کانال شخصی وحید کریمی پور


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


http://sharif.edu/~vahid

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


اجرای قطعه رقص بهار. لندن، تالار ‌Cadogan پیانیست: شهرداد روحانی. به امید بهارانی بهتر و زیباتر در راه. 👇


Репост из: دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای
چون ایران آغاز کننده جنگ بود علاوه بر جدا شدن برخی شهرهایش، باید غرامت جنگی نیز می پرداخت و عباس میرزا مجبور شده بود که کل طلاهای زنان دارالسلطنه تبریز حتی تخت خودش را نیز به عنوان تضمین غرامت دراختیار روسها بگذارد و چون در برخی مواقع پولی در بساط نبود از روسها خواهش می کردند به جای پول، غله و حتی یونجه به روسها بدهند! چون دشمن در موضع قدرت بود و سمبه اش پر زور بود و در مذاکرات نیز همچنان می تاخت و کوچکترین انعطافی به خرج نمی داد قائم مقام فراهانی،در نامه ای خصوصی به برادر خود ميرزا موسى كه از تبريز به كرمانشاه نوشته خطاب به مقصرین و آغازکنندگان جنگ می نویسد:
«خدا روى جنگجويان ايران را سياه كند كه جنگ براه انداختند و در اين ميدان نايستادند، دو سال است مرارت با ماست و باز راحت و فراغت با آنها، آه از آن قوم بى حميت و بى دين...»
در تاریخ هیچ حادثه ای عینا تکرار نمی گردد و دوبار عین هم اتفاق نمی افتد اما گاهی شباهتهای بی مانندی می تواند بین دو اتفاق وجود داشته باشد و همین شباهتهاست که تاریخ را عبرت انگیز و لذتبخش می کند...
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie


Репост из: دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای
قرارداد ترکمنچای و امضای برجام جزو افتخارات تاریخ معاصر هستند...

