🍷Amterdam ⚔ Secrets 🐺
#part57
از دید راوی:
در با صدای مهیبی منفجر شد و به داخل خونه پرتاب شد. شکارچی ها به دستور ویلیس وارد خونه شدند و بلافاصله بعد از ورود شروع کردند به شلیک کردن گلوله های نقره ای به سمت سم، لئو و آلن.
آلن هم در حالی که پشت مبل سنگر گرفته بود و سعی داشت که تیر نخوره هر از گاهی به سمت شکارچی ها شلیک می کرد.
اما سم و مخصوصا لئو غفلت نکردند و سریع به شکارچی ها حمله کردند.
سم با یکی از شکارچی ها درگیر شد و مشغول زد و خورد شد.
این افراد از ماهر ترین مامور های شکارچی بودن و به این راحتیا نمیشد شکستشون داد. پنج نفر شکارچی دیگه، با چاقو های نقره ای بزرگی که در دست داشتند به سمت لئو حمله ور شدند و هنوز به لئو نرسیده بودند که آلن با شلیک تیر به سر دوتاشون رو از پا درآورد.
لئو که تبدیل به یک گرگینه کامل شده بود با ضربه محکمی به یکی از شکارچیا به سمت دیگه ای پرتابش کرد. دو نفر شکارچی دیگه هرکدوم با چاقو زخم بزرگی روی بدن لئو ایجاد کردند که باعث شد لئو از شدت درد زوزه ای بکشه و بیشتر خشمگین بشه.
سم در نهایت شکارچی ای که باهاش درگیر بود رو، روی زمین انداخت و بعد گردنش رو شکست.
لئو دو نفر شکارچی رو با ضربه پنجه های تیزش کشت و فقط یک نفر از پیش قراول های شکارچی ها باقی مونده بود که تا به خودش بجنبه و از جاش بلند بشه آلن با تیر کشتش.
تاثیر بمب مغناطیسی از بین رفت و ماریا، ادام و تایلر تونستن از زمین بلند بشن. کارا در تموم این مدت پناه گرفته بود. وقتی بیرون اومد لئو بهش گفت:
«کارا تو ممکنه آسیب ببینی و نتونی از خودت مراقبت کنی، اگه بیای بیرون مجبور میشیم از توهم مراقبت کنیم، پس بهتره که داخل بمونی.»
کارا خواست چیزی بگه و مخالفت کنه ولی آلن اجازه نداد حرف بزنه و گفت:
«بمون تو خونه کارا... بیرون امن نیست.»
ویلیس با اولیویا کمی دوتر از خونه وایساده بودند و نظاره گر اتفاقات بودند. ویلیس به اولیویا گفت:
«حالا باید از خونه بیان بیرون. وقتش رسیده که وارد عمل بشیم.»
بعد با اشاره دست به مامور هاش علامت داد که جلوی در برن و لئو رو بیرون بکشن. پنج نفر از شکارچی ها جلوی در رفتن و شروع کردند به شلیک کردن. لئو و گله اش سراسیمه از خونه بیرون رفتن و با شکارچیا درگیر شدند.
یکی از شکارچیا با آلن درگیر شد یه چاقو فرو کرد داخل شکمش و با یه لگد روی زمین انداختش. نفس توی سینه آلن حبس شد و خون از دهنش بیرون ریخت. دستش رو گذاشت روی شکمش و از درد به خودش پیچید.
لئو عصبانی شد و شروع کرد به کشتن
شکارچی ها.
نقشه ویلیس داشت دقیقا طبق برنامه ریزی پیش میرفت. ویلیس اسلحه اش رو اماده کرد و جلو رفت. قصد داشت درحالی که لئو درگیر مبارزه اس با شلیک بکشتش. ویلیس لئو رو هدف گرفت و تمرکز کرد، هدف گیری سخت بود چون لئو دائم درحال حرکت و مبارزه بود.
ویلیس یک چشمش رو بست و ضامن اسلحه رو کشید، دستش رو برد روی ماشه بعد شلیک کرد...
تیر به سمت لئو که درگیر مبارزه بود حرکت کرد و داشت بهش میرسید که ناگهان ماریا جلوی تیر پرید و تیر مخصوص به بدنش برخورد کرد و روی زمین افتاد...
