورود کنه شروع کنه به دری وری گفتن به هیوم، تا ذهنِ خواننده با تصویری که میخوان واردِ کتاب بشه؛ و یا کتابِ «ساعت‌ساز نابینا» اثرِ داوکینز که مترجم در قسمت پایانیِ کتاب شاید در حدودِ ۱‌‌۰ صفحه نقدهای تند و شدید (اگر که بشه اسمش رو گذاشت نقد) نثارِ داوکینز کرده که این اصلاً مطابق با منشِ کارِ ترجمه نیست که مترجم در قبل یا بعدِ همون کتاب افزوده‌ای انتقادی از خودش بگنجونه. قطعاً با کتاب‌های بسیارِ دیگه‌ای هم که ازش کمی احساسِ خطر کردند چنین بلایی آوردند امّا وقتی پایِ صدرا وسط میرسه نه‌تنها دریغ از یک چنین کارهایی، بلکه قربون صدقه‌اش هم میرن و گِله می‌کنند از جامعه‌ی علمیِ ایران که چرا بیشتر به آن‌ها بودجه اختصاص داده نشده و نپرداخته. این کار اصلاً نه حتّی یک کوششِ فلسفی، بلکه دغدغه‌مندیِ فلسفی هم نیست؛ قطعاً پایِ مسائل دیگری غیر از دغدغه‌ی کشف و احرازِ «حقیقت» برای دست‌اندرکاران در میان است...

#علیرضا



Репост из: حباب، نوشته‌های یاسر میردامادی
Why religion is natural and science is not.pdf
1.5Мб
📌 نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب «چرا دین، به خلاف علم، طبیعی است»، (نشر دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۱) نوشته‌ی رابرت مک‌کالی استاد فلسفه در مرکز «ذهن، مغز و فرهنگ»‌ در دانشگاه اِموری آمریکا. @YMirdamadi #معرفی‌اثر


برای آن‌که از ایـن ستیزه به در‌آییم و به آرامش برسیم، فرضیه‌ی جدیدی ابداع می‌کنیم که به نظر می‌رسد می‌تواند هر دو اصل عقل و تخیل را در بر بگیرد. این فرضیه، فرضیه‌ای فلسفی است مـربوط بـه وجـود دوگانـهٔ ادراکـات و مـتعلق‌ها. فرضیهٔ مذکور عقل ما را در پذیرش این امر خرسند می‌سازد که ادراکات وابسته ما منقطع و متفاوت‌اند، در عین‌حال برای قوهٔ تخیل نیز مطلوب است، از این رو که وجود مـتصلی را بـه چـیز دیگـری که آن را متعلق‌ها می‌نامیم نسبت می‌دهد. بنابراین، این نظام فلسفی فرزند خوفناک دو اصل متناقض است، که هر دو توأمان توسط ذهن پذیرفته می‌شوند و هیچ‌یک قادر به نابودی آن دیگری نیست. قوهٔ تخیل به ما می‌گوید که ادراکـات مشابه ما وجودی مـتصل و غـیر‌منقطع دارند، و بـا غایب شدن از بین نمی‌روند. اما تـأملات به ما می‌گویند که حتی ادراکات مشابه مـا نـیـز در وجود خویش منقطع و متفاوت با یکدیگرند. ما تـناقض میان این دو عقیده را با جعل جدیدی رفع خواهیم کرد که با هر دو فرضیهٔ تأمل و خیال قابل جمع است از این طریق که این کیفیات متناقض را به وجودهای مختلف نسبت می‌دهیم، یعنی انقطاع را به ادراکـات و اتصال را به متعلق‌ها.
