EL vIsiOn 🤍💫 dan repost
من سه بار این نوشتهها رو خوندم! چرا؟ چون انگار یه روایت از زندگی خودم بود با یه کم جزییات متفاوت و از سوی اون یکی والد. الان که سمت خودشناسی و رهایی از طرحوارهها و تلههای روانی رفتهم، میفهمم. دقیقا طرحوارهها از والدین به نسل بعدی منتقل میشه مگر آگاهی اتفاق بیفته تا اون لنزهای غلط اروم اروم از چشممون برداشته بشه! تلهی نقص و شرم، معیارهای سختگیرانه، تلهی بی اعتمادی و گزند و آسیب، رهاشدگی، اطاعت و … اینها همون بندهاییه که نسل به نسل منتقل شدن و ماها زندگیشون کردیم. توی یه نقطهای میفهمیم دیگه دست خودمونه، که دیگه نذاریم اون الگو ادامه پیدا کنه، سخته شکستنش… تله هیچوقت کامل از بین نمیره، ولی وقتی روش کار بشه، وقتی بینش به وجود بیاد و رشد هیجانی اتفاق بیفته، دیگه شدت و مدت زمانش خیلی خیلی کم میشه. دیگه هر موقعیتی نماد اون تجربههای اولیهی پرتهدید نیست. اون تصاویر صفر و صدی… دیگه ادمها یا فقط خوب یا فقط بد نیستن، دیگه ابهام اونقدر ازاردهنده نیست، دیگه لازم نیست همیشه همه چی قابل پیشبینی و بدون نقص باشه، لازم نیست واسه کافی بودن زمین و زمان تاییدت کنن… دیگه از یه جا به بعد دلت واسه نسل قبل هم میسوزه چون پشت اون ظاهر چیزهای دیگه رو میبینی و زخمی نمیشی و هرچقدر که از این بندها رها میشی، خود به خود کمتر تاثیر می گیری و به رفتار اطرافیانم شکل میدی. مسیر سختی و طاقتفرسا و زمانبریه اما پر از شکوفایی. ارزشش رو داره
امیدوارم نسل جدید مسئولیت بازتر کردن و بریدن این بندهای زهرآگین رو بخاطر خودشونم که شده بهتر به عهده بگیرن…
ممنون که تجربهتو به اشتراک گذاشتی 🤍
امیدوارم نسل جدید مسئولیت بازتر کردن و بریدن این بندهای زهرآگین رو بخاطر خودشونم که شده بهتر به عهده بگیرن…
ممنون که تجربهتو به اشتراک گذاشتی 🤍