پيراهنت را در خيابان ديدهام.
بارانیات را در باران.
سيگارت را بينِ دو هزار انگشتِ غريبه!
انگار تو را ميانِ شهر قسمت كردهاند و سهمِ همه را دادهاند!
لبخندت را دادهاند به همه.
عطرت را به عابرانی كه از كنارم میگذرند؛
و نامت را تكه تكه در نامشان پنهان كردهاند!
تو را ميانِ شهر قسمت كردهاند و سهمِ همه را دادهاند؛
و دلتنگیات برای من ماندهست.
بارانیات را در باران.
سيگارت را بينِ دو هزار انگشتِ غريبه!
انگار تو را ميانِ شهر قسمت كردهاند و سهمِ همه را دادهاند!
لبخندت را دادهاند به همه.
عطرت را به عابرانی كه از كنارم میگذرند؛
و نامت را تكه تكه در نامشان پنهان كردهاند!
تو را ميانِ شهر قسمت كردهاند و سهمِ همه را دادهاند؛
و دلتنگیات برای من ماندهست.