Farewell Notes | یادداشت‌ها


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


زمین پُر از نامه‌های ناخوانده‌ی توست...
سخنی، موزیکی، تصویری، چیزی:
https://t.me/BChatBot?start=sc-206918-yFk8Kvp
موسیقی:
@FarewellMusics
تصویر:
@FarewellFrames
یادداشت‌ها:
@Farewell_Notes

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


من گمان می‌کنم که انسان وقتی واقعاً به حدّ خلاقیت رسید، تنها وظیفه‌اش این است که این نیرو را دور از هر انتظار و قضاوتی بروز دهد. احمدرضای عزیز؛ اوضاع ادبیات همان شکل است که بود. مقدار زیادی ورّاجی و حرف مزخرف زدن، و مقدار کمی کار. من که حالم بهم می‌خورد و تا آن‌جا که بتوانم سعی می‌کنم خودم را از شعاع مقیاس‌ها و هدف‌های احمقانه و مبتذل کنار نگه دارم.
- بخشی از نامه‌ی فروغ به احمدرضا احمدی.

به مناسبت درگذشت احمدرضا احمدی:
https://t.me/FarewellFrames/604?single


په‌په موخیکا، چریک و رییس اسبق اروگوئه: «رهبری این نیست که به مردم بگوییم چه کاری انجام دهند؛ بلکه، به معنای فهم خواست مردم و کمک به هماهنگ‌کردن علایق مختلف در جهت یک هدف مشترک است».



مکانیزم دقیق توزیع در روز بعد از انقلاب چپ‌ها و ماهیت روابط مردم با یکدیگر در آن زمان تا حد زیادی ناگفته باقی مانده و دقیقاً همین‌جاست که برخی از بزرگترین پرسش‌ها مطرح می‌شود.

۲/۲


از روشنفکران چپ به‌دلیل مساوات‌گرایی ضدفرهنگی و تمایل به «تبدیل همه‌ی مردم به کارگر» انتقاد می‌شود. هرچند مارکسیست‌ها این مسأله را انکار می‌کنند.

در سال ۱۹۱۹ لنین در پاسخ به ابراز نگرانی مشابهی از سوی استادان بورژوا، آرزوهای تقلیل‌گرایانه‌ی بلشویک‌ها را مؤكداً انکار کرد و به اختصار گفت که بلشویسم اکنون در پی برانداختن کاپیتالیسم و طبقات اجتماعی برای پایان‌بخشیدن به تمایز میان دهقانان و کارگران در آینده است.

دیدگاه‌های چپ درباره‌ی توزیع ثروت و کالاها کاملاً واضح هستند. در سوسیالیسم، «به هرکس بر اساس کارش» و در کمونیسم «به هرکس بر اساس نیازش».

مارکسیست‌ها اغلب نخستین مرحله را به عنوان برابری در توزیع توصیف می‌کنند؛ ولی منظور آن‌ها سهم‌های یکسان نیست.

مارکسیست‌ها در ادبیات و تبلیغات خود با زبان مرسوم مارکسیستی بر بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های فئودالیسم و کاپیتالیسم تأکید می‌کنند؛ ولی هنگامی که از آینده سخن می‌گویند معمولاً تصویری بسیار مبهم از جامعه‌ای عادلانه ترسیم می‌کنند که در آن مردم به نوعی با یکدیگر برابرند.

۱/۲
‌‌


«همیشه تلاش کردم، پایان فیلم را به طریقی خلق کنم که قهرمانان با پایان داستان باهوش‌تر و داناتر شده باشند. چیزکی فهمیده باشند یا با دیگری انسانی‌تر برخورد کنند. احساس می‌کنم این واقعیت که ما نسبت به دیگران به‌شدت بی‌تفاوت هستیم، معضل اساسی پایان قرن بیستم است».

