نمیدانم تقاص کدام گناهم،روزهاییست که دارم میزیستم.
نمیدانم باید چند بار با لبخند از جمع های دوستانه فاصله بگیرم و شب ها تا چه زمانی هق هق هایم را روانه دیوار های سرد اتاقم بکنم.
چشم های من رمقی برای اشک ریختن ندارند
دست هایم جانی برای مبارزه ندارند
سست شدند زانو هایم
آنقدر این تن با زخم پوشیده شده که میلرزم از نگاه کردن به خودم
درِ این خرابه را که باز کردم،تازه متوجهی جریان داشتن زندگی میشوم
لبخندم را جمع میکنم،ماسک تظاهر را از صورتم به گوشه ای از اتاق پرت میکنم
لباس هایم تک به تک نصیب سردی زمین میشوند
قلبم را از محفظهی سینه ام خارج میکنم..زخمی دیگر بر شیار رگ هایم
به عمق همان زخم ، خراشی روی تن بی جانم خواهم انداخت
قلب و جان من باید یکدست باشند.
سکوت کر کنندهی خانه مرهمیست روی درد روح بیچارهام
بنشین عزیزِ من
فنجانی چای در تضاد با سردی احساساتت مهمانت میکنم.
ムリレム.13Apr2023
نمیدانم باید چند بار با لبخند از جمع های دوستانه فاصله بگیرم و شب ها تا چه زمانی هق هق هایم را روانه دیوار های سرد اتاقم بکنم.
چشم های من رمقی برای اشک ریختن ندارند
دست هایم جانی برای مبارزه ندارند
سست شدند زانو هایم
آنقدر این تن با زخم پوشیده شده که میلرزم از نگاه کردن به خودم
درِ این خرابه را که باز کردم،تازه متوجهی جریان داشتن زندگی میشوم
لبخندم را جمع میکنم،ماسک تظاهر را از صورتم به گوشه ای از اتاق پرت میکنم
لباس هایم تک به تک نصیب سردی زمین میشوند
قلبم را از محفظهی سینه ام خارج میکنم..زخمی دیگر بر شیار رگ هایم
به عمق همان زخم ، خراشی روی تن بی جانم خواهم انداخت
قلب و جان من باید یکدست باشند.
سکوت کر کنندهی خانه مرهمیست روی درد روح بیچارهام
بنشین عزیزِ من
فنجانی چای در تضاد با سردی احساساتت مهمانت میکنم.
ムリレム.13Apr2023