.
.
ورای جهان
(به مانوئل انگلز اوریتس)
صحنه
دژهای سر به فلک کشیده.
پهنابهای عظیم
فرشته:
انگشتری زناشویی را
که نیاکانت به دست میکردند بردار.
صد دست، زیر سنگینی خاک خویش
به بیبهرهگی از آن اندوه میخورد.
من:
من بر آنم که در دستان خویش
گلِ سترگ انگشتان را احساس کنم،
کنایتی از انگشتری.
خواهان آن نیستم.
دژهای سر به فلک کشیده.
پهنابهای عظیم.
فدریکو گارسیا لورکا
ترجمه: احمد شاملو
@SherTarjome
.
ورای جهان
(به مانوئل انگلز اوریتس)
صحنه
دژهای سر به فلک کشیده.
پهنابهای عظیم
فرشته:
انگشتری زناشویی را
که نیاکانت به دست میکردند بردار.
صد دست، زیر سنگینی خاک خویش
به بیبهرهگی از آن اندوه میخورد.
من:
من بر آنم که در دستان خویش
گلِ سترگ انگشتان را احساس کنم،
کنایتی از انگشتری.
خواهان آن نیستم.
دژهای سر به فلک کشیده.
پهنابهای عظیم.
فدریکو گارسیا لورکا
ترجمه: احمد شاملو
@SherTarjome