این بار زنده می خواهمت؛ نه در رویا نه در مجاز.
این که خسته بیایی، بنشینی در برابرم در این کافه پیر....نه لبخند بزنی آن گونه که در رویاست و نه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
صندلی ات را عوض کنی، در کنارم بنشینی سر خسته ات را روی شانه ام بگذاری وبه جای دوستت دارم بگویی گم کرده ام تو را، کجایی؟
این که خسته بیایی، بنشینی در برابرم در این کافه پیر....نه لبخند بزنی آن گونه که در رویاست و نه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
صندلی ات را عوض کنی، در کنارم بنشینی سر خسته ات را روی شانه ام بگذاری وبه جای دوستت دارم بگویی گم کرده ام تو را، کجایی؟