reyhaneh:))


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


ای وای! صبح اگر شده باشد
تعبیر خواب هر شبِ من را
او راهی سفر شده باشد...

هر شب مقدّر است بمانم
تا صبح نیز اگر شده دلتنگ
تا صبح نیز اگر شده بیدار!...

حسین صفا


پ.ن: زیاد یاوه می‌گویم
گره بزن زبانم را
زیاد از تو می‌نوشم
بگیر استکانم را
بگیر استکانم را
بگیر استکانم را....


صدای جیغ... صدای جدایی است غمت
«گزارشِ یک آدم‌ربایی» است غمت...

یه شخص تنها زمانی می‌تونه اون غمِ عمیقِ پنهان در این بیت از حامد ابراهیم‌پور رو درک کنه، که کتاب «گزارش یک آدم‌ربایی» از گابریل گارسیا مارکز رو خونده باشه...
این یه بیت با روانِ من بازی می‌کنه...


پ.ن: حرفی ندارم، فقط همینی که حامد ابراهیم‌پور میگه،
«گزارش یک آدم‌ربایی» است غمت...


یکی از قشنگ‌ترین خوشبختی‌های جهان چیست؟!
اینکه پدر در آغوش خود آنقدر نوازشت کند که همانجا خوابت ببرد، و وقتی بیدار می‌شوی ببینی مدتی طولانی همانجا خوابیده‌ای:))

و من بی‌شک به این پی برده‌ام که انسان همین نوازش‌هاست و همین عشق‌ها و خوشبختی‌های کوچک، همین آدم‌های دوست‌داشتنی، همین دوست داشتن‌ها و دوست داشته شدن‌ها، یعنی جز این‌ها، جز این جزئیات چیزی برای نفس کشیدن ندارد. یعنی دنیا به جز این دلخوشی‌های ریز و یکسری آدم‌های عزیزش، هیچ برای زیستن ندارد🥲

#در_مغز_من_چه_می‌گذرد


گریه کردیم ما، ولی رفتی
دور باد از تو مکرِ راهزنان!
پشتِ پایت سراب ریخته بود
پشتِ راهت دعای پیرزنان!
گریه کردیم با صدای کوهن
گریه کردیم با صدای بَنان!...

با این تصنیف ۹ دقیقه ای میشه هم سرمست شد، هم گریه کرد. میشه لذت بُرد از گریه و مستیِ توامان...🥲 ای هستی من و مستی تو، افسانه‌ای غم افزا!


پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می‌میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد...


به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی...
چقدررر اینو دوست دارممم مننن🥲

پ.ن: زیاد حرف نمی‌زنم، فقط خواستم بگم شبتون بخیر...


خیلی وقته فکر می‌کنم،
فروغ واقعا چه کسی بود؟!
نامه‌هاش به ابراهیم گلستان رو که می‌خونم، واقعا شگفت‌زده میشم،
این حجم از نبوغ چطور میتونه در یک انسان جمع بشه؟! و چه رنج سرشاری، و چه رنج سرشاری، و مجدّداً چه رنج سرشاری وقتی که این حجم از نبوغ در «یک» انسان جمع میشه! فقط و فقط در «یک» انسان...
از سرِ دنیا و آدماش زیادی بود.

#در_مغز_من_چه_می‌گذرد


ای کسانی که هنوز نخوابیده‌اید، موومان چهارم از سمفونی شماره پنج مالر رو از دست ندین!

پ.ن: من همین‌قدر غیر قابل پیش‌بینی‌ام. یه جور دیوونگیه، ولی خب آیا آدمای عاقل می‌تونن نیمه‌شب از شنیدن سمفونی پنجم مالر سرمست بشن؟! معلومه که نه!


قبل از تو «رویا» فصل خوبی از رسیدن بود
می‌رفتی و «رویا» به من خندید بعد از تو
در «چشم‌هایت» خواب صبحِ زود رفتن بود
که چشم‌هام از خواب می‌ترسید بعد از تو
در چشم‌هایت آفتاب و شب شنا می‌کرد
که چشم من نوری نمی‌فهمید بعد از تو
من روبه‌روی چشم‌های تو «خودم» بودم
گُم می‌شوم، من می‌شوم تبعید بعد از تو...

عبّاس اصغرپور


پ.ن: نصفه‌شبتون بخیر.
یه امشب رو که این‌جانب تصمیم گرفت زودتر بخوابه بیخ گوشش دارن طبل می‌زنن.


