امروز آسمان گریه میکرد.
گریه از آن سری چیزهایی بود که هرچه بیشتر میشد، به جای التیام، شدت میگرفت.
گریه ی آسمان شدیدتر شد، ابرها را جلوی صورت گرفت تا کسی غصه اش را نبیند.
غصه شور بود، زیاد بود، شدید بود. غصه به چشم آسمان رسید، اشک غلیظ شد.
اشک های سپیدِ یخ زده روی سقف خانه ها، کوچه ها و روی چترها باریدند.
شهر سرد شد، یعنی بخاطر سردیِ دلِ آسمان بود؟ نمیدانم.
مادر بلند صدا زد: دارد برف میبارد.
گریه از آن سری چیزهایی بود که هرچه بیشتر میشد، به جای التیام، شدت میگرفت.
گریه ی آسمان شدیدتر شد، ابرها را جلوی صورت گرفت تا کسی غصه اش را نبیند.
غصه شور بود، زیاد بود، شدید بود. غصه به چشم آسمان رسید، اشک غلیظ شد.
اشک های سپیدِ یخ زده روی سقف خانه ها، کوچه ها و روی چترها باریدند.
شهر سرد شد، یعنی بخاطر سردیِ دلِ آسمان بود؟ نمیدانم.
مادر بلند صدا زد: دارد برف میبارد.