𝚕𝚒𝚢𝚊𝚎


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


https://telegram.me/BChatBot?start=sc-656270-UOsyC5R

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: 나의 달
یکم زیاد شیم؟
فور کنید فور میکنم لاولیز


من نامفهوم حرف نمی‌زنم.
بلکه مغز دیگران برای درک حرفای من ناتوانه!






Репост из: 𝖦𝗋𝖾𝖾𝗇𝗁𝗈𝗎𝗌𝖾
اینو فور کنید چنلتون تا من با توجه به وایبی که میدید یه شخصیت درست کنم و یکم درموردش توضیح بدم.
@blueblanco


تنکیو بیب✨️💚


-مورد اسب سواری:از حیوونا میترسم...


Репост из: Daily name
°راجب یکی از عکسای تو دیلیم سناریو نویسی کنم

°ستاره ها و صورت های فلکی رو تو آسمون پیدا کنم

°اسب سواری کنم

°یه داستان بنویسم

°یکی از کتابهامو هدیه بدم

𝚕𝚒𝚢𝚊𝚎


Репост из: قشاع.
محمد همایون یه جمله ی بی نظیر داره که دلم می‌خواد اینو رو پیشونیم تتو کنم، می‌گه:
«حوصله و وقت روابط و بحثهای بی معنی نیست و کاش درک کنند که این افسردگی نیست، اهمیت دادن به ارزش خود است.»


اون حس امیدواری توی کلی ناامیدی دقیقا مثل یه نور مجهول توی یه تونل تاریکه. نمیدونی چیه ولی هرچی که هست حالتو خوب نگه میداره.




خسته‌ام از این تکراری بودن. صبح تا شبم یک شکل میگذرد. هرروزم مثل روز قبل. طوری که اگر ازم برای یادآوری چیزی کمک بخواهند ، آن‌قدر روز هایم شبیه یکدیگر شده است که به یاد نمی‌آورم کدام روز و ساعت و دقیقه.
انگار در دایره ای گیر افتاده‌ام که پس از به پایان خط رسیدن ، دوباره از سر شروع می‌شوم؛ با همان شکل و فُرم.
دلم تفاوت میخواهد... .


می‌شود بی هدف به راه افتاد.
تو اگر یار و همسفر باشی✨🫀


همه لطفات میشه وظیفت تهش.


حسش مثل موقع غرق شدنه. مثل وقتی که سعی داری میون امواج آب چشمات رو با سوزش باز کنی؛ مثل وقتی که بی هدف دست و پا میزنی تا خودت رو به سطح آب بکشی یا کمک بخوایی.
مثل وقتی که داری فریاد می‌کشی اما انگار هیچ صدایی ازت خارج نمی‌شه، صدات مثل زندانی توی حباب ها گیر می‌افتن و از دهنت خارج و به سطح آب میرسن.
مثل وقتی که داری به اعماق فرو میری و اون صدا توی سرت میگه: بیخیال شو ، دیگه نمیتونی خودت رو نجات بدی. تسلیم شو...
اون موقع‌س که دست از تلاش بر میداری و یک جا تمام نفسی که حبس کرده بودی رو بیرون میدی. چشمات رو روی هم میزاری... .


🤌🏻🤌🏻🤌🏻

-نزار قبانی
-هر سال تو دلدار منی






Репост из: Rainbow challenge
☆ فکر نکن کسی که سعی دارد تو را تسکین دهد خودش در بین آن کلمات ساده و آرام که گاهی حالت را بهتر می‌کند، بدون زحمت در حال زندگی‌است؛ چرا که اگر زندگی‌اش طور دیگری بوو هرگز نمی‌توانست کلماتی را که به زبان می‌آورد پیدا کند
"راینر ماریا ریلکه، نامه‌هایی به شاعر جوان"

☆ تو نمی‌تونی انتخاب کنی که توی این دنیا آسیب نبینی پیرمرد
"نحسی ستاره‌های بخت ما"


چشمام رو به سختی باز کردم.دیدم تار بود و پلک هام سنگینی میکردن.
صدایی که توی گوشم میپچید کم کم واضح تر میشد.
-احمق.اگه واقعا میخوایی بمیری فقط بهم بگو تا خودم خفه ت کنم.
کم کم تصویرش شکل ثابتی جلوی چشمام به خودش گرفت.
به زور لب باز کردم:باید،میزاشتی بمیرم.
از جاش بلند شد.
سعی کردم به حالت نشسته در بیام:تو که گفتی جلومو نمیگیری.
همونطور که ازم دور میشد گفت:آره ولی تا وقتی که میدونم قرار نیست واقعا بمیری.نه چیزی مثل امشب.
سر جاش ایستاد.سرشو به سمتم چرخوند:احمق نباش.و نمیر.
و به راهش ادامه داد.
به عقب دراز کشیدم.
با صدای تقریبا بلندی طوری که بشنوه داد زدم:از الان به بعد برات زندگی میکنم.
متقابلا با داد جوابم رو داد:کاش همون جا ولت میکردم احمقِ چندش.
بعد از خندیدن به حرفش لبخندی زدم و چشمام رو بستم.


خودم ترجیح میدم اینجا تموم بشه
ولی اگه کسی پایان دیگه ایی میخواد میتونه پی ام بعدی رو هم داشته باشه:

Показано 20 последних публикаций.

26

подписчиков
Статистика канала