🍁تله فریب🍁
#پارت_هفدهم
- میدونم اما باور کن این یک مورد خاصه نمیتونم بی تفاوت باشم.
- باشه ولی فریبا وقتی مرخصی میگیری خواهشا نرو سر کار. یه کم هم به من و خودت اهمیت بده! بذار با هم باشیم.
- ما که باهم مشکلی نداریم .
- تا مشکل رو چی بدونی! آره ما با هم جنگ و دعوا نمیکنیم.با هم حرف میزنیم ولی تو اهمیت نمیدی و تغییری تو رفتارت ایجاد نمیکنی فقط الکی چشم میگی ومنو حرص میدی!
خندیدم و گفتم:
- چشم قربان الانم اخم نکن که زشت میشی.
سرش را تکان داد و از آشپزخانه بیرون رفت.
دیدم گوشی را برداشت و غذا سفارش میداد
خواستم کاری کرده باشم.
گفتم:
- کباب سفارش بده منم برنج میذارم.
لبخندی زد و کباب خالی سفارش داد.
سریع برنج گذاشتم تا کبابها بیاد برنجم آماده شده باشه. کنارِ هم با خنده و شوخی غذا خوردیم.
تمام شب فکرم درگیر عسل بود.
صبح با رفتن یاسین منم رفتم بیمارستان قبل از هرکاری ساعتم و کوک کردم تا زمان از دستم نره و به موقع به خانه برگردم.
✍️ یگانه راد
#پارت_هفدهم
- میدونم اما باور کن این یک مورد خاصه نمیتونم بی تفاوت باشم.
- باشه ولی فریبا وقتی مرخصی میگیری خواهشا نرو سر کار. یه کم هم به من و خودت اهمیت بده! بذار با هم باشیم.
- ما که باهم مشکلی نداریم .
- تا مشکل رو چی بدونی! آره ما با هم جنگ و دعوا نمیکنیم.با هم حرف میزنیم ولی تو اهمیت نمیدی و تغییری تو رفتارت ایجاد نمیکنی فقط الکی چشم میگی ومنو حرص میدی!
خندیدم و گفتم:
- چشم قربان الانم اخم نکن که زشت میشی.
سرش را تکان داد و از آشپزخانه بیرون رفت.
دیدم گوشی را برداشت و غذا سفارش میداد
خواستم کاری کرده باشم.
گفتم:
- کباب سفارش بده منم برنج میذارم.
لبخندی زد و کباب خالی سفارش داد.
سریع برنج گذاشتم تا کبابها بیاد برنجم آماده شده باشه. کنارِ هم با خنده و شوخی غذا خوردیم.
تمام شب فکرم درگیر عسل بود.
صبح با رفتن یاسین منم رفتم بیمارستان قبل از هرکاری ساعتم و کوک کردم تا زمان از دستم نره و به موقع به خانه برگردم.
✍️ یگانه راد