_________________
نظرتون درباره ی این پارت و اگه سوالی دارید به صورت ناشناس برام بفرستین🙏🙏
https://t.me/BiChatBot?start=sc-380753211
جواب در @amterdam_secrets_pm
__________________________
🔥 @Amterdam_secrets
#part57
از دید راوی:
در با صدای مهیبی منفجر شد و به داخل خونه پرتاب شد. شکارچی ها به دستور ویلیس وارد خونه شدند و بلافاصله بعد از ورود شروع کردند به شلیک کردن گلوله های نقره ای به سمت سم، لئو و آلن.
آلن هم در حالی که پشت مبل سنگر گرفته بود و سعی داشت که تیر نخوره هر از گاهی به سمت شکارچی ها شلیک می کرد.
اما سم و مخصوصا لئو غفلت نکردند و سریع به شکارچی ها حمله کردند.
سم با یکی از شکارچی ها درگیر شد و مشغول زد و خورد شد.
این افراد از ماهر ترین مامور های شکارچی بودن و به این راحتیا نمیشد شکستشون داد. پنج نفر شکارچی دیگه، با چاقو های نقره ای بزرگی که در دست داشتند به سمت لئو حمله ور شدند و هنوز به لئو نرسیده بودند که آلن با شلیک تیر به سر دوتاشون رو از پا درآورد.
لئو که تبدیل به یک گرگینه کامل شده بود با ضربه محکمی به یکی از شکارچیا به سمت دیگه ای پرتابش کرد. دو نفر شکارچی دیگه هرکدوم با چاقو زخم بزرگی روی بدن لئو ایجاد کردند که باعث شد لئو از شدت درد زوزه ای بکشه و بیشتر خشمگین بشه.
سم در نهایت شکارچی ای که باهاش درگیر بود رو، روی زمین انداخت و بعد گردنش رو شکست.
لئو دو نفر شکارچی رو با ضربه پنجه های تیزش کشت و فقط یک نفر از پیش قراول های شکارچی ها باقی مونده بود که تا به خودش بجنبه و از جاش بلند بشه آلن با تیر کشتش.
تاثیر بمب مغناطیسی از بین رفت و ماریا، ادام و تایلر تونستن از زمین بلند بشن. کارا در تموم این مدت پناه گرفته بود. وقتی بیرون اومد لئو بهش گفت:
«کارا تو ممکنه آسیب ببینی و نتونی از خودت مراقبت کنی، اگه بیای بیرون مجبور میشیم از توهم مراقبت کنیم، پس بهتره که داخل بمونی.»
کارا خواست چیزی بگه و مخالفت کنه ولی آلن اجازه نداد حرف بزنه و گفت:
«بمون تو خونه کارا... بیرون امن نیست.»
ویلیس با اولیویا کمی دوتر از خونه وایساده بودند و نظاره گر اتفاقات بودند. ویلیس به اولیویا گفت:
«حالا باید از خونه بیان بیرون. وقتش رسیده که وارد عمل بشیم.»
بعد با اشاره دست به مامور هاش علامت داد که جلوی در برن و لئو رو بیرون بکشن. پنج نفر از شکارچی ها جلوی در رفتن و شروع کردند به شلیک کردن. لئو و گله اش سراسیمه از خونه بیرون رفتن و با شکارچیا درگیر شدند.
یکی از شکارچیا با آلن درگیر شد یه چاقو فرو کرد داخل شکمش و با یه لگد روی زمین انداختش. نفس توی سینه آلن حبس شد و خون از دهنش بیرون ریخت. دستش رو گذاشت روی شکمش و از درد به خودش پیچید.
لئو عصبانی شد و شروع کرد به کشتن
شکارچی ها.
نقشه ویلیس داشت دقیقا طبق برنامه ریزی پیش میرفت. ویلیس اسلحه اش رو اماده کرد و جلو رفت. قصد داشت درحالی که لئو درگیر مبارزه اس با شلیک بکشتش. ویلیس لئو رو هدف گرفت و تمرکز کرد، هدف گیری سخت بود چون لئو دائم درحال حرکت و مبارزه بود.
ویلیس یک چشمش رو بست و ضامن اسلحه رو کشید، دستش رو برد روی ماشه بعد شلیک کرد...
تیر به سمت لئو که درگیر مبارزه بود حرکت کرد و داشت بهش میرسید که ناگهان ماریا جلوی تیر پرید و تیر مخصوص به بدنش برخورد کرد و روی زمین افتاد...
_________________
نظرتون درباره ی این پارت و اگه سوالی دارید به صورت ناشناس برام بفرستین🙏🙏
https://t.me/BiChatBot?start=sc-380753211
جواب در @amterdam_secrets_pm
__________________________
🔥 @Amterdam_secrets