#سوال_154
❓آیا ماده وَقَعَ از ملحقات"کانَ" است❓
✅پاسخ
بله ماده وَقَعَ از ملحقات کان است و مانند کان اسم و خبر می طلبد کما فی العبارة التّالیة:
"تَقَعُ الجملةُ بعد النّكرةِ صفةً"؛
(جمله پس از نکره صفت است)
که در این جا تَقَعُ به معنی تَكونُ است و واژه الْجملةُ مرفوع، اسم تَقَعُ و کلمه صفةً منصوب،خبر آن است.
گفتنی است که ماده وَقَعَ همانند افعال دیگر معمولا تامه به کار می رود کما تقول:"وَقَعْتُ علی الاَرض"؛( خوردم زمین/افتادم)
وفی القرآن الکریم:"فَاذا سَوّیْتُه و نَفَخْتُ فیه مِنْ روحی فَقَعُوا له ساجدین"(حجر/٢٩)
؛(پس چون آدم را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم،بر او سجده کنان برخاک بیفتید)
در این آیه کریمه که خطاب به فرشتگان است فعل"قَعُوا"(بر وزن عَلُوا؛فاء الفعلش بر اثر اجرای اعلال افتاده) امر است از ماده وَقَعَ یَقَعُ:
قَعْ،قَعا،قَعُوا...یعنی بیفتید.
✴️لطیفه:شخصی مبتدی و تازه وارد می خواست به عربی بگوید"خوردم زمین و پدرم درآمد " گفته بود:"اَكَلْتُ الْاَرضَ فَخَرَجَ اَبی"!
❇️چنان که در ترجمه آیه ملاحظه میکنید کلمه "ساجدین" حال است
و از این جا نتیجه می گیریم که هر گاه ماده وقع تامه به کار رود، منصوب پس از آن حال است:
"... فَقَعُوا لَه ساجدین"؛
(سجده کنان،در مقابلش بیفتید)
❓سؤال:چه اشکالی دارد که در مثال پیش گفته:(تَقَعُ الْجملةُ بعدَالنّکرةً صفةً)نیز کلمه صفةً حال باشد؟
🟢 جواب:این معنی در این جا مناسب نیست وطبعا منصوب بعدش معنی حال هم نخواهد داشت و اگرمعنی تامه اش را واقع شدن بگیریم،در این صورت "حال" آوردن موجب بی معنی شدن جمله می شود بنگرید:
تَقَعُ الْجملةُ صفةً ؛(آن جمله واقع می شود در حالی که صفت است!)
که در این جا این سوال اساسی پیش می آید:
آن جمله چی واقع شود درحالی که صفت است؟!
مى بينيد که این ترکیب فاقد معنی است
پس،حق همان است که تَقَعُ در مثال یاد شده ناقصه باشد از ملحقات کان، و کلمه "الجملةُ" اسم تَقَعُ، و کلمه"صفةً " خبر آن.
🟣نکته ای بسیار مهم
ماده وَقَعَ یَقَعُ در کتب ادبی معمولا به صورت ناقصه به کار می رود واسم و خبر می گیرد که تفصیل وتمثیلش گذشت
نکته بسیار مهم آن است که خیلی ها آن اسم منصوب را_ مفعول یا حال یا تمییز می گیرند که سخت خطاست زیرا معنای کلام با این ترکیبات، ناقص می گردد واساسا افعال ناقصه و ملحقات آن ها به خبر-که رکن است- نیاز دارند، نه به مفعول و تمییز و حال؛که فضله اند.
و البته هر آدمی اشتباه می کند و این طبیعی است وکیست که اشتباه نکند؟!
عمده آن است که آدمی در پی تذکر و تذکار دیگران متوجه اشتباه خود شود و متنبه گردد...
