Nooshin Nevesht


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


جنسیتش مهم نیست!
من حسودم به هر کس، نزدیک تر از من به تو ایستاده...

#دنیا_کاف
@nooshinnevesht


سوم راهنمایی بودم، تکالیف علوم رو فراموش کرده بودم بنویسم. صبحش که داشتم میرفتم مدرسه برف میومد. ساعت یازده کلاس علوم شروع شد، نوبت به من که رسید، معلم وقتی دید تکالیفم رو ننوشتم، گوشم رو گرفت از نیمکت آخر کلاس - چون قدم بلند بود آخر کلاس مینشستم - کشید آورد جلو تخته و جلو سی‌ویکی دانش‌آموز دیگه چنان خوابوند توی گوشم که افتادم توی سلطل‌آشغال کلاس! بعدش منو از کلاس بیرون کرد و ناظم رو صدا زد که منو ببره دفتر برای مرحله‌ی بعدی مجازات!

مدرسه‌ی ما چون توی یزد بود و معماری سنتی داشت، اینجوری بود که حیاط در وسط بود و کلاس‌ها دورِ حیاط و دفتر مدیریت در رأسِ این مجموعه. اون روز برف میومد، ناظم، من رو تقریبا نزدیک به دو ساعت و خورده‌ای توی حیاط، دمِ دفتر زیرِ برف نگه داشت. گریه می‌کردم اما دلیلش کتک خوردن نبود، بلکه تحقیر شدن بود! صورتم خیس شده بود و با اون سرما، کم‌کم داشت اشکام روی صورتم یخ می‌بست. ناظم اومد بیرون و بهم نگاه کرد و گفت برو صورتت رو بشور!

تا سرویس بهداشتی رفتم و با همون آبی که توی لوله‌ها یخ زده بود، صورتم رو شستم و بدجور سرخ و سفید شده بودم و کم مونده بود حس لامسه‌م رو از شدت سرمای زیاد از دست بدم! من که خیال می‌کردم همه‌چیز تموم شده، بدو بدو تا دفتر برگشتم و همین که رسیدم، ناظم یه سیلی محکمی حواله‌م کرد!! قشنگ ردِ انگشتاش روی صورتم موند. من بودم و گریه‌ی دوباره و سرما و برف و تحقیر! اون روز وقتی برگشتم خونه و بابام صورتم رو دید و جریان رو گفتم، سیلی دیگری هم از پدر عزیزم خوردم!! اما هیچکس نفهمید که چون روز قبلش توی خیابون زمین خورده بودم و خواستم زخم‌هام رو مخفی کنم تا بقیه رو ناراحت نکنم، تکالیفم رو ننوشته بودم...

می‌خوام بهتون بگم آدم ممکنه زیر برف و سرما بمونه، از معلمش، از ناظمش، از پدرش و شاید از خیلی‌های دیگه هم سیلی بخوره، و حتی با این قضیه کنار بیاد، اما بدون دلیل مجازات شدن، بدون اینکه ازت بپرسن چرا کوتاهی کردی و تنبیه بشی، خیلی درد داره، خیلی بی‌معرفتیه. شاید روی صورت هر کدوم از ما رَد انگشتای خیلی‌ها مونده باشه از سیلی‌هایی که خوردیم ولی درد اون‌جاست که واقعا به کدوم دلیل...؟

#امیرمسعود_ضرابی
#تجربه

@nooshinnevesht


من تو را دم به دم از حنجره فریاد زدم
"و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید"

@nooshinnevesht


برای خودمان، خودم وتو می نویسم. برای تو که خواسته یا ناخواسته از من و ما فاصله گرفته ای. برای خودم که انگار روزگار درازیست از این رابطه جا مانده ام. برای روزهایی که فکر می کردم تو را و حرفهایت را همانگونه که هستید، می فهمم. برای روزهایی که توقعت با تصورت از انسانی که حتی زیر پوستی ترین درد دلهایت را به کمال درک کند، یکی بود. ما در هجوم بی رحمانه سو تفاهم ها، بی دفاع تر از آنی بودیم که فکر می کردیم. باورمان این بود که مهر و صداقت ریشه های دوستی را چنان محکم کرده است که هیچ طوفانی قدرت لرزاندن شاخه های تنیده شده بر پیکر این رابطه را ندارد.