https://t.me/Ali_Moradi_maragheie
✍️✍️ علی مرادی مراغه ای
در ایران کسانی که مخالف امضای برجام توسط دولت روحانی بوده و هستند همیشه آنرا به ترکمنچای تشبیه کرده و ننگین می دانند آنان بیشتر متاثر تاریخنویسی دوران پهلوی بوده و از دید آن تاریخنویسی به ترکمنچای می نگرند اما باید گفت که هر دو آن اسناد، جزو افتخارات کشور بوده و در واقع حرکاتی که قبل از آنها توسط دولتمردان ایرانی صورت گرفت کاری سخیف و اشتباهی فاحش بود و این دو قرارداد در واقع جبران آن اشتباهات فاحشی بود که قبل از هر دو قرارداد صورت گرفته بود...
جالب اینجاست که شباهتها و اینهمانی های عجیبی بین دو قرارداد و حرکات اشتباهی که قبل از آنها صورت گرفته و منجر به بوجود آمدن بحران گردید وجود دارد پس، گروهی که امروزه به عنوان مخالفین برجام شناخته شده اند در قیاس کردن آن دو واقعه، کاملا محق اند! تنها در نتیجه گیری و برداشتشان دچار اشتباه هستند...
کسانی که ترکمنچای را ننگین می دانند از تاریخ و اوضاع وخیم زمان بستن قرارداد آگاه نیستند آنان به شرایط اسف انگیزی که قرارداد ترکمنچای در آن شرایط بسته شد اصلا توجه نمی کنند آن قرار داد بین دو کشور در یک شرایط مساوی و دارای موازنه قوا بسته نشد بلکه قرارداد بین ایران بعنوان یک کشور شکست خورده و اشغال شده با یک دشمن فاتحی بنام روسیه بود که آمده بود و بر سینه و گلوی ما نشسته بود و تهدید می کرد که می خواهد به تهران حرکت کرده و تهران را فتح کند! آن قرارداد در این شرایط نوشته شده بود...
اصلا سئوال اینست اگر آن قرارداد منعقد نمی شد چه بر سر ایران می آمد؟؟؟ و همین سئوال در مورد امضای برجام نیز مهم است که اگر چنین توافقی صورت نمی گرفت چه بر سر ایران می آمد؟؟؟
در واقع آنچه از ایران مانده و چیزی بنام ایران مانده بخاطر وجود همین قرارداد ترکمنجای بوده است...!
بنده برای اولین بار، در کتاب خود( سالهای زخمی...) در جریان مذاکرات ترکمنچای سه نامه بسیار مهمی... آورده ام که پاسکویچ فرمانده روسیه خطاب به تزار نوشته است برای اولین بار این سه نامه را از منابع روسی آورده ام که فوق العاده مهم هستند در این نامه ها ژنرال پاسکویچ از تزار امپراطور روس خواهش می کند که به او اجازه دهد تا بطرف تهران حرکت کرده و شاه ایران یعنی فتحعلی شاه را بترساند تا مجبور گردد کل آذربایجان یعنی هر دو سوی ارس را به روسها واگذار کند پاسکویچ در نامه اش اشاره می کند که الان بهترین موقع برای این کار است...اما تزار روس مخالفت کرده و عکس العمل کشورهای اروپایی را گوشزد می کند...تزار در جواب درخواست پاسکویچ می نویسد:
«انگليسى‏ها فكر خواهند كرد كه ما مى‏كوشيم در موقع مناسب سيادت خود را در آسيا مستقر سازيم و ما با همين كار، روابط دوستانه‏ى خويش را با دول متقدم در اروپا، سرد خواهيم كرد..».
یعنی بخاطر اینکه روابط روسیه با دول اروپایی به هم نخورد از الحاق این سوی ارس به روسیه چشم پوشیدند! حال باید پرسید که کسانیکه قرارداد ترکمنچای را ننگین می دانند و محکوم می کنند چرا این شرایط وخیم را در زمان عقد قرارداد ترکمنچای در نظر نمی گیرید و آن قرارداد را در خلا و در فضا قضاوت می کنید؟!
البته در این میان اگر قرار هست کسی یا گروهی محکوم گردند باید در هر دو مورد، عمل کسانی نقد گردد که کشور را در هر دو مورد به چنان پرتگاهی سوق دادند... در زمان قبل از قرارداد ترکمنچای،متشرعین بی خبر از قدرت روس و اوضاع جهانی، که بر طبل جنگ و جهاد و انتقام از کفار روس کوبیدند و حتی بیچاره فتحعلی شاه را هم مجبور به آغاز جنگ کردند. همین آدمها، موجب شدند سرانجام،ایران، جنگ را باخته و کشور ایران در اشغال روسها درآید که اگر درایت و کفایت بزرگمردی چون قایم مقام فراهانی و کوششهای او در زمان عقد ترکمنچای نبود امروزه، کشوری بنام ایران کنونی نمی ماند از این لحاظ تیم وزارت امور خارجه دولت آقای روحانی شبیه همان تیم قائم مقام فراهانی عمل کردند...
قایم مقام فراهانی، به عنوان صدراعظم برجسته عباس میرزا و مغز متفکر آن دوران که برآورد دقیقی از آن اوضاع و قدرت روسها داشت در زمانی که بی خبران در جلسه سلطانیه زنجان بر طبل آغاز جنگ با روسها می کوبیدند قایم مقام فراهانی با هشیاری،با آغاز جنگ مخالفت کرده بود و به خاطر همین مخالفتش به همدان تبعید گردیده بود! و اکنون که در غیبت او، جنگ را آغاز کرده و شکست خورده و کشور در اشغال قوای روسی و غرقاب فلاکت افتاده بود دست به دامن قایم مقام شده او را از تبعیدگاهش آورده و از او می خواستند با مذاکره با روسها، آنها را از ایران خارج کند...!


[Forwarded from محمّد حسين كريمي پور]
آدم كسي مباش!

محمّد حسين كريمي پور

معلم عزيزي، دو سه باري، چند نفر از ما را برد منزل علامه جعفري . ما بچه ها، روي زمين دورش مي نشستيم و او با آن شمايل با نمك و لهجه شيرين آذري، برايمان حرف مي زد. بلد بود از آن اوج فلسفه و معقولات فرو آيد و با يك مشت پسر بچه سر به هوا ، ارتباط فكري برقرار كند!
علامه جورابهايش را نشانمان داد و با افتخار، تعريف كرد چقدر در رفوي جوراب مهارت دارد. يك ذره منيت و رعونت و جبروت آخوندي نداشت. اصلا آخوند نبود. آدم بود. نور به قبرش ببارد.