باری، به قول سترگْ استاد سخن سعدی:
هیچ کس بی دامنِ تر نیست اما دیگران
باز می پوشند وما بر آفتاب افکنده ایم
📚📚📚@yosefzadehgilani1
❓آیا ماده وَقَعَ از ملحقات"کانَ" است❓
✅پاسخ
بله ماده وَقَعَ از ملحقات کان است و مانند کان اسم و خبر می طلبد کما فی العبارة التّالیة:
"تَقَعُ الجملةُ بعد النّكرةِ صفةً"؛
(جمله پس از نکره صفت است)
که در این جا تَقَعُ به معنی تَكونُ است و واژه الْجملةُ مرفوع، اسم تَقَعُ و کلمه صفةً منصوب،خبر آن است.
گفتنی است که ماده وَقَعَ همانند افعال دیگر معمولا تامه به کار می رود کما تقول:"وَقَعْتُ علی الاَرض"؛( خوردم زمین/افتادم)
وفی القرآن الکریم:"فَاذا سَوّیْتُه و نَفَخْتُ فیه مِنْ روحی فَقَعُوا له ساجدین"(حجر/٢٩)
؛(پس چون آدم را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم،بر او سجده کنان برخاک بیفتید)
در این آیه کریمه که خطاب به فرشتگان است فعل"قَعُوا"(بر وزن عَلُوا؛فاء الفعلش بر اثر اجرای اعلال افتاده) امر است از ماده وَقَعَ یَقَعُ:
قَعْ،قَعا،قَعُوا...یعنی بیفتید.
✴️لطیفه:شخصی مبتدی و تازه وارد می خواست به عربی بگوید"خوردم زمین و پدرم درآمد " گفته بود:"اَكَلْتُ الْاَرضَ فَخَرَجَ اَبی"!
❇️چنان که در ترجمه آیه ملاحظه میکنید کلمه "ساجدین" حال است
و از این جا نتیجه می گیریم که هر گاه ماده وقع تامه به کار رود، منصوب پس از آن حال است:
"... فَقَعُوا لَه ساجدین"؛
(سجده کنان،در مقابلش بیفتید)
❓سؤال:چه اشکالی دارد که در مثال پیش گفته:(تَقَعُ الْجملةُ بعدَالنّکرةً صفةً)نیز کلمه صفةً حال باشد؟
🟢 جواب:این معنی در این جا مناسب نیست وطبعا منصوب بعدش معنی حال هم نخواهد داشت و اگرمعنی تامه اش را واقع شدن بگیریم،در این صورت "حال" آوردن موجب بی معنی شدن جمله می شود بنگرید:
تَقَعُ الْجملةُ صفةً ؛(آن جمله واقع می شود در حالی که صفت است!)
که در این جا این سوال اساسی پیش می آید:
آن جمله چی واقع شود درحالی که صفت است؟!
مى بينيد که این ترکیب فاقد معنی است
پس،حق همان است که تَقَعُ در مثال یاد شده ناقصه باشد از ملحقات کان، و کلمه "الجملةُ" اسم تَقَعُ، و کلمه"صفةً " خبر آن.
🟣نکته ای بسیار مهم
ماده وَقَعَ یَقَعُ در کتب ادبی معمولا به صورت ناقصه به کار می رود واسم و خبر می گیرد که تفصیل وتمثیلش گذشت
نکته بسیار مهم آن است که خیلی ها آن اسم منصوب را_ مفعول یا حال یا تمییز می گیرند که سخت خطاست زیرا معنای کلام با این ترکیبات، ناقص می گردد واساسا افعال ناقصه و ملحقات آن ها به خبر-که رکن است- نیاز دارند، نه به مفعول و تمییز و حال؛که فضله اند.
و البته هر آدمی اشتباه می کند و این طبیعی است وکیست که اشتباه نکند؟!
عمده آن است که آدمی در پی تذکر و تذکار دیگران متوجه اشتباه خود شود و متنبه گردد...
باری، به قول سترگْ استاد سخن سعدی:
هیچ کس بی دامنِ تر نیست اما دیگران
باز می پوشند وما بر آفتاب افکنده ایم
📚📚📚@yosefzadehgilani1