نای بینوا
این بیت در ذهنم میگذشت که:
شغال نگونبخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
ساختار مصراع دوم این بیت مرا به یاد مصراعی از مسعود سعد انداخت که مدتهاست گمان میکنم خوانش رایج آن نادرست است:
چون نای(١) بینوایم از این نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم(٢)
زیرا جواب گفتۀ من نیست جز صدا
اگر مصراع نخست بیت دوم را به این صورت معنی کنیم که «آنچه را دلم از او پر میشود با کوه میگویم» بیت دچار اشکالی منطقی میشود: به این علّت که کوه فقط صدای خودم را به من بازمیگرداند با کوه درددل میکنم. معلوم نیست این بازگرداندن انعکاس گفتۀ شاعر به خود او چگونه موجب تسکین اوست که دقیقاً به همان علّت که کوه صدایش را به خودش بازمیگرداند با او درددل میکند! به نظر من میرسد که مصراع مورد نظر را باید همانند مصراع دوم بیت سعدی خواند و اینطور معنی کرد که: آنچه به کوه بگویم دلم از او پر میشود (نهتنها دلم خالی نمیشود، بلکه دلگیرتر میشوم) زیرا کوه فقط صدای خودم را به من بازمیگرداند. با این خوانش «نایِ بینوا» بودن شاعر نیز در هر دو معنی توجیه میشود، هم نیِ مسکین و هم نیِ بیآواز.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. در تصحیح اخیر دیوان روی این کلمه علامت سکون گذاشتهاند که به گمان من تکلّف بیوجه و خوانش نادرستی است.
٢. در تصحیح اخیر دیوان در پایان این مصراع ویرگول گذاشتهاند که مؤیّد همان خوانش رایج است.
این بیت در ذهنم میگذشت که:
شغال نگونبخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
ساختار مصراع دوم این بیت مرا به یاد مصراعی از مسعود سعد انداخت که مدتهاست گمان میکنم خوانش رایج آن نادرست است:
چون نای(١) بینوایم از این نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم(٢)
زیرا جواب گفتۀ من نیست جز صدا
اگر مصراع نخست بیت دوم را به این صورت معنی کنیم که «آنچه را دلم از او پر میشود با کوه میگویم» بیت دچار اشکالی منطقی میشود: به این علّت که کوه فقط صدای خودم را به من بازمیگرداند با کوه درددل میکنم. معلوم نیست این بازگرداندن انعکاس گفتۀ شاعر به خود او چگونه موجب تسکین اوست که دقیقاً به همان علّت که کوه صدایش را به خودش بازمیگرداند با او درددل میکند! به نظر من میرسد که مصراع مورد نظر را باید همانند مصراع دوم بیت سعدی خواند و اینطور معنی کرد که: آنچه به کوه بگویم دلم از او پر میشود (نهتنها دلم خالی نمیشود، بلکه دلگیرتر میشوم) زیرا کوه فقط صدای خودم را به من بازمیگرداند. با این خوانش «نایِ بینوا» بودن شاعر نیز در هر دو معنی توجیه میشود، هم نیِ مسکین و هم نیِ بیآواز.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. در تصحیح اخیر دیوان روی این کلمه علامت سکون گذاشتهاند که به گمان من تکلّف بیوجه و خوانش نادرستی است.
٢. در تصحیح اخیر دیوان در پایان این مصراع ویرگول گذاشتهاند که مؤیّد همان خوانش رایج است.