از آن نشست ها ، دو قصه از تحارب شخصي علامه يادم مانده كه امروز، يكي را برايتان نقل مي كنم.

آقاي من كه شما باشي، نقل به مضمون، علامه گفت:

روزي طلبه فلسفه خواني نزد من آمد تا برخي سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعديست كه استاد خوبي نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود. پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه اي بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندي كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتي يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. مي دانستم اين شيفتگي، به استقلال فكرش صدمه مي زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قرباني استقلال ضميرش كنم.

روزي كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازي و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، بازي را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بي يك كلمه، رفت كه رفت.

اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آنهمه خدمات فكري و فرهنگي به اسلام ، گفت :
براي آخرتم به معدودي از اعمالم، اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازي آنروز است!

درس استاد آن شب آن بود كه دنبال آدمهاي بزرگ بگرديد و سعي كنيد دركشان كرده از وجودشان توشه برگيريد. اما مريد و واله كسي نشويد. شما انسانيد و ارزشتان به ادراك و استقلال عقلتان است. عقلتان را تعطيل و تسليم كسي نكنيد. آدم كسي نشويد، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد.

https://t.me/M_H_Karimipour


[Forwarded from محمّد حسين كريمي پور]
خداحافظ سياست!

محمّد حسين كريمي پور

وقتي انقلاب پيروز شد، من ١٤ ساله بودم. كمي بعد، "انديشه امام خميني" را كشف كردم. قرائت خاص او از تشيع، ربع قرن بر ذهنيت سياسي و اجتماعي من، غالب بود.

شغل من توليد و صادرات بود. خيلي جاهاي دنيا را ديدم و با خيلي ملل كار كردم. سعي كردم با افكار و دنياي آنها آشنا شوم.كشف ديگري كردم : "جامعه مدرن و حكمراني دموكراتيك"! نوعي از حكومت غيرمقدس و جامعه غير ديني كه در اخلاق حكمراني، كرامت فردي، آزادي انديشه، تدبير امور و عدالت، مسلمان تر ( بخوان اخلاقي تر ) از ما بود. پر از سوال شدم.

رفته رفته مثل همه بچه هاي انقلاب، با مصائب كشور، آشنا مي شدم. رويت بي عدالتي، فساد وسوء مديريت فزاينده، جانم را مي آزرد. باور داشتم مدل حاكميتي بهينه اي داريم كه بد اجرا مي شود. ظهور خاتمي و انديشه اصلاحات، احيايم كرد. بايد كمك مي كردم. بخشي از وقتم را صرف كار در تشكلهاي اقتصادي و بعدها اتاق بازرگاني و صنايع ايران كردم. از سوي بخش خصوصي، با سطوح مياني دولت و مجلس به تعامل پرداختم. با دو برنامه پنجساله و چند لايحه بودجه و چند قانون در حال زايش، تماس نزديك داشتم. كشور و حاكميت را بهتر شناختم. دستاورد قابلي ندارم اما بقدر وسع، كوشيدم.

وقايع ٨٨ ، دنياي مرا ويران كرد. مساله من، انتخابات و نتيجه اش نبود. نحوه رفتار نظام با معترضين بود كه مرا شكست. بلاتشبيه حال پسري را داشتم كه پدرش را مست ديده باشد! پايه اصلي مشروعيت حكومت، در مدل ذهني من، اسلاميت بود. غايت اسلام و هم محك آن، جز اخلاق، چيست؟

مدل ذهنيم فروريخت. در فرآيندي طولاني، به باز تحليل همه يافته هايم با انقلاب پرداختم. دريافتم مساله، اجراي بد يك برنامه خوب نبود. پارادايم و مدل ما ايراد داشت.

حاكميت كشورم را فاقد درك درست از جهان-اولويت هاي ملي-استراتژي مناسب- ساختار كارآمد مي ديدم. اسناد انبوه بالادستي، آشفته و ضد و نقيض بود. موجوديت توسعه يابنده نهاد رهبري و ابزارهايش، نظام سه قوه اي را مختل و كارآيي و پاسخگويي حكومت را ناممكن مي كرد. سياست خارجي ما، فارغ از محاسبه هزينه-منابع و آزاد از ملاحظات توسعه بود. در باتلاقي از تنش هاي خارجي قابل اجتناب، فرو مي رفتيم . دشمنان خارجي مان پرشمار و قوي و دوستان كم و ضعيف بودند. دادگستري و مجلس، كيفيت قابل قبول نداشت. انباشت و فربهي چالش هاي راهبردي اقتصادي-اجتماعي- زيستي ، پايايي ايران را تهديد مي كرد. حاكميت سردرگم، چاق، ناسالم و زمين گير بود و توان حل مساله بزرگ را نداشت.

