𝖩𝖾𝗈𝗇'𝗌𝖣𝗂𝖺𝗋𝗒


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


面颊 𝖩𝗈𝗐𝖾𝗅 | 𝖤𝗇𝗍𝗉 | 𝟣𝟩’
𝖩𝗎𝗌𝗍 𝗈𝗇𝖾 𝗆𝗈𝗋𝖾 𝗌𝗍𝖾𝗉 𝗍𝗈 𝖽𝖾𝖺𝗍𝗁 & 𝖴'𝗅𝗅 𝖿𝗂𝗇𝖽 𝗅𝗂𝖿𝖾.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=263490587

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


اوکی پس ۲۰ نفر اول.
خیلی جذاب شد.


وایسید، تعداد فور کننده‌ها بالاتر از هفت‌ تا شد.
ظرفیت چالش رو ببرم بالا؟


— این رو فوروارد کنید و نیک‌نیم یا اسمتون رو زیرش بنویسید تا وارد سناریوی قتل قطار سریع‌السیر شرق بشیم. به هر شخص یک نقش تعلق می‌گیره و راجع بهش سناریو نوشته میشه. نقش قاتل مخفیه، خودتون باید حدس بزنید که قاتل کیه.
˝( ۷ نفر اول)




هی تو رفیق، وایسا. کجا انقدر تند می‌ری. این گندمزار خشک، جای انسان‌هاییه که غمی رو در قلب‌هاشون حمل می‌کنن. سر ظهره. کارکنای مزرعه کناری از وجود این دشت طلایی رنگ خبر ندارن. اینکه اینطور خودت رو به آفتاب سپردی، با انسان صحبت می‌کنه. من هم این کار رو می‌کنم. روحم، لمس‌هام و پرده‌چشم‌های بسته‌ام رو رو‌به‌روی آفتاب می‌ریزم. تا نور خودش رو بر من بباره. اما تو طور دیگه‌ای باهاش صحبت می‌کنی. انگار از آفتاب خواستی که درد و دل‌هات رو گوش بده. دلت تنگِ کسیه آقای کیم؟ و چرا، لقبتون ابرِ گمشده‌است موسیو. آسمون که همیشه خونه‌ءِ ابرش می‌مونه. چطور، ممکنه که گم بشه؟ من جئونم. از آشنایی باهات خوشبختم، مردی که خودش رو به گندمزار سپرده.
〃𝖪𝗂𝗆 & 𝖶𝗁𝖾𝖺𝗍 𝖿𝗂𝖾𝗅𝖽
ˉ  𝟣𝟩𝗍𝗁 𝖬𝖺𝗋 ˌ 𝟣𝟣:𝟧𝟥








— دیشب شب سختی بود. دوباره وقایع چهارسال پیش تکرار شد. دوباره، هرکسی رو صدا زدم جای‌ خالی اون فرد بیشتر فریاد کشید تا اینکه خودش بخواد برگرده و بهم لبخند بزنه. امروز صبح با صدای بمب‌گذاری بیدار شدم. چشم‌هام رو که باز کردم، شنیدم قطاری به سمت مرکز شهر شیکاگو میره. همیشه شیکاگو و واشینگتن دی‌سی برام شبیه به هم بودن. ساختمون‌های شیکاگو بلند و پر از پنجره‌اس. خیلی خیلی پنجره. بعد از خنثی شدن بمب، به مردم نگاه می‌کردم. مردمِ عجیب و غریب. کیم ته، تو دیگه پیشم نیستی. من بهت گفته بودم هیچوقت نمیتونی بهم آسیب بزنی. دیدی که نتونستی. به تو هم می‌خندم انسانِ پیانیست. دیشب فکر می‌کردم آیا روزی به نور طلوع لبخند خواهم زد؟ راستش رو بخوای سوال خوبی نبود. من هر روز صبح که به دبیرستان میرم به طلوع لبخند می‌زنم. اون نور طلوع نبود. نور منعکس شده از دریا بود.

〃𝖩𝖾𝗈𝗇 𝗂𝗇 𝖢𝗁𝗂𝖼𝖺𝗀𝗈
ˉ  𝟤𝟩𝗍𝗁 𝖩𝖺𝗇 ˌ 𝟣𝟦:𝟤𝟥






— یک نویسنده، باید هم در ذهن خودش سیر کنه و هم در ذهن بقیه. بعضی نویسنده‌ها خیر‌خواهن. میخوان با نوشته‌ها خبری رو که مردم نسبت بهش کور‌ن رو بهشون برسونن. بعضی نویسنده‌ها خودخواهن، میخوان خشمشون از زندگی رو روی کاغذها بیارن و باقی خشمگین‌ها‌ رو با خودشون همراه کنن. بعضی نویسنده‌ها عاشقن، می‌نویسن اما نه برای همه مردم. برای یک نفر و آرزو می‌کنن کتابشون به دست اون یک نفر برسه. بعضی نویسنده‌ها شیفته‌ان. شیفته جهان، شیفته زندگی. به پرستش این جریان بزرگ می‌پردازن. برخی‌شون هم فریبکارن، عمدا چیزهایی رو می‌نویسن که ذهن مردمانی رو با هدف خودشون همراه کنن. نویسندگی شغل عجیب و خطرناکیه. خیلی خیلی خطرناک.






—گاهی اوقات فکر می‌کنم یک روح خندانم، که صبح‌ها به کیک‌فروشی دهکده سر میزنه و عصر‌ها در همون جاده قدیمی و کوچیک دوچرخه سواری می‌کنه. این روح، هربار که به قلب شخصی نزدیک میشه اون رو در آغوشش می‌کشه. باهاش می‌خنده و به هنگام غم همراهش سکوت می‌کنه. روز‌هایی که میرسه تا از اون قلب‌ها جدا بشه، انگار که اون قلب‌ها هیچ‌وقت متوجه دربرگرفته‌شدن توسط این روح نبودن. انگار هیچ‌وقت رایحه‌ای احساس نکردن. اینکه روح سرگردان و رهایی باشی که بدونی ذراتی از همین ماهیت بی‌جرمت رو صدا، جزئیات، چشم‌ها، علایق و هرچیزی که از اشخاصی ارزشمند به جا موندن تشکیل می‌دن اما قلب اون‌ها که یک جسم مادیه که هیچ‌وقت بویی از این مجموعه‌ذره‌ بی‌رنگ و رها نبرده و نشناختتش. شبیه دلتنگ شدن برای چیزی می‌مونه که هیچ‌وقت وجود نداشته.




«کیم،حتی‌نگاهِ‌خسته‌ء‌تو‌هم‌شیرینه.»






— امروز، فهمیدم می‌خواهم بیش از پیش تو را در آغوش بکشم. می‌خواهم بیشتر از پیش سرت را میان فاصله بین قلب تا گردن‌ام قرار دهم و بگویم همه چیز تمام شد، حالا در خانه هستی، اینجا کنار من، و همه چیز در خانه ما آرام است. امروز، بیشتر از پیش احساس کردم که باید پایم را در خانه بگذارم و تنت را بیشتر از آنچه باید در آغوشم جای دهم. آن‌گونه که عطر تن تو بر بند بند وجودم حک شود. تمام زخم‌های جسم‌ات را ببوسم، یک‌بار دیگر بر آن‌ها مرهم بگذارم و به هر زبانی که تو بخواهی، دستانت را ببوسم و از وجودت تشکر کنم. که زنده ماند. که به من برسد. که من، تو را بیابم. نور من.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

41

obunachilar
Kanal statistikasi