طبیعت آدمی سرسخت است و هر قدر هم که حملهٔ عقل شدید بـاشد، میدان را خالی نمی‌کند در عین‌حال، موضع عقل در این باب چنان روشن است که نادیده گرفتن آن ممکن نیست. چون از آشتی دادن این دو خصم ناتوانیم، می‌کوشیم تا حد امکان ذهن خویش را از این طریق آرام سازیم که پیوسته هر آنچه را می‌طلبد فراهم سازیم و وجود دوگانه‌ای را جعل کنیم که در آن هر کدام از دو ادعای متناقض می‌تواند چیزی را بیابد که همۀ شروط مطلوبش را داشته باشد. اگر ما کاملاً قـانع شده بودیم که ادراکـات مشابه ما متصل، این،همان و مستقل‌اند، هرگز به سمت عقیده به وجود دوگانه مایل نمی‌شدیم، چون ما باید با نخستین فرض خویش راضی شویم و نباید از آن فراتر رویم. همچنین، اگر ما کاملاً قانع شده بودیم که ادراکات ما وابسته، منقطع و متفاوت‌اند‌ در این صورت کمترین تمایلی به پذیرش عقیده ٔمذکور نداشتیم، چـون در ایـن مـورد مـا بـاید به‌وضوح خطای فرض نخست خود — یعنی، وجـود مـتصل — را ادراک  می‌کردیم و هرگز از آن فراتر نمی‌رفتیم. بنابراین، این عقیده از دو ریشـه نشئت می‌گیرد: وضعیت بینابینی1 ذهن و پایبندی به این دو اصل متناقض که ما را به سمت یافتن بهانه‌ای2 برای توجیه پذیرش هـر دو مـی‌کشاند. خوشبختانه چنان بهانه‌ای دست آخر در نظام وجود دوگانه یافت شد.
مزیت دیگر این نـظام فـلسفی عـبارت است از شـباهت آن بـا نـظام عامیانه. این شباهت باعث می‌شود که هنگام گرفتاری عـقل به تـنگنا و فشار بتوانیم انبساط و گشایش اندکی در آن ایـجاد کـنیم. اما اگر عقل کمترین قصور یا بی‌توجهی بورزد، به‌راحتی به مفاهیم عامیانه و طـبیعی خویش باز می‌گردیم. بر این اساس، درمی‌یابیم که فلاسفه از این مـزیت غفلت نکرده‌اند. اما به محض این‌که کنج خلوت خویش را ترک می‌گویند، با سایر ابنای بشر در این عقاید هم‌صدا می‌شوند که ادراکـات ما تـنها متعلق‌های ما هستند و در همهٔ نمودهای منقطع خویش، به طور این‌همان و غير‌منقطع استمرار مـی‌یابند.