به ابزار خشونت براي تغيير اعتقاد ندارم. حركت راديكال سياسي و جنگ داخلي ثمري جز نابودي ايران ندارد. راه چاره، در تلاش براي ترغيب نظام به تغيير منش فوري و خود اصلاحي اساسي و تعامل بود. بايد به سمت گفتگوي ملي مي رفتيم. ديالوگي بين فرزندان يك ملت و نه مونولوگ خدايان با بردگان! اين تنها راه حلي بود كه مي شناختم و مي شناسم. سخن من بيش ازين نيست. كاري نشدني مي نمود، اما چاره ديگري نبود.

من هم بدون پرده پوشي، از "حكمراني بد به عنوان امّ المصائب " گفتم و نوشتم. وزن و اعتباري نداشتم. اما دوست داشتم نقشي كوچك دركمك به نجات ايران، بازي كنم.

حالا، در اسفند ٩٦، ايمان آورده ام كه هسته اصلي حاكميت، اصلا و ابدا قصد ندارد در تعامل با ديگران، ببيند ، بشنود و بياموزد. راهي هم براي تغيير اين موضع نمي شناسم. يعني تايتانيك ما ، با تمام قوا، ظلمات اقيانوس را مي شكافد و به سوي كوه يخ مقدرش مي شتابد.

در اين شرائط، تكليف آدمي مثل من چيست؟ آيا حجتي براي نوشتن و بازهم نوشتن از ضعف حكمراني و لزوم اصلاح تعاملي آن ، مي ماند؟ اين تكرار مطلب، كم فايده و آزارنده نيست؟ جز تعميق نوميدي، چه فايده دارد؟

نوشتني كه در آن افاده نيست واضرار هست، نباشد به صلاح نزديك ترست. تصميم گرفته ام تا صحنه همين و موجودي فكري من همين است، نوشتن از "حكمراني ايراني" را وا نهم.

من شايد باز از سر پرچانگي، اگر چيز دندان گيري از تاريخ سياسي، دين، اقوام ، آشپزي، اتل و متل يافتم براي گل وجودتان بنويسم. اما فعلا عامدا، دور سياست روز را خط مي كشم!

گمان نمي كنم نيروهاي بزرگي كه در بستر جامعه ايراني در حال تكوين اند، مثل من آويزان، رام و آرام باشند.بل هر روز قويتر باز مي گردند و اركان كشور را مي لرزانند. مع الاسف، زلزله هاي ناگزير پيش رو ، ويران مي كنند امّا آبادي و رفاه نمي زايند.

در افق، اصلا چيز هاي خوب نمي بينم. اما خداي مهربان ما، آن است كه بركات را از جايي كه كس گمان نمي برد، نازل مي كند. خدا كند بدبيني ام درست نباشد و دماغم بسوزد. آمين!

https://t.me/M_H_Karimipour




وضعیت کنونی کشور ما و راه حلهای آن به بهترین وجه در سخنرانی زیر توسط دکتر مهدی فاضلی استاد جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی بیان شده است. همین طور که کار می کنیم می توانیم به این سخنرانی گوش کنیم و دوستان،‌ آشنایان و خانواده های خود را نیز ترغیب به شنیدن آن کنیم. حرف های این سخنرانی برای همه کس و با هر سلیقه فکری و با هر سطح دانشی قابل فهم است. حتی کودکان نیز آن را می فهمند. 👇


سالهای ۵۶ و ۵۷ را همه کسانی که هم سن و سال من هستند به یاد دارند. ساعت ۸ شب که می شد خیابان ها همه خلوت می شدند چرا که مرد و زن، پیر و جوان، همه به خانه هایشان می رفتند تا به رادیوی بی بی سی فارسی گوش کنند. رسانه ای که مهم ترین وسیله پخش اخبار انقلاب بود. در کدام شهر تظاهرات شده، در کجا حکومت نظامی شده، احیانا چند نفر کشته یا مجروح شده اند، کجا قرار است راه پیمایی شود، اعتصاب کارکنان شرکت نفت به کجا رسیده و مراجع تقلید سه گانه قم و آقای خمینی چه اطلاعیه ای داده اند. حتی گاه می شد که مردم در کوچه ای جمع می شدند پشت پنجره ای تا صدای رادیوی بی بی سی را که صاحبخانه آن را مخصوصا بلند کرده بود، بشنوند.

