روز خود را چگونه آغاز کردید؟
پا شدم، گوشیم رو چک کردم دیدم خالهام پیام داده یاسی (یاسین:/) رو ساعت هشت صبح میفرسته خونه تا من امتحان ریاضیش رو بدم.
و درست وقتی که داشتم فکر میکردم: ممکن نیست جدی باشه.
یهو در زدن.
و مجبور شدم امتحان الدنگی که همهجا جار زده بود من از عارفه بدم میاد و سلام نمیکرد بهم وقتی میرفتم خونشون (اونم درمعدود وقتایی که از خونه در نمیرفت که من رو نبینه انگار من مشتاق روی ماهشم😐) رو دادم.
و پسره حتی نگاه کتابش ننداخته بود. مینوایل که من داشتم از تو کتابش جواب پیدا میکردم توی پذیرایی سرش توی گوشی بود😐
عارفهی پارهکنی هستم درلحظه و اصلا شاد نیستم خلاصه.
پا شدم، گوشیم رو چک کردم دیدم خالهام پیام داده یاسی (یاسین:/) رو ساعت هشت صبح میفرسته خونه تا من امتحان ریاضیش رو بدم.
و درست وقتی که داشتم فکر میکردم: ممکن نیست جدی باشه.
یهو در زدن.
و مجبور شدم امتحان الدنگی که همهجا جار زده بود من از عارفه بدم میاد و سلام نمیکرد بهم وقتی میرفتم خونشون (اونم درمعدود وقتایی که از خونه در نمیرفت که من رو نبینه انگار من مشتاق روی ماهشم😐) رو دادم.
و پسره حتی نگاه کتابش ننداخته بود. مینوایل که من داشتم از تو کتابش جواب پیدا میکردم توی پذیرایی سرش توی گوشی بود😐
عارفهی پارهکنی هستم درلحظه و اصلا شاد نیستم خلاصه.