📃 لیبرالیسم کلاسیک چیست؟ (۲) | ✍🏻 رالف رِیکو
➣ @Notes_On_Liberty
❃ پس از آن آمریکا به نمونهای از یک ملّت لیبرال و بعد از انگلستان به سرمشقی از لیبرالیسم برای جهانیان تبدیل شد. همانطور که شاهدان اروپایی آن زمان متحیّرانه یاد کردهاند. آمریکا در طول قرن ۱۹ به کشوری تبدیل شد که دولت تقریباً در آن نقش خاصی نداشت. گروههایی همچون جفرسونینها، جکسونینها و ابولیشنیستها(مخالفین بردهداری) و در اواخر قرن نوزدهم ضد امپریالیستها اندیشههای لیبرالی رادیکال را اظهار و اجرا کردند.
❃ با اینکه در قرن بیستم هم همچنان شاخصترین تئوریهای لیبرالی در اروپا تولید میشد. اما قرن هجدهم را میتوان از جنبه مقدار نظریهپردازی سرآمد دانست. نقاط برجسته این نظریهها حاصل کار اندیشمندان روشنفکر اسکاتلندی، به خصوص دیوید هیوم، آدام اسمیت، آدام فرگوسن و دوگالد استوارت بود. آنها تجزیه و تحلیلهایی ارائه دادند که نشان از «وجود ساختارهای پیچیده اجتماعی بدون نیاز به فرض وجود یک قدرت هدایتکننده» داشت. تئوری اسکاتلندی «نظم خودبهخودی» سهم تعیینکنندهای در تشکیل مدل «خود اتکایی» و «خود تعدیلی» جامعه مدنی داشت. مدلی که کارکرد دولت را تنها دفاع از حیطه حقوق فردی در صورت تجاوز دیگران به آن میدانست.
❃ بهعنوان مثال، دوگالد استوارت در کتاب خود با نام «سرگذشت آدام اسمیت» (۱۸۱۱) چنین میگوید: «برای رسیدن به بالاترین میزان رفاه، از بدترین نوع وحشیگری (بربریسم)، دولت لازم نیست کار شاقی انجام دهد. تنها برقراری آرامش، مالیاتهای ملایم و اجرای سطح متوسطی از عدالت کافی است. بقیه موارد با طی روند طبیعی خود فراهم خواهند شد.» تئوری فیزیوکراتی یعنی اقتصاد آزاد و این طرز تفکر که جهان بدون دخالت مسیر خود را طی خواهد کرد هم به برنامههای لیبرالی و هم به فلسفه اجتماعی در نظریهپردازیهای خود میپرداخت. بعدها تئوری نظم خودبهخود توسط اندیشمندان دیگر لیبرال بهخصوص هربرت اسپنسر و کارل منگر در قرن ۱۹ و هایک و مایکل پولانی در قرن بیستم بنا شد.
❃ یکی از بحثهای جدی که بین لیبرالها و بروکینها و بهطورکلی دیگر محافظهکارانی که از جهات بسیاری به لیبرالیسم نزدیک بودند وجود داشت، به یکی از مفاهیم اساسی لیبرالی مربوط میشد. درحالیکه لیبرالها از بازار(شبکه تبادلات ارادی) بهعنوان اصلیترین وسیله ایجاد نهادها و استمرار کار آنها نام میبردند، محافظهکاران تاکید میکردند که یک سری مقدمات ناگزیر باید توسط دولت فراهم شود. مقدماتی از قبیل حفاظت از جان، آزادی، حق مالکیت افراد بهخصوص حمایت دولتی از مذهب.
❃ با ظهور انقلاب صنعتی تعارضات بیشتری بین لیبرالیسم و محافظهکاری بهوجود آمد. نخبگان، نمایندگان و محافظهکاران بهخصوص در بریتانیا، اصولاً از اوضاع قبل از انقلاب صنعتی استفاده میکردند تا نمادهای لیبرالی رقبای طبقه متوسط و متجدد خود را هر چه بیشتر کمرنگ کنند. از نظر تاریخی روشن است که آنچه بهعنوان انقلاب صنعتی شناخته میشود، در اصل عکسالعمل اروپاییها و آمریکاییها به روند انفجار جمعیت است. در این میان برخی از محافظهکاران از نحوه عملکرد بازار و مادهگرایی، بیروحی و هرجومرجی که بهنظر آنها از عملکرد بازار ناشی میشد، شروع به انتقاد کردند.
