تبارشناسی و تحلیل گفتمان تاریخی dan repost
این گفتار غازان حاوی نکات مهمی است. اصلاحات غازان از روی نوعدوستی نبود، خلق و خوی او همان خلق خشن مغولی بود. اما او ضرورت انجام اصلاحات را درک کرده بود. او دوراندیش بود و به ماندن فکر می کرد. از این رو مغولان را به اندیشیدن به آینده حکومت خود دعوت می کرد. اینکه آنها نباید رعیت را بیازارند، اگر که می حواهند از منافع بلندمدت اقتصادی برخوردار شوند. دیدگاه او کاملاً اقتصادی بود. او متوجه شده بود که اقتصاد مبتنی برچپاول دیگر جواب نمی دهد و برای ماندن باید بر امیال مغولان سخت گرفت و رو به انظباط مالی آورد. اصلاحات غازانی به منزله کاربرد نوعی تکنولوژی انظباطی قدرت بود. غازان نه سال حکومت کرد. پس از مرگ او، الجایتو برادرش حاکم شد و کماکان راه برادرش را ادامه داد. اما با مرگ الجایتو، اصلاحات غازانی شکست خورد و مغولان دوباره به سبک و سیاق چپاولگرانه سابق بازگشتند و دیری نپایید که با قیام مردم سربدار، مجبور به ترک ایران شدند.
مغولان از اساس برای چپاول آمده بودند و نه حکومت و نه ماندن. عقلانیت اقتصادی و سیاسی ایجاب می کرد که چپاول با نوعی قاعده همراه باشد. اما آنها قاعده نمی شناختند و همین بی قاعدگی موجب شد که بیش از نود سال در ایران دوام نیاورند و علیرغم مسلمان شدن، با قیام مردمی، برای همیشه ایران را ترک کنند. اکثریت مغولان قادر به درک ضرورتهای اقتصادی جامعه تحت سلطه و پدیرش اخلاق مبتنی بر انظباط اقتصادی نبودند و همین امر عامل مهم شکست آنها بود. گویی اخلاق چپاول درون ژنهای آنها رسوخ کرده و اعمال هرگونه انظباط و قاعده بر آنها به منزله دور کردنشان از اصل بنیادین وجودشان بود. ژنهای خوب آنها شامل کسانی میشد که استعداد خشونت و چپاول بیشتری داشتند.
الان هفتصد سال از خروج مغولان از ایران می گدرد و خشونت و چپاولگری شان به ضرب المثل های ملی بدل شده اند. حکومتهای بعدی ایرانی هرگز جرأت نکردند خود را به آن حد و آستانه از چپاول و اعمال خشونت مثالی مغولی برسانند. آستانه خشونت و چپاول مغولی به معنی وقوع حتمی شورش و انقلاب بود. بدین ترتیب، خلق و خوی ایرانیان نیز تغییر کرد. ایرانیان بدل شدند به ملتی به شدت مستعد تحمل کردن ظلم و خشونت و چپاول. فقط حکومتها نمی بایستی از حد و آستانه بگدرند و حکومتها نیز چه استادانه، آستانه ها را فراگرفتند و به کار بردند.
@M_Soltani_Gordfaramarzi
مغولان از اساس برای چپاول آمده بودند و نه حکومت و نه ماندن. عقلانیت اقتصادی و سیاسی ایجاب می کرد که چپاول با نوعی قاعده همراه باشد. اما آنها قاعده نمی شناختند و همین بی قاعدگی موجب شد که بیش از نود سال در ایران دوام نیاورند و علیرغم مسلمان شدن، با قیام مردمی، برای همیشه ایران را ترک کنند. اکثریت مغولان قادر به درک ضرورتهای اقتصادی جامعه تحت سلطه و پدیرش اخلاق مبتنی بر انظباط اقتصادی نبودند و همین امر عامل مهم شکست آنها بود. گویی اخلاق چپاول درون ژنهای آنها رسوخ کرده و اعمال هرگونه انظباط و قاعده بر آنها به منزله دور کردنشان از اصل بنیادین وجودشان بود. ژنهای خوب آنها شامل کسانی میشد که استعداد خشونت و چپاول بیشتری داشتند.
الان هفتصد سال از خروج مغولان از ایران می گدرد و خشونت و چپاولگری شان به ضرب المثل های ملی بدل شده اند. حکومتهای بعدی ایرانی هرگز جرأت نکردند خود را به آن حد و آستانه از چپاول و اعمال خشونت مثالی مغولی برسانند. آستانه خشونت و چپاول مغولی به معنی وقوع حتمی شورش و انقلاب بود. بدین ترتیب، خلق و خوی ایرانیان نیز تغییر کرد. ایرانیان بدل شدند به ملتی به شدت مستعد تحمل کردن ظلم و خشونت و چپاول. فقط حکومتها نمی بایستی از حد و آستانه بگدرند و حکومتها نیز چه استادانه، آستانه ها را فراگرفتند و به کار بردند.
@M_Soltani_Gordfaramarzi