مثلا من تو شرایطی بزرگ شدم و (خصوصا به خاطر فرهنگ شهرستان) که همه صد در صد فکر می کردن که من خیلی دارم اشتباه میکنم که مهندسی برق میخونم و فقط دارم وقتمو هدر میدم. همیشه تشویق می شدم که رشتمو تغییر بدم و خانم خانه دار، معلم، پرستار، آرایشگر و یا دکتر شم!
وقتی که لیسانس میخوندم هیچ کس مطلقا از اینکه من بخوام ادامه تحصیل بدم و دکتری بخونم استقبال نمی کرد حتی استادای دانشگاهم! و خب میتونید تصور کنید چقدر برای من سخت بود به عنوان یه دختر نوجوون در حالی که همه بهم شک داشتند و از تصمیمم انتقاد می کردن این راه رو انتخاب کنم و ادامه بدم. از طرف دیگه این مسئله باعث می شد دائم به خودم و هدف هام شک کنم چون هیچکس نبود منو راهنمایی کنه و یا برام الگو باشه.
واسه همین خیلی دوست دارم که به بقیه ی دخترای جوونی که ابتدای این مسیر هستند کمک کنم و بهشون یه دید خوب از شرایط یه دختر تو دنیای مهندسی بدم.
وقتی که لیسانس میخوندم هیچ کس مطلقا از اینکه من بخوام ادامه تحصیل بدم و دکتری بخونم استقبال نمی کرد حتی استادای دانشگاهم! و خب میتونید تصور کنید چقدر برای من سخت بود به عنوان یه دختر نوجوون در حالی که همه بهم شک داشتند و از تصمیمم انتقاد می کردن این راه رو انتخاب کنم و ادامه بدم. از طرف دیگه این مسئله باعث می شد دائم به خودم و هدف هام شک کنم چون هیچکس نبود منو راهنمایی کنه و یا برام الگو باشه.
واسه همین خیلی دوست دارم که به بقیه ی دخترای جوونی که ابتدای این مسیر هستند کمک کنم و بهشون یه دید خوب از شرایط یه دختر تو دنیای مهندسی بدم.