Atifa


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


روزمرگی های یه دانشجوی ایرانی ساکن آمریکا

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


صادقانه احترام و اعتباری که اینجا به عنوان یه دانشجوی مهندسی دریافت میکنم چند صد برابر احترامیه که قبلا داشتم.


مثلا من تو شرایطی بزرگ شدم و (خصوصا به خاطر فرهنگ شهرستان) که همه صد در صد فکر می کردن که من خیلی دارم اشتباه میکنم که مهندسی برق میخونم و فقط دارم وقتمو هدر میدم. همیشه تشویق می شدم که رشتمو تغییر بدم و خانم خانه دار، معلم، پرستار، آرایشگر و یا دکتر شم!
وقتی که لیسانس میخوندم هیچ کس مطلقا از اینکه من بخوام ادامه تحصیل بدم و دکتری بخونم استقبال نمی کرد حتی استادای دانشگاهم! و خب میتونید تصور کنید چقدر برای من سخت بود به عنوان یه دختر نوجوون در حالی که همه بهم شک داشتند و از تصمیمم انتقاد می کردن این راه رو انتخاب کنم و ادامه بدم. از طرف دیگه این مسئله باعث می شد دائم به خودم و هدف هام شک کنم چون هیچکس نبود منو راهنمایی کنه و یا برام الگو باشه.
واسه همین خیلی دوست دارم که به بقیه ی دخترای جوونی که ابتدای این مسیر هستند کمک کنم و بهشون یه دید خوب از شرایط یه دختر تو دنیای مهندسی بدم.


جزئیاتشو براتون میام میگم و دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
چون من خودم به شخصه کلی دردسر داشتم برای انتخاب این رشته و حتی الان که دارم دکتری میخونم هم هر روز از خودم میپرسم که این انتخاب درستی برای من بوده یانه؟

پ.ن: من به خودم و هدفم شک ندارم دیگه، ولی همچنان هر روز ارزیابی میکنم خودمو و هدفمو تا مطمئن شم تو مسیر درستم


میخوام یه سری مقاله بخونم و با تکیه بر علم به این سوال جواب بدم. امیدوارم بتونم جواب خوبی براش پیدا کنم.


هفته ی آینده یه مصاحبه دارم و قراره در مورد “ زنان در مهندسی” با تاکید بر نقش زنان در توسعه ی تکنولوژی مخابرات صحبت کنم. یکی از سوالاتی که قراره بهش جواب بدم اینکه چرا دختران جوان رشته های مهندسی رو انتخاب نمی کنن و ما چکارها میتونیم بکنیم تا بتونیم مشارکت بیشتری از آنها داشته باشیم؟


اگه صبح تا شب فقط و فقط ایمیل هامو بخونم و جواب بدم و برنامه هامو مرتب منظم کنم بازم وقت کم میارم انقدر که تعداد ایمیل هایی که می گیرم زیاده.


زندگی بهم یاد داد هیچ وقت قرار نیست ته کمدم راهی به نارنیا پیدا کنم. هیچ وقت قرار نیست ساعت برنارد داشته باشم. هیچ وقت قرار نیست از اون قرص شیشه ای ها که تو فیلم limitless بود بخورم و یه دفعه به همه مغزم دسترسی پیدا کنم و باهاش زندگیمو از این رو به اون رو کنم. بهم یاد داد باید با همین سطح از توانایی ها بسازم و ساعت ها به مانیتور خیره شم و فکر کنم و اشتباه کنم تا یه ذره یاد بگیرم. بهم یاد داد خیلی باید زحمت بکشم و تلاش کنم تا ذره ذره برسم به چیزهایی که میخوام. بهم یاد داد هیچ معجزه ای وجود نداره.


تا یه ذره دما میره بالای ۹۰ درجه (۳۲ درجه سانتی گراد) دانشگاه ایمیل میزنه که ضد آفتاب بزنید، آب بخورید و بیرون نرید وگرنه می میرید


سود فقط پول نیست.


Life is beautiful, and though it may not get easier, we’ll grow stronger and adapt to its challenges.


