ʙᴜɴɴʏ'ɢɪʀʟ⚘➶⁶⁹


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


❀•°•───────๑♡๑───────•°•❀
𝓔𝓝𝓕𝓟
˖  ࣪ ˖𝘒𝘪𝘴𝘴 𝘮𝘦 𝘩𝘢𝘳𝘥 𝘢𝘴 𝘪𝘧 𝘰𝘶𝘳 𝘭𝘢𝘴𝘵 𝘮𝘦𝘦𝘵𝘪𝘯𝘨 𝘪𝘴 𝘯𝘦𝘢𝘳𖡩⭒੭
🌸🤍
𝐁𝐮𝐧𝐧𝐲 𝐢𝐬 𝐭𝐲𝐩𝐢𝐧𝐠. . .

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


نسنسنسنس
خجالت زده میکنی این حرفا چیه


ャ › 𝖯𝗁𝗈𝖾𝗇𝗂𝗑 𖤩 dan repost
به پای شما نمیرسه که


ㅤㅤㅤ dan repost
جغدای‌بیدارفورکنید‌پست‌فیومو‌فور‌کنم‌




نیمش دلیل خاصی نداره فقط چون بهم لقب بانی میدادن و خودمم خوشم میاد گذاشتمش


莫拉納` dan repost
-challenge.
-فور بزنید.. به وایب دیلی، نیم، پروف دیلیتون نمره بدم.
¹-اگه نیم دیلیتون با دلیلی نوشته شده اون دلیل رو بنویسید
²-توضیح مختصری راجب دیلیتون بدم.


𝗝𝗘𝗢𝗡𝗙𝗔𝗜𝗥𝗬 dan repost
چنلایِ پایینِ 1k فور کنن-


-


𝘽𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙝𝙚𝙖𝙧𝙩 dan repost
فور‌کنید‌پستی‌که‌میخواید‌ریپلای‌کنید‌فور‌
کنم.


━━━━━━━━✧━━━━━━━━
خورشید پشت ابرهای خشمگین که با برخورد
به همدیگه صدای بلندی ایجاد میکردن قایم شده بود.
بوی خاک نم خورده رو زیر بینیم به وضوح حس میکردم.
قطرات آبی که از روی لباس بارونی نیلی رنگم چکه میکردن باعث پایین اومدن دمای بدنم میشدن.
موهاش مثل گربه های آب کشیده
کاملا خیس شده بود، با این حال تلاش میکرد که منو زیر بدن مقاومش از خیس شدن حفظ کنه.
با وجود سرمایی که بارون ایجاد کرده بود، گرمای خاصی رو توی وجودم حس میکردم که دوست داشتم
اون لحظه تا ابد متوقف بشه.
تپش قلبم رو به وضوح حس میکردم،
و لرزشی که اون لحظه کل بدنم به خودش
گرفته بود رو تا این حال تجربه نکرده بودم.
لب های نرمت مانند پشمک شیرینی در عین حال گرمی رو روی لب هام حس میکردم، که باعث این گرمای درونی ای شدند که تو اون لحظه بارونی کنار تو داشتم.


𝙰𝚗𝚍 𝚊𝚝 𝚝𝚑𝚒𝚜 𝚝𝚒𝚖𝚎
𝚠𝚎 𝚛𝚎𝚊𝚌𝚑𝚎𝚍 𝚝𝚑𝚎 𝚏𝚒𝚏𝚝𝚑 𝚖𝚘𝚗𝚝𝚑
𝚘𝚏 𝚘𝚞𝚛 𝚛𝚎𝚕𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗𝚜𝚑𝚒𝚙‎♡‧₊˚


˚𝅄⸦⸧۫⸦⸧ׅ⸦⸧۫⸦ ⊹ ׂ ִ ୨🎀🐰୧ ࣪ ׅ ⊹ ⸧⸦⸧ׅ⸦⸧۫⸦⸧۫𝅄˚




тαĸe мe тo evereѕт
ι wαɴт тo вe αѕ cloѕe αѕ poѕѕιвle тo тнe вrιɢнт ѕтαrѕ αɴd coυɴт тнeм αll
ι wαɴт тo нold тнe нydrα'ѕ тαιl
ι wαɴт тo wαтcн αll тнe ғollowιɴɢ ѕтαr αɴd ι wιѕн тo αlwαyѕ вe вy yoυr ѕιde