- ۲۷ ژوئن، زادروز کریشتوف کیشلوفسکی، کارگردان و نویسنده‌ی لهستانی.‌

Movies



«بدن مطیع» فوکو هیچ نقشی در این فرآیند تولید ندارد و مفهوم زیست‌قدرت فوکو مناسب این دوران نیست و جای خود را به روان‌قدرت تکنولوژیک داده است.

درواقع نقطه‌ی کور تحلیل فوکو «تکنولوژی قدرت تحت رژیم نئولیبرال» است. فوکو متوجه نبود که رژیم نئولیبرال کاملاً از تکنولوژی خود برای اهدافش استفاده می‌کند و به دنبال خودبهینه‌سازی دائمی‌ست. سوژه‌ی شیفته و کامیاب نئولیبرال، از روی میل و حتی با شور و حرارت سرگرم خوداستثماری می‌شود.

تکنولوژی قدرت، تحت لوای نئولیبرالیسم شکلی ظریف به خود می‌گیرد و به‌جای چسبیدن مستقیم به افراد، مطمئن می‌شود که افراد به نحوی روی خودشان عمل می‌کنند.

سپس، این روابط ساختگی قدرت درونی به‌عنوان آزادی تفسیر می‌شود. خودبهینه‌سازی، اطاعت، استثمار و آزادی، همه یکی می‌شوند و این مهندسی آزادی و استثمار که به قصد عملی کردن خوداستثماری صورت می‌گیرد، چیزی است که از نظر فوکو پنهان مانده بود.


فوکو بعد از نوشتن «مراقبت و تنبیه» دریافت که جامعه‌ی انضباطی تمام ابعاد دوران را بازتاب نمی‌دهد. او در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ توجه خود را به شکل نئولیبرال حکومت معطوف کرد.

مشکل تحلیل فوکو این است که به مفاهیم جمعیت و زیست‌سیاست می‌چسبد. او در جریان یکی از سلسله‌سخنرانی‌هایش گفت «به نظر من... فقط وقتی... فهمیدیم این نظام حکومتی که به آن لیبرالیسم گفته می‌شود چیست، می‌توانیم دریابیم که زیست‌سیاست چیست».

فوکو به‌وضوح واقف نیست که زیست‌سیاست و جمعیت که نماینده‌ی مقولات حقیقی جامعه‌ی انضباطی‌اند، برای توصیف رژیم نئولیبرال مناسب نیستند.

نئولیبرالیسم که شکل جهش‌وتوسعه‌یافته‌ی سرمایه‌داری‌ست، به‌جای جسم، روان را به‌عنوان نیروی مولد کشف کرده است و زمین بازی را به روان‌سیاست برده است.

اکنون اشکال غیرمادی تولید است که مسیر سرمایه‌داری را مشخص می‌کند. آن‌چه تولید می‌شود نه ابژه‌های مادی؛ بلکه، ابژه‌های غیرمادی است، مانند برنامه‌ها و اطلاعات. بدن دیگر برخلاف آن‌چه در جامعه‌ی انضباطی زیست سیاسی بود، نیروی اصلی تولید را بازنمایی نمی‌کند و انضباط جسمی جای خود را به بهینه‌سازی ذهنی داده است.


جامعه‌ی انضباطی متشکل از محیط‌ها و نهادهای حبس است. خانواده، مدارس، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها، زندان‌ها و غیره همگی نشان از فضاهایی محبوس‌کننده دارند و تنها سوژه‌ی انضباطی‌ست که تغییر می‌کند.

ژیل دلوز در «پی‌نوشت بر جوامع کنترل» تحلیل کرده که نظام سرمایه‌داری در حال گذار به مرحله‌ای جدید است تا کارآمدی بیش‌تر ایجاد کند. او برای ساده‌شدن فهم ماجرا از مثال موش کور و مار استفاده کرده که اگر علاقه‌مند بودید می‌توانید در کتاب مذکور بخوانید.

به عقیده‌ی دلوز، رژیم انضباطی خود را هم‌چون یک بدن دارای زیست سیاسی سازمان‌دهی می‌کند. در مقابل رژیم نئولیبرال شبیه یک روح به نظر می‌رسد که مدام در حال حرکت و انگیزش‌بخشی‌ست.