حالا چهل سال پس از انقلاب، بی بی سی مجبور شده که از آنچه که بی سابقه بودن رفتارهای انجام شده در ایران با خانواده های کارکنانش می نامد به سازمان ملل متحد شکایت کند. نکته آن است که در طول ۸۳ سالی که از فعالیت بی بی سی می گذرد و در همه کشورها نماینده داشته چه در طول جنگ جهانی دوم، چه در دوران جنگ سرد، چه در طول انقلاب ایران و خیلی دیگر از ناآرامی های تاریخ قرن بیستم، این اولین بار است که بی بی سی چنین شکایتی را انجام می دهد.




آیا صدای مرا می شنوید: «زمانه ای است بی نظیر برای زندگی کردن و تحقیق در باره فیزیک نظری. تصویر ما از کیهان در 50 سال گذشته به طرز شگفت آوری تغییری کرده است. بسیار خرسند خواهم بود اگر توانسته باشم که سهم بسیار کوچکی در این تغییر دیدگاه داشته باشم. بنابرین به یاد داشته باشید که به ستارگان نگاه کنید و نه به پایین و به پاهایتان! سعی کنید معنای هر آن چه را که می بینید را درک کنید و دلیلی وجود این کیهان را بفهمید. کنجکاو باشید! ... و اگر چه زندگی می تواند بسیار سخت باشد ولی بدانید که همواره چیزی وجود دارد که شما می توانید آن را به بهترین نحو انجام دهید و در آن موفق باشید. مهم این است که هیچ وقت مایوس نشوید. متشکریم که به من گوش دادید" استیون هاوکینگ: ۱۹۴۲-۲۰۱۸ برای شرح بیشتر نگاه کنید به خبرنامه انجمن فیزیک ایران: http://www.psi.ir/news2_fa.asp?stype=news&id=2468


امشب تلوزیون های معاند فارسی زبان ایرانیان مقیم خارج از کشور را نشان می دهند که در شهرهای مختلف اروپا حتی در استکهلم که فوق العاده سرد است، چهارشنبه سوری را به همان روش سنتی یعنی پریدن از روی آتش و شادی و پایکوبی و شعر خوانی جشن گرفته اند. در ایران نیز تا کنون سه جوان جان باخته و ۶۰۰ نفر نیز مجروح شده اند. این تبدیل و تحول را به مسئولین محترم تبریک و تهنیت عرض نموده و توفیق بیشتر را برای آنها آرزومندیم.


روحانیت و مواجهه اش با نقد در دنیای نو

روزگار کهن نشانه اش این بود که فقط دو قشر از مردم را به خود دیده بود، عوام و فضلا. فضلا همان درس خوانده ها و طلاب حوزه های علمیه بودند و عوام هم بقیه مردم،‌ کسبه،‌ پیشه وران و کشاورزان و دو سه صنف دیگر که بیشتر آنها سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند. تماس عوام و فضلا هم خلاصه شده بود در پاسخگویی فضلا به سوالات و شبهات عوام در امور دینی روزمره مثل شکیات نماز و روزه و خمس و زکات و طهارات و نظایر آن. در این دنیا نقد عوام نسبت به آموزه های روحانیت اصولا وجهی و معنایی نداشت.

دنیای نو به کلی همه این تقسیم بندی را به هم ریخت. اکنون فضلا هنوز همان فضلای حوزه علمیه هستند ولی عوام ساده اندیش دنیای کهن جای خود را به طیف بسیار رنگارنگی از صاحبان حرفه ها و دانش ها و تخصص ها داده است که دامنه دید آن نیز بسیار وسیع تر از گذشته است. در دنیای جدید، روحانیون نه تنها با طیفی از مهندسان و پزشکان و پژوهندگان علوم محض و صدها نوع متخصص مواجه شده اند، بلکه می بایست پاسخگوی نقد جوانانی نیز باشند که با پشتوانه دانش خود در رشته های فیزیک، ریاضیات و مهندسی به یادگیری حوزه هایی مثل فلسفه آنهم از مبادی آن روی آورده اند.