𓄼⁺ ๋᥉੮ՐคωხᥱՐՐע ᥉עՐυƿ₊𝅄𓄹   ...꣼  ꪔ̤̮


·.・ 。 ˚ ⁺   ๋₊𝅄 ▾ ˖  ִִֶָ ٠˟ ː  ݊  ༝
روز آفتابی و بهاری ای بود
زنگ مدرسه به صدا در میاد و همونطور که
پچ پچ کل دانش اموز ها محیط رو پر کرده
بدون توجه به هیچ صدای دیگه ای
جز پارتنرت به سمت کلاستون حرکت میکنید
و راجب دیت چند روز پیش
مشغول صحبت میشید.
وقتی وارد کلاس میشی رو صندلی
مخصوص خودت میشینی و مشغول
در آوردن کتاب های اون درس میشی
که با اومدن یکی سمت میزت
توجهت بهش جلب میشه.
لبخند شیرینی میزنی و
با لحن صمیمانه ای باهاش احوال پرسی
میکنی و وقتی از پیشت میره با
چشمات نگاه شیطانی ای بهش میکنی و
نیشخند کوچیکی رو لبت سبز میشه.
از کنار پارتنرت برعکس همیشه
بدون هیچ حرفی عبور میکنه و میره.
پارتنرت بخاطر اینکه اولین بار
از طرف اون ایگنور شده شوکه
نگاهش میکنه و با لحن شوخی ای میگه:
'فکر نمیکنم تو کلاس اونقدر
افتاب اذیت کنه ها چرا عینک زدی؟'
یدفعه از رو صندلیت بلند میشی و
بدنت رو به سمت میز جلو خم میکنی
که گرمای نفس هات سطح پوست گردن
پارتنرت رو قلقلک میده و اروم
توی گوشش زمزمه وار مثل یه
آوا صحبت میکنی: 'چون نمیتونه
هیچ حرکتی به مردمک چشمش بده
و از نمایش گذاشتنش خجالت میکشه'
پوزخند کوچیکی با تن شیطانی ای میزنی
و ادامه میدی:
«نباید با چشمای کثیفش اونطوری نگاهت میکرد،
تو دیگه از نگاه های اون هرزه در امانی عزیزم~»
·.・ 。 ˚ ⁺   ๋₊𝅄 ▾ ˖  ִִֶָ ٠˟ ː  ݊  ༝


'ҺυցցɿՈ૭ ੮Һ૯ ժօӀӀ *' . ˙ 🐚🎀
....𖡩𓍼 ִֶˀ


⏝꒷۰꒷⏝꒷۰꒷⏝꒷۰꒷⏝
ᴍᴏɴ ᴄœᴜʀ ᴠᴀᴄɪʟʟᴇ
ʟ'ᴀɪʀ ᴇsᴛ sɪ ʙᴏɴ
ᴄᴇᴛ ᴀɪʀ sɪ ᴘᴜʀ ᴊᴇ ʟᴇ ʀᴇsᴘɪʀᴇ
ɴᴏs ʀᴇғʟᴇᴛs ᴘᴇʀᴄʜés sᴜʀ ᴄᴇ ᴘᴏɴᴛ
ᴛᴜ ʟᴜ, ᴛɪ, ʟᴜᴛɪ
ᴏɴ s'ᴀɪᴍᴇ ᴄᴏᴍᴍᴇ çᴀ,
ʟᴀ sᴇɪɴᴇ ᴇᴛ ᴍᴏɪ
⏝꒷۰꒷⏝꒷۰꒷⏝꒷۰꒷⏝


◜tєค թคгtץ  ˗ˏˋ ♡ ˎˊ˗ ʝυʂƚ ყσυ αɳԃ ɱҽ◞

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

25

obunachilar
Kanal statistikasi