احساس سردرگمی و غم زیادی دارم. از اینکه یه پله میرم بالا، مار نیشم میزنه برمیگردم سه پله پایین خسته ام.


امتحان و درس و کلاس داشتن رو دوست ندارم و از جلسه های طولانی هر روزه ام هم خسته ام. چندتا آدمم هستند که دیدنشون تو کمپس باعث کور شدن ذوقم میشه.
اما با این حال دانشگاه /محیط آکادمیک برام مثل خونه ست. بهش احساس تعلق میکنم و اگه چند وقت دانشگاه نباشم دلم براش تنگ میشه.


سال تحصیلی جدید رسما شروع شده. منم از هفته ی بعد کلاس دارم. شروع سال تحصیلی رو دوست دارم، دانشگاه پر شده از دانشجو های کم سن و سال که با نگاه های مشتاق و کوله های جدید در حال پرسه زدن و عکس گرفتنن و مدام گوگل مپشونو چک میکنن که گم نشن




من تو یه خانواده‌ای بزرگ شدم که خیلی مهربون بودن و همیشه بدون هیچ توقعی به دیگران کمک می‌کردن. این باعث شد من هم یاد بگیرم بدون انتظار از کسی بهشون کمک کنم. ولی متاسفانه، تو این مدت اخیر بارها ازم سوءاستفاده شد.
مخصوصا وقتی که تو یه جامعه غریبه هستی و با یه عالمه ادم از کشور ها و فرهنگ های دیگه تعامل داری. خیلی وقت ها محبتی که میکنی به چشم وظیفه دیده میشه. و طرف تورو با راننده شخصیش یا منشی شخصیش اشتباه میگیره و هر روز ازت میخواد ببریش فلان جا چون میخواد خریدشو پس بده و نمیخواد پول اوبر بده. یا میخواد شب بیاد خونتون بمونه چون نمیخواد پول هتل بده در حالی که اصلا با هم صمیمی هم نیستید!

یه مدت طول کشید تا متوجه بشم و بین خودم و بقیه مرزهایی بذارم. حالا فکر می‌کنم این مهربونی برای بقیه بیشتر شبیه حماقت به نظر میاد، چون بعضی ‌ها، چه عمدی چه غیرعمدی، فقط به فکر منافع خودشون هستن.


من جز اون آدمایی بودم که از سهمیه دادن به این آدم— حتی برای تربیت بدنی یه دانشگاه معمولی هم حمایت نمی کردم. واسه همین خوشحال شدم که این دختره خواست پزشکی بخونه تا مثال بارزی باشه از میزان فرصت طلبی این آدما.

از طرفی فرصتی هم شد که آدما خشم و عقده شون از آدم های سهمیه ای رو یبار دیگه بیرون بریزن. به امید اینکه دو تا آدم به خودشون بیان و از این مسئله تو دانشگاه قبول شدن و شغل پیدا کردن سواستفاده نکنند.


مستانه dan repost
پنج:
مبینا سوراخ دعا را خوب پیدا کرده ! با ریا و استفاده از اسم ائمه، میخواد پله های ترقی رو دو تا یکی طی بکنه که البته در ایران روش مرسومی هست 🙂


نشستم یه ایمیل بلند بالا نوشتم به این محمد که من استاد نیستم اما رزومه ات اینش کمه، اونجاش مشکل داره اینا رو درست کن بعد دنبال استاد بگرد.


یه توصیه ساده برای اینکه ایمیلتون بیشتر دیده شه اضافه کردن عکس به جیمیل‌ و استفاده از فونت متفاوت هست. شاید یکم مسخره به نظر بیاد اما تاثیر داره.


چند‌دقیقه پیش نزدیک بود از شدت ذوق به خاطر خبر خوشی که بهم رسیده بود سکته قلبی کنم و بمیرم. الان که از اون لحظه یکم گذشته فکر میکنم که خب خبر خاصی هم نیست دیگه، پیش میاد.
یعنی دوام لحظات شاد از دوام گرمای قهوه ام کمتره.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

835

obunachilar
Kanal statistikasi