گذار از قدرت حاکمیت به قدرت انضباطی از تغییرات در شیوه‌های تولید پیروی می‌کند؛ مثلاً تغییر از کشاورزی سنتی به صنعتی.

وقتی صنعتی‌سازی توسعه می‌یابد، به انضباط درآوردن نیروی کار و متناسب‌ساختنش با تولید ماشینی ضروری می‌شود. قدرت انضباطی به‌جای شکنجه‌ی بدن، آن را در نظامی از هنجارها به یوغ می‌بندد و جمعیت را به‌عنوان توده‌ای مولد و زاینده در نظر می‌گیرد که باید به‌دقت مدیریت شود.
‌‌


آلبرت اینشتین، فیزیکدان برجسته‌ی آلمانی:

💬 من متقاعد شده‌ام که تنها یک راه برای محو این شرّ بزرگ وجود دارد، و آن هم عبارت است از استقرار یک اقتصاد سوسیالیستی به همراه یک سیستم آموزشی که می‌بایست دارای یک جهت‌گیری با اهداف اجتماعی باشد.

💬 در یک چنین اقتصادی وسایل تولید در مالکیت جامعه‌اند و به شیوه‌ای برنامه ریزی شده مورد استفاده قرار می‌گیرند. یک اقتصاد با برنامه‌ریزی، که تولید را با نیازهای همگانی همخوان می‌سازد، کار را بین همه آن‌هایی که قادر به انجام کارند تقسیم می‌کند و یک سطح زندگی مناسب را برای هر زن، مرد و کودکی تضمین می‌نماید.

💬 آموزش فردی، علاوه بر اینکه شکوفایی استعدادهای ذاتی را تشویق می‌کند، تلاش می‌کند تا به جای تکریم و ستایش قدرت و موفقیت فردی، احساس مسؤلیت را نسبت به دیگر همنوعان در جامعه حاضر ایجاد کند.


تاریخ را به شعر ننویس
چرا که سلاح، همان مورّخ است
و مورّخ دچار تب و لرز نمی‌گردد
هنگامی که قربانیان‌ش را نام می‌گذارد
و گوش نمی‌سپارد به روایت گیتار

تاریخ
روزانه‌های اسلحه است
که بر اجساد ما نگاشته
و تاریخ را عاطفه‌ای نیست

«محمود درویش»


هرازچندگاهی سعی می‌کنم از چت‌جی‌پی‌تی هم نظر بپرسم و ازش بخوام که توضیح بده چی گفتم. چون معمولاً سخت می‌نویسم. نقد هم می‌خوام ازش. هنوز فهمش از نقدش جلوتره. :)

سعی می‌کنم قسمت کامنت هر مطلب رو از چت‌جی‌پی‌تی خالی نذارم؛ اما نظر انسان خردمند یه‌چیز دیگه‌ست. نظر یا مباحثه‌ای داشتید مشتاقم. :)


چرا ازعرصه‌خارج‌نشدنِ این رقیب ضروری است؟

در جوامع مختلف طی سالیان طولانی، افراد تهی‌دست شانس کم‌تری برای رسیدن به مراتب بالا داشته‌اند. امروز جای‌جایِ دنیا از بازار و اقتصاد تا آموزش عالی در تسخیر طبقات برخوردار است. به مرور فضا تک‌قطبی‌تر هم خواهد شد. یک فرآیند زمان‌بر اما احتمالاً محتوم!

سیاست‌های جهانی تعدیل، آزادسازی، له‌کردنِ کارگران و فرودستان تا زمان جایگزینی آن‌ها با ربات‌ها و هوش مصنوعی ادامه خواهد داشت.

این نگاه که دنیای آینده برای همه جا دارد کمی ساده‌اندیشانه و دور از واقعیت‌ها و تجربیات زیسته است. فرزند کارگر شانس کمی دارد که کارگر نباشد و طبقه‌ی اجتماعی-اقتصادی بالاتری پیدا کند.