در هفته های اخیر سه تن از پژوهشگران جوان فلسفه با انتشار مقالاتی طولانی به نقد تالیفات آقای عبدالحسین خسروپناه رئیس روحانی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه پرداخته اند.

سخن را چنین خوار مایه مدار - روزنامه شرق
sharghdaily.ir/News/162957/سخن-را-چنین-خوار-مایه-مدار

ما و آسیاب‌های بادی‌ فلسفی - روزنامه شرق
www.sharghdaily.ir/News/162960/ما-و-آسیاب‌های-بادی‌-فلسفی

Search Results
روزنامه شرق | شماره ۳۰۹۳ | ۱۳۹۶ يکشنبه ۶ اسفند | صفحه ۸ | تهمت فیلسوفی
www.sharghdaily.ir/News/162958/-تهمت-فیلسوفی

هم چنین در یک مقاله اخیر منتشر شده در سایت صدانت که مختص بحث و گفتگوی فلسفی است https://3danet.ir/انتحال-خسروپناه/ یک پژوهشگر دیگر با ذکر نمونه های مشخص و دقیق به انتحال آقای خسروپناه از آثار دیگران اشاره کرده اند.

در پاسخ همه این انتقادات، آقای خسروپناه همه این نقدها و حتی نقد مربوط به انتحال را به انگیزه های شخصی این پژوهشگران نسبت داده که ریاست ایشان را بر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه تاب نمی آورند. ایشان در پاسخ این نقدها عملا هیچ سخن دیگری نگفته اند و حال آنکه می توانستند پاسخ های مستدل خود را به همان روزنامه شرق یا سایت صدا نت بفرستند و باب یک گفتگوی نقادانه را بگشایند که برای همه خوانندگان مفید می بود. اما از این جالب تر شاید دیدگاه برخی از همکاران در حوزه های علمیه است که روزنامه شرق اصولا نمی بایست چنین مقالاتی را منتشر می کرد چرا که جای این بحث ها در روزنامه نیست بلکه در محافل تخصصی و خصوصی است. در این توقع من پژواک آن صدای قدیمی روحانیت را در اعصار کهن می شنوم که هنوز با دنیای جدید که دیگر دنیای فضلا و عوام به آن معنای قدیمی نیست خو نگرفته است. دنیای جدید اساس اش بر نقادی آنهم در عرصه عمومی است چرا که دنیای جدید بر اساس شناسایی حق تفکر و نقد برای عموم مردم استوار است.


برویم علم متعهد بخریم.

این روزها در و دیوار دانشگاه ما و شاید هم دانشگاه های دیگر پر شده از سمینارهای مربوط به علم متعهد. البته این یک دعوای قدیمی بین تعهد و تخصص در همان اوایل انقلاب بوده که حالا دوباره با یک نام جدید از آن رونمایی شده است. خیلی ها هم می گویند که دانشگاهیان فقط می بایست به کارهای مربوط به خودشان بپردازند و امور سیاسی و اجتماعی را به فعالین و متخصصین مربوطه بسپارند. چه بسا راست هم بگویند و مثلا آنطور که آقای جعفر سبحانی از روحانیون مشهور قم گفته اند استادان دانشگاه باید از روحانیون به عنوان متخصصین امر تبعیت کنند، همانطور که روحانیون هم در فیزیک و شیمی در کار استادان دانشگاه دخالت نمی کنند. بعضی از همکاران متعهد هم می گویند چه خوب است که هر روز صبح با یک خبر خوب تخم امید در دل جوانان این مرز و بوم بکاریم و اینقدر از ناکارآمدی های کوچک و ناچیز گلایه نکنیم. خوب این هم حرفی است.

