تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


خطر ادمین دیوانه
با احتیاط وارد شوید
He/they
https://t.me/HarfinoBot?start=ac2c23155949718
اگر شناس هستید اینجا نیاید پیوی مگه چشه

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri






ᴏᴠᴇʀᴛʜɪɴᴋ dan repost
⋆★-Forward This In Your Channel And Choose Between AC/DC, Guns N’ Roses, The Beatles.. And I’ll Give You One Of Their Songs According To Your Vibe.★⋆




ببعی اینطوریه که:
داری یه چیزی میخوری؟ یعنی چی که به من نمیدی؟ پس منم خونه رو میذارم رو سرم

من قهوه هم درست میکنم این بشر از من باج میگیره


دلم میخواد به بعضی ممبرا بگم "میشه باهم دوست شیم؟"




من الان تو وضعیت
" همه میگن درس خوبه ولی من میگم رقص خوبه "
هستم


این سری متن هارو میشه با #Fallen_Angel پیدا کنین


آخر او عطر یاس بود، مست می‌ساخت و مدهوش می‌کرد.
دلتنگ آن حس غریب بود، اولین باری که او را دید، فراموش نمی‌کند.
همیشه همه گفته بودند خالق، تواناترین است
گفته بودند او زیبایی می‌آفریند
من هم تکرار می‌کردم. باید تکرار می‌کردم.
لحظه‌ای که برای نخستین بار، آن زیبایی بی‌همتا را دیدم، به سخنشان ایمان آوردم.
دانستم برای خلق چنین اثری قدرتی مطلق لازم است.
اما دقیقا همان لحظه بود که دور از چشم من و ما، قدرتی برتر از قدرت خالق شکل گرفت.
آن که به من داده نشده بود، در من به وجود آمد. حال می‌دانم که نامش عشق است و حال یقین دارم قدرت او، اویی که آنچه خالق از من دریغ کرده بود به من بازداد، قدرت برتر است.
#Fallen_Angel




بعضی اوقات می‌ایستی، می‌چرخی و به عقب نگاه می‌کنی
به آنچه گذشت و تمام شد
به آنچه باعث شده اکنون، اکنون باشد
آدم هایی راضی هستد و برخی هم نه
اما دردمند ترین دسته، دل‌شدگانند
آنان که با نگاه به عقب دردی را درست در عمق قلبشان حس می‌کنند
دردی حاصل از دلتنگی برای گذشته
برای آدم‌ها و اتفاقات و مهم تر از همه برای خودی که در گذشته جا ماند


من هر شب بیشتر در تاریکی فرو می‌روم
و این ظلمت را جشن می‌گیرم و به خاطرش می‌گریم


من از خودم متنفرم
اما من با من آمیخته شده
من در من حبس شده
و من با منی که از من متنفر است زندگی می‌کند


هرزگرد من چند وقتیست که لق می‌زند، سر و صدا می‌کند و نشان از خرابی می‌دهد؛ می‌گوید همین زمان هاست که بزنم تسمه‌ات را پاره کنم
هر چه سر می‌گردانم تعمیرگاهی نمی‌بینم فقط دست انداز و دست انداز های بیشتر
نمی‌دانم کی قرار است جا بزند و مرا با تسمه‌ای پاره و فرمانی که حتی درست از من پیروی نمی‌کند وسط این جاده رها کند


تراوش های مغزی یک دیوانه dan repost
خیلی وقتا لبه ی پرتگاه ایستادم و بی هیچ تردیدی به پریدن فکر میکنم اما بیست و چهار ساعت بعد خودم رو توی خونم میبینم به جای سردخونه. منی رو میبینم که هنوز نفس میکشه، بدنش گرمه و خیلی نرمال به زندگی ادامه میده اما شب که میشه دوباره میخواد بپره و این پروسه همینطور ادامه پیدا می‌کنه.
زندگی دقیقا همینه. بنظر میاد که همه چیز روال و نرمال میگذره و تو هر روز صبح طبق عادت چشم هات رو باز میکنی و سر و صورتت رو میشوری و معاشرتت رو انجام میدی اما کسی از فکر پریدن دیشبت خبر نداره.
کسی از اینکه تو بریدی خبر نداره.
کسی از گریه های یواشکیت خبر نداره.
هیچ کس از هیچی خبر نداره و تو اون لحظه همه فقط اون لحظه و ویترینی که ساختی رو میبینن.
بد نیست اما با قاطعیت میتونم داد بزنم که از این وضع زندگی متنفرم.
حتی از این لحظه و از این ساعت و از این نوشته ای که دارم می‌نویسم متنفرم.
از اینکه مجبورم یه ماسک پلاستیکی و هر روز جلوی هزار نفر حفظ کنم متنفرم و بیشتر از همه از منی متنفرم که به این روتین داره ادامه میده با اینکه خبر داره تهش هیچی نیست. فقط بالاخره یه زور مجبور میشی این ماسک قدیمی رو در بیاری و یکی کلفت تر و بهترش رو بزنی و وانمود کنی از اون پوستی که اون زیر داره میپوسه خبر نداری.


خیلی وقته دستم به نوشتن نگاشت نمیره
یا اتفاقات اونقدر سطحی‌ان که ارزششو ندارن
یا قابل تعریف نیستن
نگاشت 3.3.3 ندارم الان


در گوش کودکی که مرده به دنیا آمد زمزمه کرد:
نگران نباش، چیزی را از دست نداده‌ای
دنیای تیره‌ی انسان‌ها آن چیزی نیست که انتظارش را داری
ما آدم ها گوشت هم را که می‌خوریم هیچ، به استخوان همدیگر هم رحم نمیکنیم
اینجا، در این جهان به ظاهر زیبا پر از درد و رنج و ناپاکیست
اینجا همه کوله‌باری از چهره ها بر دوش دارند تا تو را به دام بی‌اندازند
اینجا خوب نیست
این جهان پر از تنهاییست
آسوده بخواب


والیبال ساعت 3 یعنی والیبال در سکوت
ناراحتم


سیاهی مطلق
وجودیتی پر از درد
درد از دست دادن، از دست دادن بال پروازش
نه بال‌های سفید یکدستی که خود سرخشان کرد، بال‌هایی که با آنها در جهان خیال پرواز می‌کرد، همراه او.
نمی‌دید، اما میدانست بر سطحی عجیب افتاده‌است، ثابت بود، سقوط نمی‌کرد
نفس کشید بلکه آن عطر دل‌انگیز آشنا را حس کند
همچنان امید داشت
حتی در آن ظلمات
#Fallen_Angel

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

99

obunachilar
Kanal statistikasi