رمان:🏮شکوفه های گیلاس🏮
#یاعویی🎭
پارت_اول....

اه خدای من حالا چیکار کنم همه جارو گشتم
با این وضعیتم نمیتونم از کسی کمک بگیرم...
دیگه اشکم داشت درمیومد
هیکااارووو کجایی
هیکاروو
اگه اونا بگیرنش بهش رحم نمیکنن بخاطر همین از اون گرگینه های شیطان صفت بدم میاد
حتی به یه بچه..!
اره کار خودشه
دیگه نمی تونستم جلوی خودم بگیرم.با اینکه میدونستم ممکنه کشته بشم
از روی سنگ بزرگی که جلوم بود پریدم و بلند فریاد زدم:
هییییرررراااگیییییی
یه هود دوتا گرگینه که ب شکل کامل گرگ در اومده بودن
جلوم رو گرفتن بهم حمله کردن خیلی قوی بودن....
کاملا داغون شده بودم جای پنجه های بزرگشون رو شکمم بود چشمام تار... میدید...
اه....
.....خودشه هیراگی رئیس گرگینه ها
یه پوزخند زد و رو به روم ایستاد خم شد زیر چونم رو گرفت و گفت:
بالاخره گیر افتادی...ها
سرم رو عقب کشیدم و گفتم تو یه اشغالی
تو من میخواستی با برادرم چیکار داشتی هااا... لعنتی!!
بلند شد و گفت: فقد همراه ریجی رفته بیرون همین!
نگران نباش تا وقتی فکر
فرار ب سرت نزنه کاری باهاش
ندارم..باشه؟
داشتم گریع میکردم
گفتم:لطفا کاری با هیکارو نداشته باشین…

ادامه دارد………
_______________________________
اگه ادامه رمانو میخوای این چنل کاملشو داره میزاره|_🌙

[ @yuianime ] [ @yuianime ]
[ @yuianime ] [ @yuianime ]
[ @yuianime ] [ @yuianime ]
[ @yuianime ] [ @yuianime ]