1. intermediate
2. pretext

#دیوید__هیوم
#رساله‌ای_درباره_طبیعت_آدمی
#کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر
#ترجمه_جلال_پیکانی


در باب بخش دوم گزارۀ مذکور، یعنی این بخش که این نظام فلسفی همهٔ تأثیر خود در قوهٔ تخیل را از نظام فکری عامیانه کسب می‌کند، می‌توان گفت که پیامد طبیعی و اجتناب‌ناپذیر نتیجه‌گیری اخیر این است که نـظام فلسفی مذکور هیچ رهنمود مهمی برای قوۀ عقل یا قوهٔ تخیل ندارد. دلیل این موضوع آن است که چون بنا به تجربه در‌می‌یابیم که این نظام فلسفی برای آن است که بر بسیاری از اذهان — و به طور خاص، بر اذهان کسانی که در این موضوع بسیار کم فکر می،کنند — چیره شود، باید همۀ قدرت خویش را از نظام عامیانه اخذ کند، چون در نهاد خویش هیچ قدرتی ندارد. می‌توانیم روشی را که طی آن این دو نظام که تناقض آشکار دارند با یکدیگر پیوند می‌یابند به صورت زیر تبیین کنیم.

قوهٔ تخیل به طور طبیعی در این مسیر تفکر پیش می‌رود. ادراکات آدمی تنها متعلق‌های اویند. هرچند ادراکات مشابه هنگام نمایان شدن منقطع و گسسته‌اند با این حال همانند هستند: این انقطاع مطبوع در تناقض با این‌همانی قرار دارد. در نتیجه انقطاع به چیزی بیش از نمود تسری داده نمی‌شود، و ادراک یا متعلق مورد نظر واقعاً به وجود خویش ادامه می‌دهد، حتی زمانی که از ما غایب است. بنابراین، ادراکات محسوس ما واجد وجودى متصل و غیرمنقطع هستند. اما همان‌طور که اندکی تأمل نشان می‌دهد که ادراکات ما وجودی وابسته دارند، این نتیجه‌گیری سست می‌شود که ادراکاتمان وجودی مستمر دارند، طبیعتاً می‌توان انتظار داشت که بـاید روی‌هم‌رفته این عقیده را رد کنیم که در طبیعت وجود متصلی هست که حـتی زمـانی که برای حـواس پـدیدار نمی‌شود همچنان برقرار است. اما مسئله جور دیگری است. انـدیشهٔ فلاسفه دور از آن است که عقیده به وجود متصل را بر مبنای رد عقیده به استقلال و اتصال ادراکات محسوس رد کنند. هر چند همه فرقه‌های فلسفی در باب رأی دوم اتفاق‌نظر دارند، رأی اول —که به نحوی نتیجهٔ قهری آن است — برای برخی از شکاکان عجیب بوده است، شکاکانی که بیش از همه آن عقیده را به زبان ابراز داشته‌اند و هرگز نتوانسته‌اند از صمیم قلب بدان باور داشته باشند.

میان عقایدی که در پی تأمل دقیق و عمیق حاصل می‌آیند و عقایدی که صرفاً محصول نوعی غریزه یا تحریک‌اند، از حیث میزان مطابقت و مناسبت با ذهن تفاوت بزرگی وجود دارد. اگر این دو عقیده متناقض باشند، پیش‌بینی این امر که کدام‌یک برتری دارد دشوار نخواهد بود. مادام‌ که توجه ما به مسئله معطوف است، اصل فلسفی و سنجیده غالب خواهد بود، اما لحظه‌ای که فکر خویش را آسوده بگذاریم، طبیعت خود را آشکار خواهد ساخت و ما را به سمت عقیدهٔ پیشین خود خواهد برد. گاهی طبیعت چنان تأثیری دارد که می‌تواند پیشرفت تفکر ما را، حتی در میان عمیق‌ترین تأملات خویش متوقف کند، و می،تواند ما را از همراهی با نتایج عقیده‌ای فلسفی بازدارد. پس، هرچند ما بـه‌وضوح وابستگی و انقطاع ادراکات خویش را ادراک می‌کنیم، در مسیر تفکر خویش اندکی توقف می‌کنیم و هرگز بر آن مبنا، مفهوم وجود مستقل و متصل را رد نمی‌کنیم این عقیده چنان ریشه‌های عمیقی در قوهٔ تخیل دارد که نابودی کامل آن ناممکن است و هیچ اعتقاد فلسفی محکمی به عدم استقلال ادراکات برای زدودن آن عقیده بسنده نیست. هرچند در این مورد اصول طبیعی و آشکار ما بر تأملات سنجیده غالب است، قطعاً باید ستیزه و تقابلی در این باب وجود داشته باشد، دست‌کم مادام که این ردیه‌ها نیرو و وضوحی دارند.

#دیوید__هیوم
#رساله‌ای_درباره_طبیعت_آدمی
#کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر
#ترجمه_جلال_پیکانی


Репост из: همگنان
گاهی طبیعت چنان تأثیری دارد که می‌تواند پیشرفت تفکر ما را, حتی در میان عمیق‌ترین تأملات خویش, متوقف کند ; و می‌تواند ما را از همراهی با نتایج عقیده‌ای فلسفی بازدارد.

دیوید هیوم




🎧 Track: It Would All Make Sense
👤 Artist: Jakko M Jakszyk
💽 Album: Secrets & Lies
📅 Date: 2020-10-23




🎧 Track: Mother (2011 Remastered Version)
👤 Artist: Pink Floyd
💽 Album: The Wall (Remastered)
📅 Date: 1979-11-30




🎧 Track: Harridan
👤 Artist: Porcupine Tree
💽 Album: CLOSURE / CONTINUATION
📅 Date: 2022-06-24


فضیلت، همانا خاموش در مُرداب نشستن است؛ ما کسی را نمی‌گزیم و از آنانی که بخواهند ما را بگزند می‌پرهیزیم؛ و در هر باب رأیِ ما همانَ‌ست که ما را آموخته‌اند.

#چنین_گفت_زرتشت، در باب فضیلت‌مندان
#فریدریش_نیچه




Показано 20 последних публикаций.

1 070

подписчиков
Статистика канала