نکته‌ی اصلی نگران‌کننده، تقابل شدیدی است که در دوره‌ی گذار احتمالاً رخ خواهد داد و در صورت عدم تجهیز توده‌ها به تئوری مستحکمِ منتقد و اصلاح‌گرِ وضع موجود، فرصت برای استفاده از سلاح نقد و درگیرکردن توده‌ها با تئوری از بین خواهد رفت، همان‌طور که اکنون هم این فرصت در عصر ابتذال دیجیتال دچار خدشه است.

این خلأ نظری به جایگزینی سلاح نقد توسط نقد با سلاح منجر خواهد شد و خشم و خون برای رسیدن به دیکتاتوری پرولتاریا در یک مقیاس جهانی به راه خواهد افتاد.

واقعیت آنست که دولت‌های سرمایه‌داری فرصت برابر رشد را در طبق اخلاص میان توده‌های مردم توزیع نمی‌کنند. احزاب، شوراها و صنوف هم بشدت تحت کنترل هستند.

با نگاه غیربه‌روزِ فعلی، عدالت و توزیع برابر فرصت‌ها «بهینه» نیست و با توسعه‌ی رباتیک و هوش مصنوعی، شکاف ایجادشده تشدید خواهد شد.

تجربه‌های موفق گذشته مانند اعطای حق مرخصی، بازنشستگی و نظایر آن به نیروهای کار که با تجمعات کارگری وابسته به جناح چپ در یکصد سال اخیر جااندازی و رویه شد، نشان می‌دهد که با اتخاذ رویکرد تحولی مناسب می‌توان خطرات پیش‌رو را به فرصت بدل کرد.


ضرورت سیاست آنتاگونیستی و حضور رقیبی که سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی را به چالش بکشد.

در عصر هوش مصنوعی و رباتیک، نظریات سنتی چپ کارآیی نخواهند داشت. در فرصت شاید کوتاه باقی‌مانده تا سیطره‌ی ربات‌ها، متفکران جدی سیاسی-اجتماعی باید فکری اساسی برای بازتعریف مفاهیم بنیادین جناح چپ اعم از مفهوم کار و نیروی کار و جایگاه آن در اقتصاد کنند؛ وگرنه باید برگردیم به چیزی شبیه به همان حرف که بعدا خود فوکویاما پس گرفت: «سرمایه‌داری پایان قطعی جهان خواهد بود».

فقدان نظری در مقابله‌ی با سرمایه‌داری در دنیایی که دیگر نه نیروی کار به معنای امروزی ارزشی دارد و نه اساسا مفهوم کار معنای امروز را دارد، خطری بسیاری جدی‌ست.

موضوعی که یک فرآیند برنامه‌ریزی‌شده‌ی بلندمدت است و جلورفتن آن کاملا به پیشرفت و توسعه‌ی دانش رباتیک و هوش مصنوعی وابسته است.

با پیشرفت دانش نمی‌توان مقابله کرد و جناح چپ به‌عنوان رقیب سرمایه‌داری نیازمند تحول جدی‌ست.


برای بهبود نفس بشر که سایر بهبودها نتیجه‌ی آنست، آزادی عقیده ضرورت دارد؛ چراکه:

۱- اگر عقیده‌ای را محکوم به خاموشی کنیم ممکن است حق را خاموش کرده باشیم و اگر منکر شویم قضاوت خود را مصون از خطا پنداشته‌ایم.

۲- هرچند عقیده‌ی خاموش‌شده باطل باشد، ممکن است قسمتی از آن حق باشد و اغلب چنین است. و چون عقیده‌ی رایج در هر موضوعی هرگز همه‌ی حقیقت نیست، تنها با برخورد عقاید مختلف است که همه‌ی حقیقت فرصت تجلی خواهد داشت.

