یه شب ترسناک
ساعت ازنیمه شب هم گذشته!صدای غرغرای مامان به گوشم میرسه.پوف.صدای بادمیاد!انگارمیخوان یه چیزی بگن!گوشموتیزمیکنم تابشنوم.یهوخندم میگیره یادحرف زهرا میوفتم که دیروزبه من گفت دخترتوواقن روانی هستی!شایدم واقن داره راست میگه؟!
ژاکتموبرمیدارموبه سمت بالا پشتبوم میرم.راپله تاریکه؛حتی نمیشه یه قدمی جلوترروببینی!آروم آروم دستموبه سمت دیوارمیبرم تاکلیدبرق روپیداکنم!آخیش پیداشد.تِق؛راپله برقاش روشن شدن.ازپله بالامیرم.دره راپشتبومو بازمیکنم.اَه؛صدای دلخراش بازشدن درآهنی!به سمت لوله بخاری میرم تاحداقل یکم ازسرماکم شه!چه شبیه.سرموبالامیگیرموبه آسمون خیره میشم.رقص ستاره هادورماه حیرت انگیزه!صدای بادشدیدترشده!هوا خیلی سرده اماتمایلی ندارم برگردم تواتاقموبخوابم!
تموم روزجلوچشام میان!تموم حرفا!تموم کارا!پوووف.امتحان ریاضی امروز.تموم ذهنم مثل اشکال هندسی خط خطی میشه!واقن حال به هم زن ترازاین مگه هست خدایا؟!
بلندمیشم یه قدم_دوقدم میرم جلومثل اینکه بالای قله ی هفت خوان{یکی ازمهمترین قلل رشته کوه استان البرز}چندنفرهست.سوسوی اون آتیششونومیشه دید.پوزخندی میزنم.انگارروانی ترازمنم هست اینجا اینادیگه کین که تواین سرمااونجان!اماایول به جرعتشون که شب رفتن بالاکوهو موندن اونجا!
حواسم به آتیش بودکه احساس کردم یکی پشتمه....
#mhdih
#من
#قسمت_اول
ساعت ازنیمه شب هم گذشته!صدای غرغرای مامان به گوشم میرسه.پوف.صدای بادمیاد!انگارمیخوان یه چیزی بگن!گوشموتیزمیکنم تابشنوم.یهوخندم میگیره یادحرف زهرا میوفتم که دیروزبه من گفت دخترتوواقن روانی هستی!شایدم واقن داره راست میگه؟!
ژاکتموبرمیدارموبه سمت بالا پشتبوم میرم.راپله تاریکه؛حتی نمیشه یه قدمی جلوترروببینی!آروم آروم دستموبه سمت دیوارمیبرم تاکلیدبرق روپیداکنم!آخیش پیداشد.تِق؛راپله برقاش روشن شدن.ازپله بالامیرم.دره راپشتبومو بازمیکنم.اَه؛صدای دلخراش بازشدن درآهنی!به سمت لوله بخاری میرم تاحداقل یکم ازسرماکم شه!چه شبیه.سرموبالامیگیرموبه آسمون خیره میشم.رقص ستاره هادورماه حیرت انگیزه!صدای بادشدیدترشده!هوا خیلی سرده اماتمایلی ندارم برگردم تواتاقموبخوابم!
تموم روزجلوچشام میان!تموم حرفا!تموم کارا!پوووف.امتحان ریاضی امروز.تموم ذهنم مثل اشکال هندسی خط خطی میشه!واقن حال به هم زن ترازاین مگه هست خدایا؟!
بلندمیشم یه قدم_دوقدم میرم جلومثل اینکه بالای قله ی هفت خوان{یکی ازمهمترین قلل رشته کوه استان البرز}چندنفرهست.سوسوی اون آتیششونومیشه دید.پوزخندی میزنم.انگارروانی ترازمنم هست اینجا اینادیگه کین که تواین سرمااونجان!اماایول به جرعتشون که شب رفتن بالاکوهو موندن اونجا!
حواسم به آتیش بودکه احساس کردم یکی پشتمه....
#mhdih
#من
#قسمت_اول