ما در اشتباه بودیم خوبِ من!
گرچه تجربه های مشترک و نگاه زیبایی که به شعر و نقاشی و سفرهای دور دست داشتیم و مصاحبت های بی نظیرما را بهم نزدیک می کرد ولی ما تفاوت هایمان را ناچیز شمرده بودیم یا شاید ندیده بودیم یا شاید اصلا نخواستیم ببینیم، بس که همه لحظه ها قشنگ بودند و آسمانی ... بس که همه چیز خوب بود

از آن سالها تا همین امروز، بارها دستم را چنان بی ریا بسویت دراز کرده ام که باور کنی قهر، دلیل فاصله هاست و نه مرگِ رابطه ها. دوست داشتم بفهمی که کینه تنها دست مایه ی بغض های نشکسته و حرفهای نزده. است وغرور، حقیرترین واکنش درتعاملات میان وارستگی ودلبستگی ست .

ما هیچ بخششی به یکدیگر بدهکار نیستیم زیرا ما بیش از همه از خودمان و از تصویرهایی که ساخته بودیم، رنجیده ایم. تصویرهایی که شبیه ما بود ولی ما نبودیم.
مرزهای ما کجا بود خوبِ من؟ مرزهایمان کجا بود؟


نیکی فیروزکوهی
ساعت هشت و چهل و پنج 📚دقیقه صبح

@nooshinnevesht


I'll argue till i don't feel broken but when my heart breaks I become silent.

‏ولی من تا وقتی دلم نشکسته باشه بحث میکنم دلم که بشکنه دیگه لال میشم...

@nooshinnevesht


دلبستگی بد نیست
ما دلمون رو بد جایی بستیم
که اینجوری شکست!
#نيلوفر_غفوري

@nooshinnevesht


شبیه قاصدک در باد
و تابستانِ بے خورشید
من از چشمِ تو افتادم؛
جهانِ من فروپاشید

#علیرضانژادصالحی
@nooshinnevesht


اگر مثل آن چیزی که می شناختم می ماندی،
آنطور که می خواستی دوستت می داشتم

#باب_مارلی

@nooshinnevesht


خوش به حال دل فرهاد که تا آخر عمر


آه بر لب ، به دل اما... غم شیرینی داشت



#علیرضا_صادقی

@nooshinnevesht


۲۰ سالم ک بود دلم میخواست ی روزی با یکی روی جدول کنار خیابون راه برم. الان ٢٧ سالمه اما دیگه نمیخوام ولی از اینکه تو ۲۰ سالگی تجربش نکردم ناراحتم
هر چیزی تو سنش قشنگه



@nooshinnevesht


یک:

بوی ابریشم تو آمد، از ته ریشم
عاشقت بودم و هستم! که نباشی پیشم

توی تکراری یک بچّه دبیرستانی
می نویسم بر شیشه: به تو می اندیشم!!

عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من می رود و می آید

به خودم می گویم: تو مَردی! گریه نکن!
می کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفن

می کشم سیگاری تا که بخوابد دردم
می کشم سیگاری تا که به تو برگردم

می کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم می بندم... شاید که بخوابم خود را

می شود پیدا آن راه فراری که تویی
می رسم با هیجان تا به قراری که تویی

بعد ِ قرنی دوری، حسّ کمی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکی

فیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشت کسی بر بدنت

مضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه می گیری، از صندلی ِ آن طرفی!

- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!

می زنی در تاریکی به غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا می بندی

خسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
می زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی ها

دو:

می پرم از بغل خستگی ام در خانه
نه تو هستی و نه آماده شده صبحانه

جلوی آینه ام: خسته و ناآماده
شورت ادراری بچّه سر ِ میز افتاده

شعر می گویم و گه روی ورق می آید
از همه زندگی ام بوی عرق می آید

خواب خوش بودم و سردرد ِ پس از بیداری ست
عاشقی چیز قشنگی ست... ولی تکراری ست

چشم بی حالم در کاسه ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتاده

ریشه ام سوخته و کهنه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر که نباشی پیشم!!

