اهتمام


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


از ما نپرسیدند خواسته‌ی مارا. ناخواسته به جان آمدیم و جان کندیم و جان میدهیم!
@Zaxph

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


I need to Bragg about him اما واقعا زبانم قاصره .🚶‍♀






من حتی لباس زیرامم سسکی نیستن فرزندم، کمدم به غایت بوتیک مردونست، بیا تیشرت نیما رو ببر🤝


یارا؛ dan repost
یه لباس سسکی بهم بده میگذرم ازش


_surviving.


بیا یه لباس دیگه ببر ولی...
اون شلوار پشمیه رو ازم نگیر چون هربار میپوشمش حس میکنم یه ماموت بغلم کرده. و تو هرگز نمیتونی اونطور که من عاشقش شدم عاشقش بشی، من از همون لحظه که دیدمش، وسط اتاقت با جین مشکیه کات کردم ولی این شلوار به همشون ارزید و به مامانت هم بگو که شلوارتو سگ خورد،تو دختر خوبی هستی، حتما باور میکنه🚶‍♀


یارا؛ dan repost
مامانم جویای شلوار پشمی اس،زهرا داره باهاش بطور شدیدی رابطه جنسی،حسی خلاصه همه چی برقرار میکنه
دلم نمیاد ازش بگیرمش،پس دایورت میکنم به اون قسمت فراموشی تا اونم فراموش کنه


_صدااااش شبیه کمیل تو امیلی در پاااریسههههه😭😍


_هیچیشو نمی‌فهمم ولی ازش لذت بردم، پس حتما آهنگ خوبیه!


مامانم‌اینا گاهی ظهرا یا شبا اسنیک میکنن تو اتاقم تا ببینن من دارم چیکار میکنم، خوابم، بیدارم... بعد امروز ظهر که سرشو آورد از لای در داخل داشتم فیلم میدیدم، بهش گفتم مامان این کارتون خیلی زشته که شبا و ظهرا میآید تو اتاق من، من نه بچه‌ام، نه کسی‌ام که بخوای چکش کنی، سو لطفاً دیگه اینکارو نکن. با اینکه من این حرفای زشت و زننده، که چش سفیدی هستن رو با گشاده رویی بش گفتم، قامت راست کرد اومد وسط اتاق و دو دقیقه با لبخندِ آخه تو چی میفهمی بچه، بم نگا و کرد و گفت تو مغز من چی میگذره تو مغز تو چی میگذره؟ بعد در رو بست و رفت😂
مامان من دوست دارم و نمی‌خوام ناراحتت کنم ولی نه تنها برام مهم نیست تو مغزت چی میگذره بلکه اصا به من ربطی نداره. چرا مغزا رو میپاشی وسط اتاقا؟
آخ! کاش ننه باباها وقتی منطقی باشون راجب مسائل بدیهی حرف میزدیم، اینقد ناگهان در نقش قربانی و کسی که همه‌ی بار زندگی رو دوششونه فرو نمیرفتن! به خدا مادرجان این گِلی که میبینی دارم لقد میکنم، برای اینه که تا چونم توش فرو رفته و دارم دست و پا میزنم منم، بوس.


شایدم سکینه است.
شما چی پیشنهاد میدید؟

خودم زاییدمشا، اینم لحظه تولدش از بین انگشتامه.


به نظرتون این یه اصغره؟ شما یه اصغر تو ساقه‌های دونده‌اش میبینید؟

_پی‌نوشت:به خاطر این که شلوار پشمی نرگس رو زیر شلوار مدرسه پوشیدم، حجیم شدم. حال نداشتم لباسمو عوض کنم، بی‌ساید، هوا هم خیلی سرده!






خیلی کلافه‌ام. واضحا باز به اون نقطه‌ای رسیدم که برای انجام یسری کارا باید از یسری کارای دیگه بزنم و هربار انگار می‌خوام برم مجلس ختم و اندوهگین میشم. هرچی فکر میکنم کارای بیشتری پیدا میکنم که باید انجام بشن و وقت کمتر و همچنان بی نتیجه...
بی نتیجه چون نمیتونم انتخاب کنم که چیو فدا کنم برای باقی کارا. با دست‌هایی که بلند‌تر از پاهام شده و پاهایی که در هوا معلقه، خیره به زنجیره دارم عزیز جون.


در جمع بودن برام چالشه! یعنی وقتی جایی دعوت میشم ناخودآگاه مغزم اینطوریه که: challenge excepted.
و اگر برم خودمو از نظر سلف کنترل با خود قبلیم توی جمع مقایسه میکنم؛ چیزایی مثل حفظ ارامش، پنیک نکردن، مقایسه نکردم خودم با بقیه، چشیدن مزه دهن عزت و اعتماد به نفس عزیزم. و خب any progress counts. اگرم درحال از دست دادن عقلم باشم به سوگند پیام میدم و غرامو میزنم و اونم بام حرف میزنه و منو سر عقل میاره.


_زیبایی.


پرابلم سالْود.


عجیب ترین ها dan repost
یک شرکت بریتانیایی به نام "تظاهر به آشپزی" وجود دارد که در كنار غذاى آماده كه به شما ميدهد، ظروف كثيف غذا را نيز ميفرستد، تا شما بتوانيد در برابر مهمان ها تظاهر به آشپزى كنيد!😐

@irWonders

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

98

obunachilar
Kanal statistikasi