📃 شیشهی شکسته! (۲) | ✍🏻 فردریک باستیا
➣ @Notes_On_Liberty
❃ اکنون بهتر است جیمز نیکسیرت را در نظر بگیریم. در فرضیه نخست؛ یعنی همان که شیشهای شکسته بود، او شش فرانک هزینه کرد و هیچ چیزی بیشتر یا کمتر از داشتن همان پنجره قبلی به دست نیاورد. در فرضیه دوم؛ یعنی همان فرضی که در آن چنین حادثهای رخ نداده بود، او شش فرانک خود را صرف خرید یک جفت کفش کرد و علاوهبر داشتن شیشه و پنجره سالم یک جفت کفش نیز به دست آورد.
❃ اکنون اگر جیمز نیکسیرت را عضوی از جامعه در نظر بگیریم باید چنین نتیجهگیری کنیم که جامعه که شامل کارگران و منافع آنان است، ارزش شیشه شکسته را از دست داده است. با تعمیم این نتیجهگیری به این جمع بندی غیرمنتظره میرسیم: «جامعه ارزش اشیایی را که به شکل غیرضروری تخریب میشوند از دست میدهد». و این جمعبندی مایه شگفتی حمایتگرایان یا همان طرفداران حمایت از صنایع داخلی است. برخلاف نظر آنان «شکستن، تخریب کردن و از هم پاشاندن، اشتغال ملّی را تقویت نمیکنند؛ یا بهطور خلاصه تخریب سودآور نیست».
❃ در برابر این نتیجهگیری ما، موضع مونیتور انداستریل (Moniteur Industriel) یا آقای دو سن شامان که به شکلی دقیق محاسبه کرده است که صنایع از آتشسوزی پاریس سود میبرند زیرا خانهها باید بازسازی شوند، چه خواهد بود؟ متأسفم که محاسبات ابتکاری وی را رد میکنم بهویژه که روح این محاسبات وارد قوانین موضوعه ما نیز شده است اما باید از وی تقاضا کنم تا بار دیگر این محاسبات را انجام دهد و موارد غیرقابل مشاهده را نیز در محاسبات در کنار آنچه دیده میشود، مدنظر قرار بدهد.
❃ خواننده باید توجه داشته باشد که در داستان کوتاهی که من ارائه میکنم، فقط دو نفر حضور ندارند بلکه سه تن هستند. نفر اول جیمز نیکسیرت در نقش مصرفکننده است که با تخریب شیشه بهجای شادمانی از داشتنِ دو چیز، باید به شادمانی داشتن یک چیز کفایت کند. نفر بعدی بهعنوان شیشهبر است و نقش تولیدکنندهای را دارد که صنعتش در اثر این سانحه سود برده است. نفر سوم کفشگر (یا تولیدکننده دیگری) است که صنعت وی به همان علّت متضرر شده است. نفر سوم معمولاً که در سایه قرار دارد همان شخصیتی است که به آنچه دیده نمیشود تشخص میدهد، و باوجود اهمیتاش از انظار پنهان میماند. او همان کسی است که به ما نشان میدهد که سودآور پنداشتن تخریب تا چه حد بیمعنی است. او همان کسی است که بهزودی به ما میآموزد که سود ناشی از محدودکردن تجارت نیز تا همان اندازه بیمعنی است و تحدید تجارت آزاد چیزی غیر از تخریب ناقص نیست. بنابراین اگر به کُنهِ تمامی بحثها بروید، متوجه میشوید که همه این بحثها چیزی جز صورت تغییرشکلیافته همان کلیشه رایج نیست که «اگر هیچ شیشهای شکسته نشود، آن وقت شیشهبُر چطور زندگیاش را بگرداند؟»
#اقتصاد #باستیا #حمایتگرایی
#اشتغالزایی #تجارت_آزاد
➣ @Notes_On_Liberty
➣ @Notes_On_Liberty
❃ اکنون بهتر است جیمز نیکسیرت را در نظر بگیریم. در فرضیه نخست؛ یعنی همان که شیشهای شکسته بود، او شش فرانک هزینه کرد و هیچ چیزی بیشتر یا کمتر از داشتن همان پنجره قبلی به دست نیاورد. در فرضیه دوم؛ یعنی همان فرضی که در آن چنین حادثهای رخ نداده بود، او شش فرانک خود را صرف خرید یک جفت کفش کرد و علاوهبر داشتن شیشه و پنجره سالم یک جفت کفش نیز به دست آورد.
❃ اکنون اگر جیمز نیکسیرت را عضوی از جامعه در نظر بگیریم باید چنین نتیجهگیری کنیم که جامعه که شامل کارگران و منافع آنان است، ارزش شیشه شکسته را از دست داده است. با تعمیم این نتیجهگیری به این جمع بندی غیرمنتظره میرسیم: «جامعه ارزش اشیایی را که به شکل غیرضروری تخریب میشوند از دست میدهد». و این جمعبندی مایه شگفتی حمایتگرایان یا همان طرفداران حمایت از صنایع داخلی است. برخلاف نظر آنان «شکستن، تخریب کردن و از هم پاشاندن، اشتغال ملّی را تقویت نمیکنند؛ یا بهطور خلاصه تخریب سودآور نیست».
❃ در برابر این نتیجهگیری ما، موضع مونیتور انداستریل (Moniteur Industriel) یا آقای دو سن شامان که به شکلی دقیق محاسبه کرده است که صنایع از آتشسوزی پاریس سود میبرند زیرا خانهها باید بازسازی شوند، چه خواهد بود؟ متأسفم که محاسبات ابتکاری وی را رد میکنم بهویژه که روح این محاسبات وارد قوانین موضوعه ما نیز شده است اما باید از وی تقاضا کنم تا بار دیگر این محاسبات را انجام دهد و موارد غیرقابل مشاهده را نیز در محاسبات در کنار آنچه دیده میشود، مدنظر قرار بدهد.
❃ خواننده باید توجه داشته باشد که در داستان کوتاهی که من ارائه میکنم، فقط دو نفر حضور ندارند بلکه سه تن هستند. نفر اول جیمز نیکسیرت در نقش مصرفکننده است که با تخریب شیشه بهجای شادمانی از داشتنِ دو چیز، باید به شادمانی داشتن یک چیز کفایت کند. نفر بعدی بهعنوان شیشهبر است و نقش تولیدکنندهای را دارد که صنعتش در اثر این سانحه سود برده است. نفر سوم کفشگر (یا تولیدکننده دیگری) است که صنعت وی به همان علّت متضرر شده است. نفر سوم معمولاً که در سایه قرار دارد همان شخصیتی است که به آنچه دیده نمیشود تشخص میدهد، و باوجود اهمیتاش از انظار پنهان میماند. او همان کسی است که به ما نشان میدهد که سودآور پنداشتن تخریب تا چه حد بیمعنی است. او همان کسی است که بهزودی به ما میآموزد که سود ناشی از محدودکردن تجارت نیز تا همان اندازه بیمعنی است و تحدید تجارت آزاد چیزی غیر از تخریب ناقص نیست. بنابراین اگر به کُنهِ تمامی بحثها بروید، متوجه میشوید که همه این بحثها چیزی جز صورت تغییرشکلیافته همان کلیشه رایج نیست که «اگر هیچ شیشهای شکسته نشود، آن وقت شیشهبُر چطور زندگیاش را بگرداند؟»
#اقتصاد #باستیا #حمایتگرایی
#اشتغالزایی #تجارت_آزاد
➣ @Notes_On_Liberty