📖 رسالهی دوم دربارهی حکومت (۷)
➣ @Notes_On_Liberty
۹- شک ندارم که این دکترین در نزد بسیاری عجیبوغریب بهنظر میرسد. اما پیش از آنکه آن را محکوم کنند، از آنها می خواهم به این پرسش من پاسخ دهند که یک شهریار یا یک دولت بر اساس چه حقی میتواند بیگانهای را، بهدلیل جرمی که در قلمرو او مرتکب شده است، محکوم به مرگ یا کیفر دیگری کند؟ مسلماً قانون آن کشور که با تصویب قانونگذاران اعلام و منتشر شده است به گوش آن بیگانه نمیرسد. حتی اگر چنین قانونی به گوش او برسد، او را ملزم به اجرای آن نمیکند. آمریت قانونگذار، که نسبت به افراد آن جامعه اعمال میشود، در مورد آن بیگانه قدرتی ندارد. در نزد یک هندی، کسانیکه بالاترین قدرت قانونگذاری در انگلستان، فرانسه، یا هلند را دارا هستند، با بقیه افراد جهان تفاوتی ندارند و از اینرو آمریتی نسبت به او ندارند.
بنابراین، اگر همهی انسانها، بر اساس قانون طبیعت، قدرت كيفر دادن خلافکاران را، همانگونه که خود تشخیص میدهند، نداشته باشند، من نمیدانم چگونه حکمران یک کشور میتواند بیگانه ای از کشور دیگر را کیفر دهد؛ چراکه، در ارتباط با آن بیگانه، حکمران یک کشور همان قدرتی را دارد که همهی انسانها طبیعتاً نسبت به دیگران دارند.
۱۰- علاوه بر جرمی که مجرم در اثر شکستن قانون مرتکب میشود، که خود انحرافی است از قانون راستین عقل، و از آن طریق اعلام میدارد که اصول طبیعت بشری را زیر پا گذاشته و به موجودی زهرآگین و فسادآور تبدیل شده است، یک آسیب همگانی نیز وارد شده است و افراد دیگری نیز از تخطّی او صدمه دیدهاند. در چنین حالتی، شخصی که صدمه دیده است (علاوه بر حق مشترکی که در کیفر دادن مجرم دارد) دارای حق ویژهای برای دریافت غرامت از شخص مجرم است. دیگرانی که ادعای او را عادلانه تلقی میکنند نیز میتوانند به شخص آسیبدیده راهنمایی و کمک کنند تا خسارت خود را از مجرم بگیرد و آسیبی را که دیده است جبران کند.
۱۱- از این دو حق صریح و روشن (یکی حق کیفر جرم برای پیشگیری و ممانعت از تجاوزهای مشابه که حق همه انسانهاست، و دیگری جبران خسارت که فقط حق کسی است که آسیب دیده است)، چنین نتیجه میشود که حکمران به دلیل آمریتی که همگان به او سپردهاند حق دارد، اگر به مصلحت همگان ببیند، از کیفر مجرم بگذرد. اما حق ندارد از جبران خسارت و بهدستآوردن رضایت فرد زیاندیده صرفنظر کند. کسیکه زیان دیده است حق دارد به نام خود درخواست خسارت کند و تنها اوست که میتواند از حق خود بگذرد.
بهدلیل داشتن حق صیانت نفس، یعنی قدرتی که همهی انسانها دارا هستند تا با کیفر مجازات از تکرار آن جلوگیری کنند، و به دلیلِ داشتن حق حفظ و نگهداشت نوع بشر توسط هر آنچه که عقلانی است، شخص آسیبدیده این حق را دارد که مال یا بهرهی کار مجرم را به تصرف خود در آورد. از اینرو، همهی انسانها در وضعیت طبیعی حق دارند قاتل را بکشند. این حق به دو دلیل متعلّق به آنهاست: اول، برای ترساندن و بازداشتن دیگران از ارتکاب چنین جرمی (که هیچ خسارتی نمیتواند آن را جبران کند)، و دوم، برای در امان داشتن دیگران از تکرار جنایت از سوی کسیکه از عقل و معیارهای قانونی، که خداوند در اختیار بشر قرار داده، سرپیچی کرده است.
او با بیحرمتی و قتل ناعادلانه یک فرد عليه بشریت اعلام جنگ داده است و میتوان او را مانند یک شیر یا پلنگ، یعنی جانوران وحشیای که انسان از دست آنها نه اجتماع و نه امنیتی دارد، تباه کرد. اینها همه بر آن قانون بزرگ طبیعت استوار است که «هرکس خون انسان دیگری را بریزد خون او باید ریخته شود». قائن [= قابیل] کاملاً متقاعد شده بود که پس از کشتن برادر خود، همه این حق را دارند که او را تباه کنند. به همین دلیل بود که فریاد بر آورد «هرکس مرا پیدا کند باید مرا به قتل برساند.» صراحت چنین حکمی در دل همه انسانها روشن و آشکار است.
