زد و گفت تاحالا به این فک کردی که چرا آدما دیوونه میشن !؟ هیشکی از کم فهمی دیوونه نمیشه ..همه دیوونه ها همیشه جرمشون فهمیدن بیش از حد بوده و هس
پس حواست باشه ..
آنیل گذاشت رفت ..آنیرود به شدت عصبانی شد و با خودش گفت حالتو میگیرم ..فقط صبر کن ...آنیرود زود سیم کارتشو عوض کرد شماره استاد میرارو گرفت و گفت سلام قربان من دوست میرا شارما هستم راستش من امروز باهاش ملاقات داشتم از من خواست تا بهتون بگم بیماری که تحت درمانش بود حالش کاملا بهبود پیدا کرده ..بهتره به خودش زنگ بزنین و ازش بخواین بیمارو بیاره پیشتون ..
آنیرود بدون اینکه به طرف اجازه حرف زدن بده زود تلفنو قط کرد و با یه لبخند رضایت گفت بخش مهیج نامزدی از این به بعده آنیل ..وقتی ببینی برای عشقت فقط یه بیمار بودی نه معشوق ..جواب تک تک شماتت هاتو پس میدی ..
پریتی اومد پیش میرا و گفت چیشده ..کاریم داشتی ..آنیرود گف داری دنبالم میگردی...میرا لبخند حرص دهنده ای بهش زد و گفت کلیدای خونه ویلایی رو میخواستم ..آخه راستش ..آنیل بهم گفت امشب دوتایی باهم بریم اونجا و نامزدی مونو دوتایی کنار هم جشن بگیریم ..پریتی که از ناراحتی داشت گوشه لباسشو مچاله میکرد خشمشو کنترل کرد و گفت کلیدا دست آنیله ..دادمش بهش ..
پریتی گذاشت رفت ..جوهی اومد پیش میرا و گفت عزیزم پس آنیل کجاست ..ما داریم میریم ..میرا گفت نمیدونم مامان منم داشتم دنبالش میگشتم ..نامی اومد گفت من دیدم رفت پیش آنیرود ..شما اگه عجله دارین برین خواهرجان ..آنیل ممکنه دیرکنه ..سمیر اومد جلو و گفت بفرمایین شاه دومادمونم اومد ..آنیل با لبخند اومد به همشون ادای احترام کرد رام گفت خوشبخت شی پسرم ..آنیل بغلش کرد ..رام بغض کرد و گذاشت رفت ..سوناکشی با لبخند مملو از حسادت تو دلش گفت این پدر جان هم دیگه شورشو دراورده انگار فقط آنیل نوشه ..هیشکی بفکر پسر من نیست که چطور حقش این وسط ضایه شد ...
پریتی که موبایل آنیلو کش رفته بود یواشکی اومد تو اتاق خوابش ..پیاماشو چک کرد و دید آنیل یه لباس عروس سفید برای میرا سفارش داده تا ببرن بذارنش تو خونه ویلایی ..حرصش گرفت و شروع کرد به ادیت پیام و به جای لباس سفید عروس نوشت : لباس خواب شب 😑 🔞
بعد از فرستادن پیام از گوشی پاکش کرد و با خودش گفت به این آنیرود هیچ اعتمادی نیس همش داره اونارو به هم نزدیک میکنه باید نظر میرارو در مورد آنیل عوض کنم این تنها راهیه که میشه بینشون نفوذ کرد
همه رفتن .. بارون گرفته بود و باد همه چیو به لرزه دراورده بود ..آنیل تو ماشین یه آهنگ ملایم باز کرده بود و چشم به آینه دوخته بود تا میرا بیاد ...
میرا اومد سوارشد و گفت خب کجا میریم ..آنیل لبخند شیطنت امیزی زد و گفت خونه خودمون ..میرا آب دهنشو قورت داد و گفت خب واسه چی ..میتونستیم یه جا بریم بیرون باهم دیگه ..بیرون بهتر بود ..آنیل چشاشو نازک کرد و گفت نه خونه بهتره ..میرا خندش گرفت و گفت چی تو اون کلته راستشو بگوووو
آنیل بدون اینکه چیزی بگه با یه لبخند پاشو گذاش رو پدال گاز و راه افتاد ...
سمیر و جوهی با پریتی رسیدن خونه . سمیر منشی تلفن خونه رو چک کرد و دید استاد میرا هم به خونه زنگ زده و گفت برم به میرا زنگ بزنم و بهش خبر بدم ..پریتی گفت من اینکارو میکنم ..سمیر با اخم سنگینی جواب داد لازم نکرده
جوهی گفت من بهش زنگ میزنم ...
آنیل و میرا رسیدن ..میخواستن پیاده بشن که میرا تلفنش زنگ خورد چون مضطرب بود و دستاش میلرزید اشتباهی دکمه بلندگو رو فشار داد ..جوهی گفت دخترم کجایی استاد دانشگاهت به خونه مون زنگ زده بود کاری باهات داشت ؟
میرا از ترس اینکه پیش آنیل لو بره تماسو قط کرد و الکی گفت وای این تلفنم چشه ..بذار پیام بدم ..اره اینطوری بهتره ..آنیل موبایلو از دست میرا گرفت میرا ترسش بیشتر شد و فکر کرد آنیل میحواد تلفنشو چک کنه ..چشماشو با ترس بست و تو دلش گف وای خدا نذار انیل پیامای منو و استادو ببینه ..اگه انیل بفهمه من با هدف درمانش وارد زندگیش شدم معلوم نیس چه فکرایی راجبم بکنه ..
میرا همچنان چشاش بسته بود که یه دفه لبای آنیلو حس کرد که لباشو نوازش میکرد ...آنیل با یه بوسه اروم موهای میرارو کنار زد و کنار گوششو بوسید ..میرا چشاشو باز کرد و تو چشاش خیره شد و این بار باهم دیگه از لبای هم بوسه محکمی گرفتن ...میرا یک باره عقب کشید و با لبخند مضطربی کلیدارو برداشت زود درو باز کرد و پیاده شد دوید سمت خونه
آنیل با لبخند خجالت زده ای دهنشو با دستش پاک کرد و خواست پیاده شه بره که موبایل میرا که تو ماشین جا مونده بود زنگ خورد ..این دفه خود استاد بود ..آنیل جواب داد : بله بفرمایین ..استاده جواب داد : ببخشید تلفن خانوم شارماست؟ من استاد دانشگاه ایشون هستم ..دکتر روانشناسی کالج بزرگ دهلی ..آنیل شوکه شد و گفت چی!؟😱
❌کپی ممنوع❌
🗝
@world_of_mandaa