فکر کنم اثر سوء تغذیه باشه که نمی تونم تمرکز کنم.
نمی تونم تمرکز کنم و هم یبوست دارم و هم بیشتر اوقات خوابم. صبح تا حدود ساعت 12 می خوابم. بعد کمی نان و اگر پنیر هم باشد می خورم. بلافاصله بعد از این نهار اشرافی تا ساعت 5 می نشینم به تعمیر موبایل ها. ساعت پنج بعدازظهر معمولا می رم مغازه، گوشی هایی که توانسته ام تعمیر کنم را تحویل "اسکول میرزا" می دهم و یکی دو گوشی دیگر برای تعمیر می گیرم( بسته به این که چقدر سهم من باشد. شاید گاهی بیشتر نصیبم شود) و ده دوازده تایی هم برای اسقاط کردن و بیرون کشیدن دل و روده اش و برمی گردم خانه، سرراه تن ماهی یا نوشابه ای می خرم. بعضی وقتها هم به خانه که می رسم سفارش پیتزا یا همبرگر می دهم و دوباره خوابیدن تا یازده و دوازده شب، بعدش دوباره بیدار که می شم چرخ زدن در اینستا و کل کل با بعضی شاخ ها و خواندن اخبار و در ادامه، حتما یکی دو دست تخته نرد و همبازی شدن با خودم و باز گوشی ها و تعمیر و اسقاط کردن. تا ساعت سه و چهار صبح که خوابم ببرد و باز خوابیدن تا ساعت 12 ظهر و..
از طرف یک شرکت تبلیغاتی یک کار کپشن نویسی هم جدیدا پیشنهاد گرفتم با ماهی پانصد هزارتومن که منتظر جواب نهایی هستم. یعنی چند مورد کپشن برای بعضی تبلیغات تصویری شان زدم. منتظر هستم ببینم چطور می شود؟ قبول می کنند یا نه!
کار کم دردسری به نظر میآید و به نسبت این که برای این کار قرار نیست از توی خانه و روی مبل خودم بلند شم و لباس بپوشم و بیرون برم فرصت خوبیه. البته اگر قبول کنن و به من بدنش.
با این حساب پیش برم آیفون را برای 2035 می خرم البته تا آن موقع حتی آیفون تن هم عتیقه محسوب می شه در حد نوکیا 1100.
زن عمو شهین زنگ زد دوباره برای پنج شنبه یاد آوری کرد. بیچاره گفت هر چی رخت و لباس کثیف هم داری بریز تو کیسه بیار برای شستن. بهش گفتم تا پس فردا ماشین لباسشویی خودم تعمیر می شه. که دروغ گفتم: اصلا نرفتم به تعمیراتی بگم. یعنی دو هفته پیش رفتم یه گفتی زدم که یارو گفت فعلا وقت نداریم و یه هفته دیگه زنگ بزن و من هم بی خیال شدم.
پنج شنبه ناچارا برم پیش عمو ببینم برای اجاره خونه حرفی می زنه. دوماهه اجاره ندادم. اکبری دیروز زنگ زد برنداشتم حتما بابت اجاره است.
#هفت_وادی
#داستان
@haft_vadi
@zananblog
نمی تونم تمرکز کنم و هم یبوست دارم و هم بیشتر اوقات خوابم. صبح تا حدود ساعت 12 می خوابم. بعد کمی نان و اگر پنیر هم باشد می خورم. بلافاصله بعد از این نهار اشرافی تا ساعت 5 می نشینم به تعمیر موبایل ها. ساعت پنج بعدازظهر معمولا می رم مغازه، گوشی هایی که توانسته ام تعمیر کنم را تحویل "اسکول میرزا" می دهم و یکی دو گوشی دیگر برای تعمیر می گیرم( بسته به این که چقدر سهم من باشد. شاید گاهی بیشتر نصیبم شود) و ده دوازده تایی هم برای اسقاط کردن و بیرون کشیدن دل و روده اش و برمی گردم خانه، سرراه تن ماهی یا نوشابه ای می خرم. بعضی وقتها هم به خانه که می رسم سفارش پیتزا یا همبرگر می دهم و دوباره خوابیدن تا یازده و دوازده شب، بعدش دوباره بیدار که می شم چرخ زدن در اینستا و کل کل با بعضی شاخ ها و خواندن اخبار و در ادامه، حتما یکی دو دست تخته نرد و همبازی شدن با خودم و باز گوشی ها و تعمیر و اسقاط کردن. تا ساعت سه و چهار صبح که خوابم ببرد و باز خوابیدن تا ساعت 12 ظهر و..
از طرف یک شرکت تبلیغاتی یک کار کپشن نویسی هم جدیدا پیشنهاد گرفتم با ماهی پانصد هزارتومن که منتظر جواب نهایی هستم. یعنی چند مورد کپشن برای بعضی تبلیغات تصویری شان زدم. منتظر هستم ببینم چطور می شود؟ قبول می کنند یا نه!
کار کم دردسری به نظر میآید و به نسبت این که برای این کار قرار نیست از توی خانه و روی مبل خودم بلند شم و لباس بپوشم و بیرون برم فرصت خوبیه. البته اگر قبول کنن و به من بدنش.
با این حساب پیش برم آیفون را برای 2035 می خرم البته تا آن موقع حتی آیفون تن هم عتیقه محسوب می شه در حد نوکیا 1100.
زن عمو شهین زنگ زد دوباره برای پنج شنبه یاد آوری کرد. بیچاره گفت هر چی رخت و لباس کثیف هم داری بریز تو کیسه بیار برای شستن. بهش گفتم تا پس فردا ماشین لباسشویی خودم تعمیر می شه. که دروغ گفتم: اصلا نرفتم به تعمیراتی بگم. یعنی دو هفته پیش رفتم یه گفتی زدم که یارو گفت فعلا وقت نداریم و یه هفته دیگه زنگ بزن و من هم بی خیال شدم.
پنج شنبه ناچارا برم پیش عمو ببینم برای اجاره خونه حرفی می زنه. دوماهه اجاره ندادم. اکبری دیروز زنگ زد برنداشتم حتما بابت اجاره است.
#هفت_وادی
#داستان
@haft_vadi
@zananblog