قصّه های وینی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


- گمشده میان قفسه های کتابخانه ی آقای ویلسون، شاید هم خفته در قایقی چوبی جایی کنار خانه ی سومِ بلوک شرقی در ونیز.
-جاندار، علاقمند به وسپای قرمز، همسایه ی مژه های تهیونگ
[در تلاش برای روزمره نویسی]
📮https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-329882-Efb2fwI

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




Репост из: 静けさ ִֶָ
من اینجوریم که ؛ وقتی یکی دلم میشکنه به جای ناراحت شدن خودمو واسش کمرنگ میکنم مثلا بعضیا دیگه منو ندارن ولی خودشون نمیدونن .


تنها جامانده منم؟




شاید فیزیکالی اینجا باشم، اما منتالی توی شهر رن، تکیه زده به لبه ی پنجره ی اتاق زیر شیروونی تو آخرین ساختمون قلعه مانندی که سقف خاکستری رنگ داره، درحالیکه زیر لب آواز میخونم نقاشی میکشم؛ نقاشی تو رو.


شب، در چشم های تو خلاصه میشود.


Репост из:
دوست دارم همیشه توی خیابون باشم و به مردم نگاه کنم که چطور پشت تلفن حرف می‌زنن، می‌خندن و دست توی دست همدیگه راه می‌رن و از دکۀ کنار پیاده رو روزنامه می‌خرن. به ساختمون ها نگاه کنم که چطور رنگ و روشون رفته و سقف هاشون شیروونیه. به گلدون هایی که کنار پنجره گذاشتن، درخت های بلند اطراف خیابون، مردمی که توی کافه های دنج نشستن و کتاب می‌خونن. دغدغه هاشون روی شونه سنگینی می‌کنن، ولی لذت ‌می‌برن. من هم لذت می‌برم. از بوی مطبوع نم، حس کردن آدم ها. از همه چیز. و این قشنگه. خیلی قشنگ!


مثل شوری اشک روی لبی که به لبخند باز شده


امروز آسمان گریه می‌کرد.
گریه از آن سری چیزهایی بود که هرچه بیشتر میشد، به جای التیام، شدت میگرفت.
گریه ی آسمان شدیدتر شد، ابرها را جلوی صورت گرفت تا کسی غصه اش را نبیند.
غصه شور بود، زیاد بود، شدید بود. غصه به چشم آسمان رسید، اشک غلیظ شد.
اشک های سپیدِ یخ زده روی سقف خانه ها، کوچه ها و روی چترها باریدند.
شهر سرد شد، یعنی بخاطر سردیِ دلِ آسمان بود؟ نمیدانم.
مادر بلند صدا زد: دارد برف میبارد.


به اسم شوخی هرچیزیو مسخره نکنین.. این باحالی و خنده و کول بودن نیست، این نهایت بیشعوریه.


- افسانه ها چرا خلق شدن؟
+ تا آدم ها، قصه ای برای شب ها و کورسوی امیدی برای چنگ زدن داشته باشن..
- ولی پدربزرگ، اگه این امید دروغی باشه چی؟ اون موقع باز هم میشه بهش دل بست؟
+ آدم ها فقط دنبال اینن چیزی باشه که متقاعدشون کنه در انتها همه چیز خوب میشه.


وصله ی جان.


111


یه کلمه ای هست برگرفته از افسانه های قدیمی یونانی، به نام «Nepenthe» به معنی کسی یا چیزی که باعث بشه غم یا رنج رو فراموش کنی.🎐
#world_word


ℂ𝕙𝕒𝕝𝕝𝕖𝕟𝕘𝕖
خب دومین چالش، به مناسبت صدتایی شدنمون 3>
امیدوارم ایگنورم نکنین :')🤍🪴
این پیامو فروارد کنید توی دیلیتون تا من به یه پریِ طبیعت تشبیهتون کنم! (به همراه عکسش)🧚🏻🌿
حتی اگه دیلی ندارین و برای خودتون میخواین هم مشکلی نیست.
ناشناس برای پرایوت ها..
برای اینکه بتونم زود بذارمشون، ظرفیت محدود.
جواب ها هم اینجان~
دیگه فور نکنید🌝
https://t.me/thatswinnieschallenge


خب میخوام چالش بذارم، شاید به مناسبت صدتایی شدن؟ :')




و حتی شایعه ها میگن اون آسمون پایینی جایی بوده که جیمین رو به زمین تبعید کردن، فرشته ی مرزی..


اون جنگل سحر آمیز، جاییه که فلیکس ازش اومده.. مطمئنم.


THIS vibe >>>>

Показано 20 последних публикаций.

113

подписчиков
Статистика канала