🍁تله فریب🍁
#پارت_ششم
خودم را به پذیرش رساندم.
تا من را دیدند گفتند :
-وای خانم دکتر کجایید؟
دکتر سعادت و دکتر امیری تو اتاقتون منتظر هستن.
سریع سمت اتاقم رفتم.
هر دو با دیدنم بلند شدند.
کیمیا سمتم آمد وگفت:
-کجایی؟ بیا بریم مریض رو ببینیم.
- کیمیا جان صبر کن لباسهام را عوض کنم.
- نه وقت نیست الانه که دوباره جیغ جیغ کنه.
سمت اتاق ۷۰۱ رفتیم اتاقی که برای بیماران غیرقابل کنترل انتخاب شده بود و تختش،دستبند داشت تا دستهای بیمار را ببندند.، هیچی جز یک تخت تو اون اتاق نبود.
تا درو باز کردم با برخورد چیزی توی صورتم به عقب پرت شدم افتادم تو بغل کیمیا درد نداشت اما چون یک دفعه ای ضربه به صورتم خورد بود شوکه شدم.
نگاه کردم دختری توی سالن می دوید و بالشتی کنار در افتاده بود.
دکتر امیری دنبال دختره می دوید و داد میزد بگیریدش.
کیمیا بلندم کرد وگفت:
خوبی فریباجان؟ می تونی بلند شی؟ سرمو تکون دادم.
دکتر امیری ویکی از نگهبانها دستهای دختررا گرفته بودن وبه زور سمت ما میخوبی فریبا می تو انی بلندشوی سرمو تکون دادم.
دکتر امیری و یکی از نگهبان ها دستهای دختررا گرفته بودن وبه زور سمت ما می آوردنش .
موهای مشکی و بلندی داشت که با تقلا و مقاومتی که می کرد به این طرف وآن طرف پخش می شد.
دکتر امیری به زور روی تخت خوابوندش و دستهاشو بست.
در تمام مدت اون دختر جیغ می زد و فحش میداد . وقتی کار بستن دستهاش به تخت تمام شد؛دکتر امیری عقب ایستاد و گفت:
من برم یه آبی به دست وصورتم بزنم.
کیمیا هم پشت سرش رفت .
کنار اتاق ایستادم و به دختر که تمام سعی اش را می کرد خودش را آزاد کند،نگاه می کردم.
✍️ یگانه راد
#پارت_ششم
خودم را به پذیرش رساندم.
تا من را دیدند گفتند :
-وای خانم دکتر کجایید؟
دکتر سعادت و دکتر امیری تو اتاقتون منتظر هستن.
سریع سمت اتاقم رفتم.
هر دو با دیدنم بلند شدند.
کیمیا سمتم آمد وگفت:
-کجایی؟ بیا بریم مریض رو ببینیم.
- کیمیا جان صبر کن لباسهام را عوض کنم.
- نه وقت نیست الانه که دوباره جیغ جیغ کنه.
سمت اتاق ۷۰۱ رفتیم اتاقی که برای بیماران غیرقابل کنترل انتخاب شده بود و تختش،دستبند داشت تا دستهای بیمار را ببندند.، هیچی جز یک تخت تو اون اتاق نبود.
تا درو باز کردم با برخورد چیزی توی صورتم به عقب پرت شدم افتادم تو بغل کیمیا درد نداشت اما چون یک دفعه ای ضربه به صورتم خورد بود شوکه شدم.
نگاه کردم دختری توی سالن می دوید و بالشتی کنار در افتاده بود.
دکتر امیری دنبال دختره می دوید و داد میزد بگیریدش.
کیمیا بلندم کرد وگفت:
خوبی فریباجان؟ می تونی بلند شی؟ سرمو تکون دادم.
دکتر امیری ویکی از نگهبانها دستهای دختررا گرفته بودن وبه زور سمت ما میخوبی فریبا می تو انی بلندشوی سرمو تکون دادم.
دکتر امیری و یکی از نگهبان ها دستهای دختررا گرفته بودن وبه زور سمت ما می آوردنش .
موهای مشکی و بلندی داشت که با تقلا و مقاومتی که می کرد به این طرف وآن طرف پخش می شد.
دکتر امیری به زور روی تخت خوابوندش و دستهاشو بست.
در تمام مدت اون دختر جیغ می زد و فحش میداد . وقتی کار بستن دستهاش به تخت تمام شد؛دکتر امیری عقب ایستاد و گفت:
من برم یه آبی به دست وصورتم بزنم.
کیمیا هم پشت سرش رفت .
کنار اتاق ایستادم و به دختر که تمام سعی اش را می کرد خودش را آزاد کند،نگاه می کردم.
✍️ یگانه راد