آرومایِ‌قهوه‌یِ‌تو؛


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


نفس‌می‌کشم‌از‌فضای‌کتابخانه‌ای‌که‌با‌عطر‌آروما‌تلفیق‌شده‌!.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


_nobody dan repost
اینجا به این قشنگی ۳۰ بشه؟؟


🧸daughter of the sun 🌼 dan repost
فور کنید رندتون کنم🧚🏻‍♀.
تاجایی که همکاری کنید.


دوباره اپریل، دوباره غم، دوباره شکوفه های بهاری، دوباره پرستو های مهاجر، دوباره آپریل، دوباره ترس، دوباره بارون های بهاری، آپریل ماهی که بار اول ناپلئون من دزیره‌ش رو ترک کرد...ماهی که من شکستم...دوباره آپریل، دوباره ماه تو.
_دزیره، جئون جونگکوک 18 آپریل 1992.


_


کافه‌ی‌ته‌کوچه. dan repost
فور کن دوتا فور کنم🤏🏻✨️


ابرکوچولوی‌گمشده؛ dan repost
فور کنید،رندتون کنم.
تا جایی که همکاری کنید


Black Moon dan repost
1050?
فورکنید پست فیومو فورمیکنم.


My darkworld 🖤🕸️ dan repost
فور کنید به چنلتون نمره بدم✔️
نامحدود


"روزی با خودم فکر می‌کردم اگر اورا با غریبه ایی ببینم دنیا را به آتش می‌کشم...
اما امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم
او کجاست و چه می‌کند!"

|دافنه‌دوموریه


دوست داشتن هم چیز عجیبی‌ست،
تو در اعماق وجود آغوش کسی اشک می‌ریزی که منشا غم هایت است.


_


مدت زیادی‌ست که دست به نوشتن نبرده‌ام.
از زمانی که جوان پرشور و غمگینی بودم مدت زیادی می‌گذرد.
الآن تار های جوگندمی موهایم چشم را می‌زند؛بعد از سال های زیادی دویدن توانسته‌ام به سختی کلبه‌ی کوچکی که هنوز به دست بشر تخریب نشده بود را با مبلغ هنگفتی تهیه کنم.
در نزدیک اینجا کتابخانه ای دارم که در هر قفسه‌اش افکار نویسنده‌ای خوابیده.
راستش به عنوان زنی پا به سن گذاشته بیشتر دلخوشی های دوران جوانی‌ام را دارم.
و همچنین سگ و گربه ای کوچکی که به سختی با هم کنار آمده‌اند و حالا زیر میز چوبی‌ام به خواب رفتند.
اما هنوز هم حسرت هایی دلم را میلرزاند.راستش دیگر نمی‌دانم این دفتر را چه کسی خواهد خواند.آچای شیرین و معصومم؟عزیزترین فردم که موهایش فر زیبایی داشتند؟نعنای تلخم یا دوستانی که خنده هاو اشک هایم را گاهی به آنها مدیونم؟گاهی آرزو می‌کنم که کاش اینجا بودند تا ثانیه به ثانیه‌‌ی بودنشان را با دوربین کوچکم ثبت می‌کردم.
اما انگار ثبت کننده‌ی خاطراتم شده دفتری با کاغذ های کاهی که نوشته های لرزان دست چپم را در وجودش حل می‌کند.
راستی!کسی که این را می‌خوانی آیا من به هنگام شنیدن آوازه‌ی مرگ لبخند به لب داشتم؟
ムリレム.14Apr2023


_


نمیدانم تقاص کدام گناهم،روزهاییست که دارم میزیستم.
نمیدانم باید چند بار با لبخند از جمع های دوستانه فاصله بگیرم و شب ها تا چه زمانی هق هق هایم را روانه دیوار های سرد اتاقم بکنم.
چشم های من رمقی برای اشک ریختن ندارند
دست هایم جانی برای مبارزه ندارند
سست شدند زانو هایم
آنقدر این تن با زخم پوشیده شده که میلرزم از نگاه کردن به خودم
درِ این خرابه را که باز کردم،تازه متوجه‌ی جریان داشتن زندگی می‌شوم
لبخندم را جمع میکنم،ماسک تظاهر را از صورتم به گوشه ای از اتاق پرت میکنم
لباس هایم تک به تک نصیب سردی زمین میشوند
قلبم را از محفظه‌ی سینه ام خارج میکنم..زخمی دیگر بر شیار رگ هایم
به عمق همان زخم ، خراشی روی تن بی جانم خواهم انداخت
قلب و جان من باید یکدست باشند.
سکوت کر کننده‌ی خانه مرهمی‌ست روی درد روح بیچاره‌ام
بنشین عزیزِ من
فنجانی چای در تضاد با سردی احساساتت مهمانت میکنم.
ムリレム.13Apr2023


از امنیت و ترس و تنهایی گفتم
برای خستگی باید چقدر داستان بِسرایم؟


_به روم نیاری دلم برات تنگ شده بود اومدم شیرقهوه بخورما
_به حساب من خب کلوچه؟
_دلتنگیم به حساب کی آروما؟
_اونم به حساب من


نقطه سرخط- dan repost
_




قدم های آهسته‌ام بر کف چوبیِ کتابخانه‌ام طنین می‌اندازد.
کتابخانه‌ای که با کتاب های کوچک و بزرگ پر شده،کتاب هایی که هرکدام سرگذشت انسان هایی‌ست که در لابه لای کلمات خفته‌اند.
از بخش تاریخ می‌گذرم،از ورق هایی که خدا می‌داند نویسندگان در حالی که هر لحظه محکوم به مرگ بودند با چه ترسی آن ها را پر‌میکردند.
به بخش الهیات می‌رسم،دین هایی که از عقاید بشر نشات می‌گیرد نه از پروردگارشان.
بخش کودکان؛نویسندگانی که از آدم بزرگ‌ها فراری شدند و به کودکی و خیال های بی‌حدومرزش پناه بردند و به خواب خرگوشی رفتند.
دستی به بخش کتاب های عملی می‌کشم،دانش بشر که نسل به نسل چرخیده و در میان قفسه‌هایم مبحوس شده.
نگاهم را به سمت عاشقانه ها می‌اندازم.هزاران داستان از عالی ترین حالت عشق وصال و هزاران داستان از اشک هایی که موقع جدایی بر زمین سرد ریختند.
قدمی به عقب برمی‌دارم تا نمای کلی‌ای به کتابخانه‌ام را داشته باشم.
اینجا پر بود،پر بود از جسم های کاغذینی که از حرف زیاد پر شدند و سکوت کردند.
و چقدر هرکداممان کتابی پر حرفی بودیم که به سکوت محکوم شده‌ایم.
ムリレム.13Apr2023

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

32

obunachilar
Kanal statistikasi