➣ @Notes_On_Liberty
➣ @Notes_On_Liberty
❃ پس از آن آمریکا به نمونهای از یک ملّت لیبرال و بعد از انگلستان به سرمشقی از لیبرالیسم برای جهانیان تبدیل شد. همانطور که شاهدان اروپایی آن زمان متحیّرانه یاد کردهاند. آمریکا در طول قرن ۱۹ به کشوری تبدیل شد که دولت تقریباً در آن نقش خاصی نداشت. گروههایی همچون جفرسونینها، جکسونینها و ابولیشنیستها(مخالفین بردهداری) و در اواخر قرن نوزدهم ضد امپریالیستها اندیشههای لیبرالی رادیکال را اظهار و اجرا کردند.
❃ با اینکه در قرن بیستم هم همچنان شاخصترین تئوریهای لیبرالی در اروپا تولید میشد. اما قرن هجدهم را میتوان از جنبه مقدار نظریهپردازی سرآمد دانست. نقاط برجسته این نظریهها حاصل کار اندیشمندان روشنفکر اسکاتلندی، به خصوص دیوید هیوم، آدام اسمیت، آدام فرگوسن و دوگالد استوارت بود. آنها تجزیه و تحلیلهایی ارائه دادند که نشان از «وجود ساختارهای پیچیده اجتماعی بدون نیاز به فرض وجود یک قدرت هدایتکننده» داشت. تئوری اسکاتلندی «نظم خودبهخودی» سهم تعیینکنندهای در تشکیل مدل «خود اتکایی» و «خود تعدیلی» جامعه مدنی داشت. مدلی که کارکرد دولت را تنها دفاع از حیطه حقوق فردی در صورت تجاوز دیگران به آن میدانست.
❃ بهعنوان مثال، دوگالد استوارت در کتاب خود با نام «سرگذشت آدام اسمیت» (۱۸۱۱) چنین میگوید: «برای رسیدن به بالاترین میزان رفاه، از بدترین نوع وحشیگری (بربریسم)، دولت لازم نیست کار شاقی انجام دهد. تنها برقراری آرامش، مالیاتهای ملایم و اجرای سطح متوسطی از عدالت کافی است. بقیه موارد با طی روند طبیعی خود فراهم خواهند شد.» تئوری فیزیوکراتی یعنی اقتصاد آزاد و این طرز تفکر که جهان بدون دخالت مسیر خود را طی خواهد کرد هم به برنامههای لیبرالی و هم به فلسفه اجتماعی در نظریهپردازیهای خود میپرداخت. بعدها تئوری نظم خودبهخود توسط اندیشمندان دیگر لیبرال بهخصوص هربرت اسپنسر و کارل منگر در قرن ۱۹ و هایک و مایکل پولانی در قرن بیستم بنا شد.
❃ یکی از بحثهای جدی که بین لیبرالها و بروکینها و بهطورکلی دیگر محافظهکارانی که از جهات بسیاری به لیبرالیسم نزدیک بودند وجود داشت، به یکی از مفاهیم اساسی لیبرالی مربوط میشد. درحالیکه لیبرالها از بازار(شبکه تبادلات ارادی) بهعنوان اصلیترین وسیله ایجاد نهادها و استمرار کار آنها نام میبردند، محافظهکاران تاکید میکردند که یک سری مقدمات ناگزیر باید توسط دولت فراهم شود. مقدماتی از قبیل حفاظت از جان، آزادی، حق مالکیت افراد بهخصوص حمایت دولتی از مذهب.
❃ با ظهور انقلاب صنعتی تعارضات بیشتری بین لیبرالیسم و محافظهکاری بهوجود آمد. نخبگان، نمایندگان و محافظهکاران بهخصوص در بریتانیا، اصولاً از اوضاع قبل از انقلاب صنعتی استفاده میکردند تا نمادهای لیبرالی رقبای طبقه متوسط و متجدد خود را هر چه بیشتر کمرنگ کنند. از نظر تاریخی روشن است که آنچه بهعنوان انقلاب صنعتی شناخته میشود، در اصل عکسالعمل اروپاییها و آمریکاییها به روند انفجار جمعیت است. در این میان برخی از محافظهکاران از نحوه عملکرد بازار و مادهگرایی، بیروحی و هرجومرجی که بهنظر آنها از عملکرد بازار ناشی میشد، شروع به انتقاد کردند.
➣ @Notes_On_Liberty