شب سوم _ ليلا صادقي
من شدیداً اعتراض دارم
نسبت به این آبی که هورت میکشی بالا
شنا کن، برقص، دست و پا نمیزنی چرا
من از گلوی تو حرف میزنم
ماهی قرمز کوچکی افتاده توی مغزم
زم زم زمه میکند آب آب
من شدیداً دلتنگم
وقتی گاز میزنی نیمی از نان را
آن طرفتر، نیم دیگرش گرسنه میماند
چرا همیشه در را که میبندم
قفس میشود کبوتری توی سینهام
و دقیقاً همان لحظهای که داد میکشم
جنازهای از حرفهایم بلعیده میشود با آب دهانم
ها کن، ها، هوای تو سرد است
و سرد یعنی من شدیداً اعتراض دارم
چرا همیشه آمدنت از آن سوی من میرود
درست همان لحظهای که دوستم زم زم زمه میکنم دارم
شنا کن، برقص، دست و پا نمیزنی چرا
دقیقاً همان وقتی که قلپ قلپ خفه میشوم از مرگم
@LS_leilasadeghi
من شدیداً اعتراض دارم
نسبت به این آبی که هورت میکشی بالا
شنا کن، برقص، دست و پا نمیزنی چرا
من از گلوی تو حرف میزنم
ماهی قرمز کوچکی افتاده توی مغزم
زم زم زمه میکند آب آب
من شدیداً دلتنگم
وقتی گاز میزنی نیمی از نان را
آن طرفتر، نیم دیگرش گرسنه میماند
چرا همیشه در را که میبندم
قفس میشود کبوتری توی سینهام
و دقیقاً همان لحظهای که داد میکشم
جنازهای از حرفهایم بلعیده میشود با آب دهانم
ها کن، ها، هوای تو سرد است
و سرد یعنی من شدیداً اعتراض دارم
چرا همیشه آمدنت از آن سوی من میرود
درست همان لحظهای که دوستم زم زم زمه میکنم دارم
شنا کن، برقص، دست و پا نمیزنی چرا
دقیقاً همان وقتی که قلپ قلپ خفه میشوم از مرگم
@LS_leilasadeghi