خمار میشوم و چنگ به خیابان که میکشم، ساقیام دستهایم را، عطر جا مانده دست هایت را، دفتر شعرهایم را، عطر پیراهن بلندت را، دلم را، تمام خاطرات پیچ و تاب تنت را، منو تو و جنونم را، به آتش میکشند. میکِشم و میکُشم و نبودنت به باد میرود.
شب به دایره المعارف تنهایی، زبان مشترک تمام آدمهای جهان میشود.
نم نم وطنم را از خیابان خانهی خواب آدمها به خانه میبرم.
به خوابیده خودم نگاه میکنم، به تو لبخند میزند.
شب به دایره المعارف تنهایی، زبان مشترک تمام آدمهای جهان میشود.
نم نم وطنم را از خیابان خانهی خواب آدمها به خانه میبرم.
به خوابیده خودم نگاه میکنم، به تو لبخند میزند.