۳- درصورتی‌که عقیده‌ی مقبول، حق و تمام حقیقت باشد، اگر پیوسته آن را به مبارزه نطلبند، اعتقاد اغلب معتقدان به آن غیرعقلی و بی‌اساس خواهد بود و این شروع انحراف است.

‏«برداشتی از رساله درباره آزادی اثر جان استوارت میل با تصحیح و تغییر».


آزادی در گذر از یک شیوه‌ی زندگی به شیوه‌ای دیگر احساس می‌شود، تا جایی که کاشف به عمل می‌آید که این گذار هم شکلی از اجبار بوده.
آزادی میان‌پرده‌ای زودگذر است برای کسی که ملول و افسرده شده.

درواقع، آزادیِ توانستن از بایستنِ هدفمند حتی اجبار بیش‌تری تولید می‌کند. بایستن حدی دارد و در مقابلش توانستن حدی ندارد و به همان میزان توانستن مستلزم اجبار نامحدود است.
به همین دلیل است که خود را در جایگاهی متناقض می‌یابیم. آزادی که باید متضاد الزام باشد، اجبار تولید می‌کند.

از طرفی، فقط در اجتماع که هر فرد ابزارهایی برای پرورش خود در هر راستایی دارد آزادی برایش ممکن می‌شود. از این منظر، آزادبودن چیزی نیست جز تحقق‌بخشیدنِ به خود با دیگران. باید توجه داشت که این افراد نیستند که با رقابت آزاد، آزاد می‌شوند؛ بلکه تکنولوژی‌های جدید قدرت با چسباندن خود به آن‌ها آزادی پیدا می‌کنند.
‌‌



‏ما در حافظه‌ی جامع دیجیتال گیر افتاده‌ایم. ممکن است کلان‌داده حتی بتواند آرزوهایی را بفهمد که نمی‌دانیم آن‌ها را در سر داریم. بهتر بگویم: در وضعیت‌های خاص تمایلاتی پیدا می‌کنیم که از آگاهی طفره می‌روند و خود نمی‌دانیم چرا!

2-6



امروزه کلان‌داده‌ در نقش برادر بزرگ ظاهر میشود و به ظهور جامعه‌ای دیجیتالی‌طبقاتی جدیدی می‌انجامد که در آن بخشی از انسان‌ها فاقد ارزش اند.
هرچیزی را می‌توان اندازه‌گیری کرد و کمّی ساخت. همبستگی‌های پنهان، عیان شده و جای علیّت را می‌گیرند؛ همان‌طور که «هست» جای «چطور شد» را.

2-5



اعترافاتی که به زور گرفته میشدند جای خود را به افشاگری‌های داوطلبانه داده‌اند. گوشی‌های هوشمند جایگزین شکنجه‌گاه شده‌اند و ما داوطلبانه رازهایمان را هم به برادر بزرگ مهربانی می‌گوییم که مهربانی‌اش به ما ساکنان سرزمین دیجیتال حسّ تحت نظر بودن را القا نمی‌کند و همه حس آزادی داریم.

2-4



برخلاف عصر اورول ما با یک برادر بزرگ مهربان طرف هستیم که ممنوع، حراست یا سرکوب نمیکند و در عوض کاوش میکند، اجازه میدهد و طرح میریزد. میزان مصرف کنترل نمیشود؛ بلکه به حداکثر مقدار ممکن افزایش می‌یابد. هیچ محصولی کمیاب نیست و با وفور مواجه هستیم. همه به ارتباط و مصرف تشویق می‌شوند.

2-3



منطق بازی‌وارسازی فراتر هم میرود و با لایک و فالوئر، روابط اجتماعی را هم تابعی از یک بازی درمی‌آورد و نتیجه‌ی منطقی آن تجاری‌سازی روابط و نابودی ارتباطات انسانیست.
هرچیزی که نیازمند زمان برای رشد و بلوغ است نمی‌تواند وارد بازی شود تاجاییکه میبینی یک جسد جامعه را می‌گرداند: جسد کار.

2-2

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

16

obunachilar
Kanal statistikasi