مارکسیستها میخواهند با کسب قدرت سیاسی، سازمان اقتصاد را بر اساس تئوریهای مشخصی دگرگون سازند. آنها میخواهند با لغو مالکیت خصوصی ابزار تولید به قول خودشان مالکیت اجتماعی (بخوانید دولتی) پدید آورده تا در مرحله اول از تصاحب ارزش اضافی حاصل از تولید و فروش کالاها توسط صاحبان سرمایه جلوگیری کرده و در مرحله نهایی کل سیستم کارمزدی و تولید برای خلق ارزش مبادله و در نهایت پول و نظام تقسیم کار اجتماعی را از میان بردارند. شوروی و اکثریت قاطع کشورهای کمونیستی تنها مرحله اول را پیمودند. یک دولت فرا خودکامه برنامه ریزی و هدایت مرکزی کل و جزء اقتصاد را بر عهده گرفت. هیچ کار دیگری نمیشد کرد. اقتصاد غیر بازار در مقیاس بزرگی مانند یک کشور و با پیچیدگی اقتصاد دوران صنعتی تنها به شکل متمرکز ممکن است. اقتصاد غیر بازار غیر متمرکز تنها در جوامع بسیار کوچک خود بسنده با اقتصاد زراعی-دامپروری ممکن است.
اقتصاد برنامهریزی مرکزی دچار سه معضل اساسی است: بحران اطلاعات، بحران انگیزش و بحران نوآوری ( اینها را در یکی از یادداشت های قبلی ام توضیح دادهام که در کامنت ها می آورم ) که در درازمدت منجر رکود و فرسایش قطعی اقتصاد شده و قادر به انطباق خود با تکنولوژیها و لوازم ناگزیر عصر اطلاعات نخواهد بود. وظیفه سهمگین طراحی و اداره اقتصاد برنامهریز مرکزی ناگزیر دولتی فراخودکامه می طلبید که بتواند گرایش های طبیعی گریز از مرکز به سمت وضعیت سابق را به طور دائم مانع شود. وقتی شما بتوانید اموال یک نفر به زور از او بگیرید، به زودی قادر خواهید بود جان او را هم بگیرید و بدین ترتیب چنین دولتی حاکم مطلقالعنان زندگی و سرنوشت اتباعش خواهد شد.
اقتصاد برنامهریزی مرکزی دچار سه معضل اساسی است: بحران اطلاعات، بحران انگیزش و بحران نوآوری ( اینها را در یکی از یادداشت های قبلی ام توضیح دادهام که در کامنت ها می آورم ) که در درازمدت منجر رکود و فرسایش قطعی اقتصاد شده و قادر به انطباق خود با تکنولوژیها و لوازم ناگزیر عصر اطلاعات نخواهد بود. وظیفه سهمگین طراحی و اداره اقتصاد برنامهریز مرکزی ناگزیر دولتی فراخودکامه می طلبید که بتواند گرایش های طبیعی گریز از مرکز به سمت وضعیت سابق را به طور دائم مانع شود. وقتی شما بتوانید اموال یک نفر به زور از او بگیرید، به زودی قادر خواهید بود جان او را هم بگیرید و بدین ترتیب چنین دولتی حاکم مطلقالعنان زندگی و سرنوشت اتباعش خواهد شد.