#رساله_دوم_دربارهی_حکومت #جان_لاک
#لیبرالیسم #حکومت_قانون #آزادی_فردی
#مالکیت_خصوصی #قانون_اساسی #آزادی
➣ @Notes_On_Liberty
➣ @Notes_On_Liberty
۹- شک ندارم که این دکترین در نزد بسیاری عجیبوغریب بهنظر میرسد. اما پیش از آنکه آن را محکوم کنند، از آنها می خواهم به این پرسش من پاسخ دهند که یک شهریار یا یک دولت بر اساس چه حقی میتواند بیگانهای را، بهدلیل جرمی که در قلمرو او مرتکب شده است، محکوم به مرگ یا کیفر دیگری کند؟ مسلماً قانون آن کشور که با تصویب قانونگذاران اعلام و منتشر شده است به گوش آن بیگانه نمیرسد. حتی اگر چنین قانونی به گوش او برسد، او را ملزم به اجرای آن نمیکند. آمریت قانونگذار، که نسبت به افراد آن جامعه اعمال میشود، در مورد آن بیگانه قدرتی ندارد. در نزد یک هندی، کسانیکه بالاترین قدرت قانونگذاری در انگلستان، فرانسه، یا هلند را دارا هستند، با بقیه افراد جهان تفاوتی ندارند و از اینرو آمریتی نسبت به او ندارند.
بنابراین، اگر همهی انسانها، بر اساس قانون طبیعت، قدرت كيفر دادن خلافکاران را، همانگونه که خود تشخیص میدهند، نداشته باشند، من نمیدانم چگونه حکمران یک کشور میتواند بیگانه ای از کشور دیگر را کیفر دهد؛ چراکه، در ارتباط با آن بیگانه، حکمران یک کشور همان قدرتی را دارد که همهی انسانها طبیعتاً نسبت به دیگران دارند.
۱۰- علاوه بر جرمی که مجرم در اثر شکستن قانون مرتکب میشود، که خود انحرافی است از قانون راستین عقل، و از آن طریق اعلام میدارد که اصول طبیعت بشری را زیر پا گذاشته و به موجودی زهرآگین و فسادآور تبدیل شده است، یک آسیب همگانی نیز وارد شده است و افراد دیگری نیز از تخطّی او صدمه دیدهاند. در چنین حالتی، شخصی که صدمه دیده است (علاوه بر حق مشترکی که در کیفر دادن مجرم دارد) دارای حق ویژهای برای دریافت غرامت از شخص مجرم است. دیگرانی که ادعای او را عادلانه تلقی میکنند نیز میتوانند به شخص آسیبدیده راهنمایی و کمک کنند تا خسارت خود را از مجرم بگیرد و آسیبی را که دیده است جبران کند.
۱۱- از این دو حق صریح و روشن (یکی حق کیفر جرم برای پیشگیری و ممانعت از تجاوزهای مشابه که حق همه انسانهاست، و دیگری جبران خسارت که فقط حق کسی است که آسیب دیده است)، چنین نتیجه میشود که حکمران به دلیل آمریتی که همگان به او سپردهاند حق دارد، اگر به مصلحت همگان ببیند، از کیفر مجرم بگذرد. اما حق ندارد از جبران خسارت و بهدستآوردن رضایت فرد زیاندیده صرفنظر کند. کسیکه زیان دیده است حق دارد به نام خود درخواست خسارت کند و تنها اوست که میتواند از حق خود بگذرد.
بهدلیل داشتن حق صیانت نفس، یعنی قدرتی که همهی انسانها دارا هستند تا با کیفر مجازات از تکرار آن جلوگیری کنند، و به دلیلِ داشتن حق حفظ و نگهداشت نوع بشر توسط هر آنچه که عقلانی است، شخص آسیبدیده این حق را دارد که مال یا بهرهی کار مجرم را به تصرف خود در آورد. از اینرو، همهی انسانها در وضعیت طبیعی حق دارند قاتل را بکشند. این حق به دو دلیل متعلّق به آنهاست: اول، برای ترساندن و بازداشتن دیگران از ارتکاب چنین جرمی (که هیچ خسارتی نمیتواند آن را جبران کند)، و دوم، برای در امان داشتن دیگران از تکرار جنایت از سوی کسیکه از عقل و معیارهای قانونی، که خداوند در اختیار بشر قرار داده، سرپیچی کرده است.
او با بیحرمتی و قتل ناعادلانه یک فرد عليه بشریت اعلام جنگ داده است و میتوان او را مانند یک شیر یا پلنگ، یعنی جانوران وحشیای که انسان از دست آنها نه اجتماع و نه امنیتی دارد، تباه کرد. اینها همه بر آن قانون بزرگ طبیعت استوار است که «هرکس خون انسان دیگری را بریزد خون او باید ریخته شود». قائن [= قابیل] کاملاً متقاعد شده بود که پس از کشتن برادر خود، همه این حق را دارند که او را تباه کنند. به همین دلیل بود که فریاد بر آورد «هرکس مرا پیدا کند باید مرا به قتل برساند.» صراحت چنین حکمی در دل همه انسانها روشن و آشکار است.
#رساله_دوم_دربارهی_حکومت #جان_لاک
#لیبرالیسم #حکومت_قانون #آزادی_فردی
#مالکیت_خصوصی #قانون_اساسی #آزادی
➣ @Notes_On_Liberty