زنگ من می زندت با هیجان در گوشی
باز هم گم شده ای در وسط ِ خاموشی

نیستی! بوی غم از لحظه ی شک می آید
از لباس ِ زیرم بوی کپک می آید

حلقه ای در، انگشتم... و یکی در گوشم
کت و شلوارم را با نفرت می پوشم

می برم توی خیابان غم سنگینم را
می کنم پارک ته ِ دنیا ماشینم را

خسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن
خسته ام مثل هماغوشی و ارضا نشدن

خسته ام مثل دو تا تخت جدا افتاده
قرمه سبزی تو در یک شب جا افتاده

بی تفاوت وسط ِ گریه شدن یا خنده
می کشد سیگاری یک شبح بازنده

بی هدف بودم در مرثیه ی رؤیاهام
ناگهان یک نفر آهسته به من گفت:
«سلام...»

چشم وا می کنم و پیش خودم می بینم:
دختری تنها بر صندلی ماشینم

خسته ام از همه کس، از همه چیز از من و تو...
دخترک می گوید زیر لب، آهسته:
«برو...»

سید مهدی موسوی

@nooshinnevesht


بامت بلند باد
که دلتنگی ات مرا
از هر چه هست غیر تو
بیزار کرده است !

👤فاضل نظری

@nooshinnevesht


-چرا دوسم داری؟

+چون تو تنها کسی هستی که میتونی بعد اینکه قشنگ داغونم کردی با یه جمله دلمو زیر و رو کنی ...!

@nooshinnevesht


گفت فَقط یه بار میشه توی زندگی
اونقدر دیوونه‌ی کسی شد،
بقیه‌ش دیگه اونقدر نیست،
نزدیکشم نیست حتی،
خیلی که باشه
یه دیوونگی روزمَره‌ی ساده‌
برای آدَمی که تکرار شدنیه ...

| #یک_مماس |

@nooshinnevesht


یک روز بالشتَمو برمیدارم
جایِ خوابمو جمع میکنم
میندازم رویِ کولَم و
خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده؛
بیدار میشم.
#فرگل_مشتاقی

@nooshinnevesht


ازـچشمهایم برو ..
هیچکس در خانه ای که از سقفش غُصه میچِکَد خوشبخت نمیشود!
#‌فاطمه_‌سلمانی

@nooshinnevesht


من از آغوش تو
بارها به بهشت رفته‌ام
بهشت مگر كجا می‌تواند باشد
جز آنجا كه با خودت نگويى
كاش جاى ديگرى بودم..

#بهرام_حمیدیان

@nooshinnevesht


روزی به دیدارم خواهی‌ آمد که دیگر
نمی‌‌شناسمت، من با پیراهنی ساده
آشفته حال، خیره به خالی‌ دنیا، با خودم غریبه
با دیگران غریبه تر، جایی‌ نشسته‌ام
که نمیدانم کجاست؟!
تو چون همیشه با وقار، با تردید نگاهم می‌‌کنی‌
شاخه گلی‌ روی زانوانم میگذاری
سری تکان می‌‌دهی‌ و می‌‌روی!
من خیره به خالی‌ دنیا
به ناگهان، رفتنت را می‌‌شناسم!

#نيكى_فيروزكوهی

@nooshinnevesht


همیشه با کسی ملاقات دارم
که نمی آید
نام او در خاطرم نیست.

#عباس_کیارستمی

@nooshinnevesht


بیا وداع کنیم ...
بیا وداع کنیم ...
اگر بنا باشد کسی از ما بماند ...
همان به که تو بمانی ...
"کینه ی" تو به کار این دنیا بیشتر می آید تا "عشق" من !

#محمود_دولت_آبادی

@nooshinnevesht

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

33

obunachilar
Kanal statistikasi