Lliya dan repost
هیچوقت تصورشم نمیکردم از شطرنج همچین داستانی بشه نوشت
واقعا قشنگه و معنی و مفهوم بزرگی توش جا دادی
"در تجسم خود چیزی بیشتر ازین بود که فقط یک سرباز بماند"
"او نه سفید بود نه مشکی، قرمز بود"
"تنها لیقات انها مرگ بود"
"اینبار سرباز شاه بازی بود"
میبی ۸ از ۱۰
واقعا قشنگه و معنی و مفهوم بزرگی توش جا دادی
"در تجسم خود چیزی بیشتر ازین بود که فقط یک سرباز بماند"
"او نه سفید بود نه مشکی، قرمز بود"
"تنها لیقات انها مرگ بود"
"اینبار سرباز شاه بازی بود"
میبی ۸ از ۱۰