میخواستم زن زندگی ات باشم!
زنی که پیشبند ببندد؛ سیب زمینی ها را سرخ کند.
زنی که دستش فقط در خانه ی تو بسوزد و حرصش را روی سر قابلمه های خانه ی کوچک تو خالی کند.
جلوی آینه های خانه ی تو آرایش کند..لبخند بزند..موببافد..
و پس از گریه مشت مشت آب توی صورتش بپاشد.
میخواستم زن زندگی ات باشم.
زنی که لنگه گوشواره اش را در خانه ی تو گم کند و صبح های زود، بوی لاک قرمزش، در خواب تو بپیچد.
میخواستم زنی باشم که اکثر مریضی های عمرش، صدقه سر زن بودن در خانه ی تو باشد... (دیسک کمر...ضعف زانو)
و با اینکه خسته است
برایت چای دم کند...
و وقتی بلوز بی آستین میپوشد
حواسش باشد که پرده های خانه ات افتاده باشند...
می خواستم سرم را با تو روی یک بالش بگذارم و دو تایی بخزیم زیر یک پتوی مشترک...
من با تک تک سلول هایم، میخواستم زن زندگی ات باشم(((:
زنی که پیشبند ببندد؛ سیب زمینی ها را سرخ کند.
زنی که دستش فقط در خانه ی تو بسوزد و حرصش را روی سر قابلمه های خانه ی کوچک تو خالی کند.
جلوی آینه های خانه ی تو آرایش کند..لبخند بزند..موببافد..
و پس از گریه مشت مشت آب توی صورتش بپاشد.
میخواستم زن زندگی ات باشم.
زنی که لنگه گوشواره اش را در خانه ی تو گم کند و صبح های زود، بوی لاک قرمزش، در خواب تو بپیچد.
میخواستم زنی باشم که اکثر مریضی های عمرش، صدقه سر زن بودن در خانه ی تو باشد... (دیسک کمر...ضعف زانو)
و با اینکه خسته است
برایت چای دم کند...
و وقتی بلوز بی آستین میپوشد
حواسش باشد که پرده های خانه ات افتاده باشند...
می خواستم سرم را با تو روی یک بالش بگذارم و دو تایی بخزیم زیر یک پتوی مشترک...
من با تک تک سلول هایم، میخواستم زن زندگی ات باشم(((: