#علاقهیپرهوس ♨️
#پارت_9 😍
رفته بود سرکار...بازم دلم خواب میخواس...سعی کردم چشامو ببندمو فک کنم آرتا تو بغلمه...
محکم شاسخینمو بغل کردم...اما خوابم نمیبرد...پاشدم رفتم یخچالو باز کردم یه صبونه مختصر اوردمو نشستم خوردم...
امشب باید برم خونه دایی...نمیدونستم چیکار کنم...ترس برم داشته بود...ولی چاره ای نداشتم...
پاشدم رفتم حموم و تمیز کردم خودمو...حولمو دور خوردم پیچیدمو اومدم دیدم گوشیم پیام اومده...
+ سلام. آماده باش یه ساعت دیگه میام دنبالت ببرمت خونم...
داییم بود...یه ساعت دیگه؟ مگه قرار نبود شب برم خونش...
- باشه
ارسال کردم و گوشیو عصبی پرت کردم رو مبل...
رفتم سراغ کشوم...یه سوتین و شورت ست سیاه برداشتم...یه تاب سفید و شلوار مشکی جذب پوشیدم و مانتومو روش پوشیدم...
موهامو سشوار و اتو کشیدم صافشون کردم...گوش به زنگ نشسته بودم...
زنگ در خورد...بدون اینکه باز کنم رفتم سمت در...تو ماشین نشسته بود...
کت شلوار سرمه ای خوشگلی تنش بود با پیرهن سفید زیرش و یه کروات مردونه جذاب شده بود...
درو باز کردمو سوار ماشینش شدم...با حرص سلام کردم...
- سلام دایی جان...
+ خخخ...دایی؟
- نکنه انتظار داری عاقام صدات کنم؟
لخند ریزی زد...
+ اولن که داییت نیسم دایی ناتنیم...دومن امشب دایی ناتنیتم نیسم یچی دیگم...
تو فکر فرو رفتمو نفهمیدم کی رسیدیم...کلید خونرو گذاشت تو دستم...
+ پیاده شو...تا چایی بزاری ماشینو پارک میکنمو میام سراغت...
@AVAHACK
@giiiif_lovee
✨✨✨✨✨
#پارت_9 😍
رفته بود سرکار...بازم دلم خواب میخواس...سعی کردم چشامو ببندمو فک کنم آرتا تو بغلمه...
محکم شاسخینمو بغل کردم...اما خوابم نمیبرد...پاشدم رفتم یخچالو باز کردم یه صبونه مختصر اوردمو نشستم خوردم...
امشب باید برم خونه دایی...نمیدونستم چیکار کنم...ترس برم داشته بود...ولی چاره ای نداشتم...
پاشدم رفتم حموم و تمیز کردم خودمو...حولمو دور خوردم پیچیدمو اومدم دیدم گوشیم پیام اومده...
+ سلام. آماده باش یه ساعت دیگه میام دنبالت ببرمت خونم...
داییم بود...یه ساعت دیگه؟ مگه قرار نبود شب برم خونش...
- باشه
ارسال کردم و گوشیو عصبی پرت کردم رو مبل...
رفتم سراغ کشوم...یه سوتین و شورت ست سیاه برداشتم...یه تاب سفید و شلوار مشکی جذب پوشیدم و مانتومو روش پوشیدم...
موهامو سشوار و اتو کشیدم صافشون کردم...گوش به زنگ نشسته بودم...
زنگ در خورد...بدون اینکه باز کنم رفتم سمت در...تو ماشین نشسته بود...
کت شلوار سرمه ای خوشگلی تنش بود با پیرهن سفید زیرش و یه کروات مردونه جذاب شده بود...
درو باز کردمو سوار ماشینش شدم...با حرص سلام کردم...
- سلام دایی جان...
+ خخخ...دایی؟
- نکنه انتظار داری عاقام صدات کنم؟
لخند ریزی زد...
+ اولن که داییت نیسم دایی ناتنیم...دومن امشب دایی ناتنیتم نیسم یچی دیگم...
تو فکر فرو رفتمو نفهمیدم کی رسیدیم...کلید خونرو گذاشت تو دستم...
+ پیاده شو...تا چایی بزاری ماشینو پارک میکنمو میام سراغت...
@AVAHACK
@giiiif_lovee
✨✨✨✨✨