و از صبح تا شب در دایره‌ای که مرکزش یادها و خاطرات توست دارم دور می‌زنم، دور می‌زنم و هیچ‌چیز راحتم نمی‌کند. نه دریا، نه آفتاب، نه درخت‌ها، نه آدم‌ها، نه فیلم‌ها، نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام. نمی‌دانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم. داد بزنم. گریه کنم. نمی‌دانم. فقط می‌خواهمت. مثل این دریا که یک حالت فروکشنده‌ی وحشتناک دارد می‌خواهمت. و این همه خواستن قابل تحمل نیست. مثل سیل از قلبم پایین می‌ریزد و تنم را خرد می‌کند. می‌خواهم بیدار شوم و ببینم که پهلویم هستی. چقدر می‌توانم بیدار شوم و ببینم که پهلویم نیستی و زندگی‌م یخ کرده و منجمد است. چقدر؟ تا کِی؟ تا کجا؟ مگر فاصله‌ی میان به‌دنیا آمدن و پوسیدن و طعمه‌ی کرم‌ها شدن چقدر است؟!....



پ.ن: آخ فروغ، آخ...


صدات کرده‌ام و گم شدی در اوّل قصّه
نشسته‌ایم که شاید که آفتاب بیاید
نشسته‌ایم بخوانیم لای‌لای که بلکه
به چشم خسته‌ی این توله‌گرگ خواب بیاید!

#من

پ.ن: نصفه‌شب است اسماعیل، نصفه‌شب.


در حسرتِ تماس تو یک عمر است
که پای گوشی تلفن هستم
«یک شب بخواب در بغلم» بودم
«این خواب را تمام نکن» هستم
درد مرا «دکارت» نمیفهمد
من «فکر میکنم» به تو، چون «هستم»!!


تنها رفیقِ شاعر تو هستم!
هستم! ولی به خاطر «تو» هستم...


دکتر موسوی خیلییی عزیز


Serge Reggiani

روحمو نوازش میکنه این مَرد.
موسیقی و صدا رو باش.
صبح "یکشنبه‌ی غم‌انگیز" خود را اینگونه آغاز کنیم.


دارد فرار می‌کند از شوقِ دامنش
ترسیده است از این‌همه احساس در تنش
پُک می‌زند غرور به سیگارِ بهمنش
با اینکه راضی است بیفتد به پای تو


با سینه‌ای که پر شده از کاش و کاش و کاش
با گریه‌ای شدید پس از «عاشقم نباش»!!
با یک بلیط یک‌طرفه توی دست‌هاش
دارد فرار میکند از دست‌های تو


دلتنگ توست این زن تنها که شاعر است
کز کرده آن‌ورِ چمدانش... مسافر است!
آنقدر عاشق است که هر روز حاضر است
هر صبح و ظهر و عصر بمیرد برای تو


شورِ ابراهیم‌پور را دربیاوریم.


برای من بگو خواب کسی را باز می بینی؟!
کسی آیا کنارت هست در رویای بعد از من؟!
بگو آیا برای کشف یک لبخند می میرند؟!
چگونه دوستت دارند آدم های بعد از من؟!
چگونه گریه ی دیروز را از یاد خواهی برد؟!
به آغوش که عادت می کنی فردای بعد از من؟!


یکی از فانتزیام اینه که نصفه شب وقتی اتوبان خلوته، پامو بذارم رو گاز با ۱۲۰ تا برم و این آهنگو بذارم، بعد با تمامِ توانِ حنجره‌م داد بزنم باهاش: تو هیچ‌وقت نرفتیی لب جااده تا انتظارووو بفهمییی/ پریشوون نبودییی که نگذشتن لحظه‌ها رووو بفهمییی🥲
البته اگه بعدِ این دیوانگی به لقاءالله نپیوندم.

پ.ن: رانندگی بلد نیستم هنوز.


فیلم "the decision to leave" تازه‌ترین اثر پارک چان ووک رو از دست ندین. هر چند که شاید اندازه سه‌گانه" انتقام" از همین کارگردان شاهکار نباشه، اما باز هم فیلم‌برداری، توجه به جزئیات، لانگ‌شات‌ها و پایان‌بندی مسحورکننده‌ای داره.
زیاد رو جنبه جنایی این فیلم حساب باز نکنین، بیشتر از اینکه یک فیلم معمایی یا جنایی باشه، یه روایت عاشقانه‌ست.
باز هم تاکید می‌کنم در این فیلم جزئیات واقعا شما رو میخکوب نگه میدارن.
امضای کارگردان تقریبا پای این اثرش هم هست، هر چند در قسمت‌هایی به سینمای هیچکاک نزدیک میشه.
در کل پیشنهاد می‌کنمش. من با این کارگردان به سینمای کُره علاقه‌مند شدم. و منتظر آثار جدیدش می‌مونم.

Показано 20 последних публикаций.

34

подписчиков
Статистика канала