عیب می
احمد شهدادی
در برخی یادداشتها، از جمله نوشته دیروز، از هنر شراب عرفان سخن گفتهام و باز هم خواهم گفت. اما آیا این شراب فقط هنر دارد و عیبی در کارش نیست؟ باید گفت ضرورتا عیب هم دارد. و اصلا در عالم انسانی امر بی عیب میتوان یافت؟
یکی از معایب شراب مست کننده عرفان همین مستکنندگی آن است. یعنی از همین صفت هم عیب پدید میآید و هم هنر. اگر مستکنندگی شراب به حدی برسد که پیوند و ربط آدمی با واقعیت را قطع کند و شدت توهم چنان باشد که واقعیت دیده نشود، یا امر موهوم واقعیت پنداشته شود، باید گفت شراب عرفان بیش از حد مطلوب خورده شده و باید فکری به حال آن متوهم مست کرد.
در استعاره شراب، عرفان به مثابه جرعهای نشاطبخش و معناساز است، نه مخدری اعتیادآور و توهمزا. به نظر میرسد عرفان در گوهر و جوهر خود توهمزا نباشد و پیوند آدمی را با واقعیت قطع نکند. البته برخی این نظر را قبول ندارند و عرفان را یکسره امری زیانبخش میدانند. فعلاً نمیخواهیم جواب مخالفان را بدهیم. ولی در همدلی با مخالفان این قدر میتوان گفت که نباید اجازه داد سرمستی و شور شراب عرفان ما را در جزیره توهم و خیالبافی اسیر کند.
به واقعیت موجود رنگ عرفان زدن کارساز است، نه واقعیت موجود را حذف کردن و ندیدن و توهمات خود را واقعی پنداشتن. اگر عرفان توان فکر کردن درباره اخلاق و اقتصاد و سیاست و علم و جامعه و خانواده و دهها مسئله دیگر را از من بگیرد و با شعر و سماع و رؤیا و علوم خفیه و ذکر و ورد سرم را گرم کند، زهری ویرانگر و کشنده خواهد بود. خود دردی خواهد شد نه علاج درد. در این صورت، راست است که:
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
کسانی که مستعد سرمستی توهمزا هستند و با خوردن جرعهای بدمستی میکنند و در کابوسهای ذهن بیماریطلب خود فرو میروند، نباید سراغ این شراب بیایند. برای بقیه هم لازم بلکه واجب است در کنار نگاه و مطالعه عرفانی، به تفکر فلسفی نیز بپردازند. فلسفه پادزهری قوی برای شرابهای توهمزاست.
۱ تیر ۱۴۰۳
@Truestoiclife
احمد شهدادی
در برخی یادداشتها، از جمله نوشته دیروز، از هنر شراب عرفان سخن گفتهام و باز هم خواهم گفت. اما آیا این شراب فقط هنر دارد و عیبی در کارش نیست؟ باید گفت ضرورتا عیب هم دارد. و اصلا در عالم انسانی امر بی عیب میتوان یافت؟
یکی از معایب شراب مست کننده عرفان همین مستکنندگی آن است. یعنی از همین صفت هم عیب پدید میآید و هم هنر. اگر مستکنندگی شراب به حدی برسد که پیوند و ربط آدمی با واقعیت را قطع کند و شدت توهم چنان باشد که واقعیت دیده نشود، یا امر موهوم واقعیت پنداشته شود، باید گفت شراب عرفان بیش از حد مطلوب خورده شده و باید فکری به حال آن متوهم مست کرد.
در استعاره شراب، عرفان به مثابه جرعهای نشاطبخش و معناساز است، نه مخدری اعتیادآور و توهمزا. به نظر میرسد عرفان در گوهر و جوهر خود توهمزا نباشد و پیوند آدمی را با واقعیت قطع نکند. البته برخی این نظر را قبول ندارند و عرفان را یکسره امری زیانبخش میدانند. فعلاً نمیخواهیم جواب مخالفان را بدهیم. ولی در همدلی با مخالفان این قدر میتوان گفت که نباید اجازه داد سرمستی و شور شراب عرفان ما را در جزیره توهم و خیالبافی اسیر کند.
به واقعیت موجود رنگ عرفان زدن کارساز است، نه واقعیت موجود را حذف کردن و ندیدن و توهمات خود را واقعی پنداشتن. اگر عرفان توان فکر کردن درباره اخلاق و اقتصاد و سیاست و علم و جامعه و خانواده و دهها مسئله دیگر را از من بگیرد و با شعر و سماع و رؤیا و علوم خفیه و ذکر و ورد سرم را گرم کند، زهری ویرانگر و کشنده خواهد بود. خود دردی خواهد شد نه علاج درد. در این صورت، راست است که:
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
کسانی که مستعد سرمستی توهمزا هستند و با خوردن جرعهای بدمستی میکنند و در کابوسهای ذهن بیماریطلب خود فرو میروند، نباید سراغ این شراب بیایند. برای بقیه هم لازم بلکه واجب است در کنار نگاه و مطالعه عرفانی، به تفکر فلسفی نیز بپردازند. فلسفه پادزهری قوی برای شرابهای توهمزاست.
۱ تیر ۱۴۰۳
@Truestoiclife