حالا من می خواهم امتحان کنم ببینم آیا می توانم از این به بعد فقط و فقط به تدریس و تحقیق بپردازم و از هرگونه اظهار نظر در مورد مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خودداری کنم یا خیر. هم چنین می خواهم در راستای علم متعهد قدم بردارم و هم و غم خود را بر روی تربیت شایسته دانشجویان متمرکز کنم و به قول همکار عزیزی هر روز تخم امید در دل جوانان بکارم. در این نیمسال درس فیزیک پایه ۲ را ارائه می دهم با حدود ۳۰۰ دانشجو و طبیعی است که در راستای علم متعهد می خواهم ضمن تدریس برای آنها ازمایش های کوچکی هم ترتیب دهم ولی وسایل آزمایشگاهی اغلب قدیمی و مربوط به چهل سال پیش هستند و در یک کلاس ۳۰۰ نفری وقتی یک آزمایش خوب کار نکند منجر به همهمه دانشجویان و تمسخر آنها نسبت به کل سیستم دانشگاهی ما می شود. بجای انجام آزمایش من در راستای علم متهد به ناگزیر فیلم هایی از آزمایش های مختلف را که در یوتیوب وجود دارد (دانلود یا) پیاده می کنم و به آنها نشان می دهم که با استقبال خیلی خوب دانشجویان مواجه می شود و درس را هم به لحاظ نظری و هم عملی بهتر می فهمند. البته همانطور که می دانید افرادی از روحانیون و دیگر مسئولین در شورایی عضو هستند که کل سایت یوتیوب را که دارای صدها هزار سخنرانی، درس، فیلم های آزمایشی و نظایر آن هستند فیلتر کرده اند. اتفاقا در این شورا یکی از همکاران متعهد ما نیز عضویت دارند. خوب من هم به ناگزیر و در راستای علم متعهد، البته با کمی احساس گناه سعی می کنم از فیلتر شکن استفاده کنم ولی متاسفانه این فیلتر شکن من هیچ بهره ای از تعهد ندارد و بعد از کمی پیاده کردن قطع می شود و کلیک کردن روی دکمه Resume هم باعث می شود که فایل دوباره از صفر دانلود شود و باز همین داستان تکرار می شود. از آنجا که می خواستم حتما در راستای علم متعهد گام بردارم و درس خوبی به دانشجویان بدهم که بفهمند در دانشگاه ما هم به خوبی دانشگاه های امریکا و اروپا می توان آموزش دید و هوس رفتن به خارج از کشور و خدمت به کشورهای استکباری از سرشان بپرد تمام روز پنج شنبه را از صبح تا شب برای دانلود یک فیلم آموزشی سپری کردم ولی موفق نشدم که نشدم.

البته می توان نرم افزارهایی نصب کرد که بتوانند دانلود ویدیوهای یوتیوب را بعد از قطع شدن از همان جا از سر بگیرند اگرچه معلوم نیست که این نرم افزار ها بتوانند در حین استفاده از فیلتر شکن هم همین کار را بکنند. ضمن آنکه از این نرم افزار ها فقط ۳ فایل می توان دانلود کرد و برای بقیه اش باید پول داد آن هم به دلار. برای اینکه حتما تخم امید را در این صبح جمعه زیبا در دل خود بکاریم به ناگزیر باید برویم در یک صرافی و از ساعت ۴ صبح در صف بایستیم تا بتوانیم ارز لازم یا حواله لازم برای خرید این نرم افزار را تهیه کنیم. نتیجه اش این است که ما استاد های دانشگاه بجای اینکه از امکاناتی که یوتیوب به طور مجانی در اختیار همه مان نهاده استفاده کنیم تا بتوانیم در راستای علم متعهد قدم برداریم و خوب درس بدهیم مجبوریم تمام وقت خود را برای امور بیهوده به هدر دهیم و موفق هم نشویم.

شاید به جای اینکه استادان دانشگاه دایما بخواهند با ور رفتن با فیلترشکن ها و نرم افزار ها به یوتیوب وصل شوند تا بتوانند از صدها هزار درس و سخنرانی و فیلم آموزشی و انیمیشن آزمایشگاهی و فیلم آزمایشگاهی بهره ببرند و کیفیت تدریس خود را بالا ببرند تا تخم امید در دل جوانان این مرز و بوم کاشته شود و اینقدر چشمشان به کشورهای استکباری نباشد، آن روحانیون عضو شورای مجازی بتوانند دست از سر سایت یوتیوب بردارند، حد اقل برای دانشگاه ها.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


در فیلم «میان ستاره ها» یا Interestellar پدری دختر کوچک اش را رها می کند و برای ماموریتی مهم به فضا می رود و وقتی که بازمی گردد تنها می تواند دخترش را که اکنون پیرزنی فرتوت و در بستر مرگ است ببیند و حال آنکه خود او هنوز جوان مانده است. زمان برای او گویی یک سال و برای دختر کوچک اش بیش از ۷۰ سال گذشته است. موسیقی متن این فیلم که تم اصلی اش نشان دادن اثرات نسبیت و گرانش آینشتین است، توسط هانس زیمر Hans Zimmer ساخته شده و در فیلم زیر ملودی اصلی اش با پیانو نواخته می شود. نسبیت زمان به زیبایی در این قطعه پیانو که چندین ریتم متفاوت همزمان نواخته می شوند نشان داده شده است. باران رنگ هایی که بر پیانو می بارد نیز نشان دهنده دشواری فوق العاده ی نواختن این قطعه است چرا که تمام کلیدهای پیانو می بایست دقیقا در زمان رسیدن قطعه رنگ ها به پیانو در جای معین، به مدت معینی که متناسب با پهنای ان رنگ است و با شدت معین نواخته شوند. حتی یک اشتباه در یک نت این قطعه موسیقی را ناهنجار می کند. این قطعه را در این جا قرار می دهم تا دوستان بارها و بارها تماشا کنند، و بخصوص به ریتم های متفاوت آن دقیق شوند، چرا که نمایش آلات موسیقی در صدا و سیمای ما ممنوع است.👇👇👇


کارناوال روز مردگان در مکزیک


روز مردگان در مکزیک


فیلم کوکو- دنیای شاد مردگان.


مردگان خوشحال و زندگان مغموم

فیلم انیمشینی دیدم با نام «کوکو» یا «Coco». خوبی فیلم های انیمشن این است که هر چیزی که کارگردان و نویسنده در خیال آورند براحتی نیز به تصویر می کشند. فیلم کوکو بر اساس فرهنگ خاص مکزیکی ها ساخته شده و تمامی داستان آن در روزهای جشن مردگان می گذرد. جشن مردگان ( به اسپانیایی: Día de Muertos) در روزهای اول تا سوم نوامبر هر سال برگزار می شود که در آن همه خانواده ها خانه های خود را آماده می کنند و محراب هایی را با عکس های درگذشتگان خود و اشیا و غذاهای مورد علاقه آنها تزیین می کنند تا مردگان برای دیدار خانواده باز گردند. علاقه خانواده به این روزها و میزان تدارک آنها چنان است که گویی تمام فامیل از دو دنیا گرد هم می آیند. در این فیلم پسرکی که عاشق نوازندگی است در اثر یک اشتباه پا به دنیای مردگان می گذارد. دنیایی بی اندازه رنگارنگ، زیبا و باشکوه که اسکلت های انسانی با لباس های زیبا و با سرزندگی و شادابی روزهایی سرشار از موسیقی و رقص را سپری می کنند. دنیای مردگان با پلی بر آسمان که رودی از گل های نارنجی رنگ در آن جاری است از دنیای زندگان جدا شده. در این روز همه اسکلت ها از پل عبور می کنند و به دنیای زندگان بازمی گردند اما تنها شرط اش این است که کسی به انتظار آنها نشسته باشد. موقع خروج از دنیای مردگان عکس و مشخصات آنها در یک کامپیوتر چک می شود و تنها در صورتی جواز خروج به آنها داده می شود که مشخص شود کسی از خانواده منتظر آنهاست. اگر کسی تقلب کند و بدون اجازه از دنیای مردگان فرار کند در مسیر گلهای نارنجی توسط پلیس بازگردانده می شود. محله هایی نیز از دنیای مردگان هست که مخصوص مردگان فراموش شده است، یعنی کسانی که کمتر کسی آنها را به یاد می آورد ولی حتی آنها نیز روزگار را به شادخواری می گذرانند اگرچه نه به رنگارنگی دیگران.

فرهنگ آمریکای لاتین فرهنگی است که حتی دنیای مردگانش نیز شاد و زیبا و جذاب و رنگارنگ است. فرهنگ ما نیز فرهنگی است که حتی دنیای زندگانش نیز غمناک و اندوه بار است، آنهم در سرتاسر سال. آنها مردگان خوشحال اند و ما زندگان مغموم. براستی چه کسی گفته است که فرهنگ ما بهترین است؟

Показано 20 последних публикаций.

487

подписчиков
Статистика канала